«نگاهی با دوربین به اقتصاد ایران، از مشروطه تا کنون» که به کوشش دکتر احمد سیف و توسط نشر کرگدن به چاپ رسیدهاست. تیربینی نویسنده که قبلا کتاب «قرن گمشده، نگاهی به اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» را از او خواندهبودم، باعث شد معتقد شوم که هیچ کسی همچون دکتر احمد سیف واقعا نمیتواند مسائل اقتصاد توسعه ایران و «توسعهنیافتگی اقتصاد ایران» را با این دقت و استنادهای دقیقتر از متن، تحلیل کند.
این کتاب البته مجموعه مصاحبههای مختلف دکتر سیف با رسانههای مختلف است که خواندن «سؤال»های خبرنگاران هم خالی از لطف نیست.
یادم هست که مهمترین دلیلی که من از پادکست فراری برای گوش کردن به پادکست «تاریخ شفاهی هاروارد ایران» دارم، سؤالات بسیار دقیق مصاحبهکنندهها و یاد گرفتن روش درست سؤال پرسیدن سیستماتیک برای کشف حقیقت بودهاست.
برخی از سؤالات شاید از سر ندانستن و برخی شاید از سر ناآشنایی، این قدر ناشیانه پرسیده شدهاند، هر چند دکتر سیف با آگاهی کامل از وقایع تاریخی و دیدن جغرافیای جهان آن روز با «دوربین» به خوبی سؤال را اصلاح کرده و آن را به طرز صحیحتری پاسخ میدهد.
چگونه در مورد توسعه ایران «سوال» نپرسیم؟
برای مثال، در همین ابتدای کتاب، خبرنگار از واژه «تاریخنگاری مارکسیستی» صحبت میکند و پاسخ دکتر سیف بسیار درخشان است: «جواب به این پرسش شما، بر خلاف آنچه به نظر میآید، چندان ساده نیست. نخست من نمیدانم منظور شما از «تاریخنگاری مارکسیستی» به راستی چیست و شما به طور مشخص چه کسانی یا چه پژوهشهایی را در نظر دارید. دوم در همین پرسش شما نیز نکتهای بسیار مهم مغفول میماند و آن نادیده گرفتن اختلافنظری است که بین پژوهشگران چپاندیش بر سر مرحلهبندی تکامل تاریخی وجود دارد. شماری از پژوهشگران بر این باورند که این سیر تکاملی تکخطی بوده است و از آن مراحل پنجگانه میگذرد – اشتراکی اولیه، بردهداری، فئودالیسم، سرمایهداری و سرانجام هم سوسیالیسم و کمونیسم؛ اما بعضی دیگر نه فقط این نگرش تکخطی را نمیپذیرند، بلکه حتی برای جوامعی چون ایران معتقد به نهادۀ «شیوۀ تولید آسیایی» یا خودکامگی آسیایی اند که با فئودالیسم اختلافهای اساسی دارد.»
این یک پاراگراف از نظر من یک کلاس درس کامل برای فهمیدن «عقب ماندگی تاریخی» ما محسوب میشود. نخست این که «ادبیات واژگانی و ترمینولوژی کلمات» همچنان آنقدر پراکنده و ناجور است که برای فهم یک دوره تاریخی و یک مفهوم عام نظیر «مارکسیسم» و این که کدام پژوهشگر را باید چپاندیش در نظر گرفت و کدام را خیر، همچنان مسئله داریم.
دوم این که احتمالا (بر مبنای مشاهدات این سی و اندی سال زندگی) بیشتر اطلاقهای ما به افراد از جاده «ظاهر» و شامل چند تصویر و چند نوشته «شبیه به چپاندیشی» نشأت بگیرد و شخص مد نظرمان که به راحتی آب خوردن بر روی پیشانیاش برچسب چپ، فاشیست و … میزنیم، حتی یک بار در عمرش هم نفهمد که اصلا مانیفست کمونیسم یا فهم فاشیسم از دنیا چیست و مدل ذهنی آنان دنیا را چگونه دیده و فهمیده است.
سوم این که مشاهده چنین برخوردی میان عوام و افراد ناآگاه از ادبیات سیاسی باز هم به دردناکی این مسئله در میان دانشگاهیان و متخصصانی نیست که به چیزی به نام «ظرافت کلامی» و «استفاده درست از واژگان» هرگز باور نداشتهاند و بیشتر گفتار و نوشتار محض راضی کردن جمعیت و هو شدن طرف مقابل و به کرسی نشاندن حرف و نوشتهشان پیش رفتهاست تا بیان حقیقت و تسلیم بودن در برابر حقیقت و ملزم کردن خویشتن به پذیرش حقیقت.
از همین رو شاید بتوان مهمترین ایراد را به این مسئله این چنین گرفت که شاید اساسا «هیچ تعریف جامع، کامل و مانعی» برای توسعه در این کشور، احتمالا در هیچ کدام از سطوح فکری، اعم از دانشگاهیان و متخصصان و سیاستگذاران تا اجرا کنندگان به وجود نیامده باشد.
دردنامه توسعهنیافتگی
دکتر سیف، در همهجای کتاب به یک مسئله بسیار مهم اشاره میکند: «آزادی کار اقتصادی» در ایران، به دلیل فرهنگ خاص حکمرانیاش، به دلیل تمرکز بیش از حد حکمرانان پس از صفویه به دو بخش مهم اداره استبداد آسیایی (رفاه داخل، مالیاتستانی و غارت خارج سه بخش مهم اداره یک استبداد آسیایی هستند) از دوره افشاریه که صرفا روی بخشهای غارت و مالیاتستانی متمرکز شد و پس از آن دوره بسیار کوتاه آرامش زندیه و پس از آن سه دهه بیثباتی تا ظهور قاجار، که صرفا و هرگز به بخش «رفاه داخلی» توجه نکردهبودند، ناقص مانده است.
بنابراین، از آنجایی که بخش مهم «تولید» هرگز در اقتصاد ایران نتوانست جان بگیرد و مقیاسپذیر شود، هیچ نیازی هم به گسترش خدمات حس نمیشد. از طرف دیگر دولتهای مختلف هرگز خودشان را ملزم به «تأمین امنیت» ندیده و «تبادل تجاری» جزو خطرناکترین امورات روزمره تلقی میشدهاست.
در حقیقت تولید پا نگرفت، چون بیشتر آن شامل مالیات مستبدهایی میشد که موقتا در ازای خدماتی که به دربار میکردند، به روستاها و شهرها به عنوان حاکم «با دورههای حکومت چهار ساله و کمتر» اعزام میشدند و این محدودیت زمان، باعث میشد چنان کمر به غارت و توقیف اموال و پر کردن کیسه شخصیشان ببندند که کمکم مردمان ایران و کشاورزان ایرانی، حاضر باشند محصول بخور و نمیری تولید کنند، اما آن را وسعت نبخشند و چیزی بر آن نیفزایند و به اصطلاح به «انباشت ثروت» دست نزنند.
نوکیسگی و تمرکز بیش از حد اقتصاد ایران روی «دلالی» در دوران مختلف حیات اقتصادی آن، و به خصوص در حساسترین برهه تاریخی جهان (انقلاب صنعتی) باعث شد آن عقبماندگی ساختاری که شامل «حکمرانی خوب» و «حاکمیت قانون» بوده است، هرگز در ایران پا نگیرد و حتی تلاش عمده تاریخی ملت ایران، مشروطهخواهی، هم در نهایت به نفع جریان دلال مسلک در سیاست ضبط و از مسیرش منحرف و دوباره به استبداد و بیقانونی بازگردد.
دخالتهای تاریخی و نقش ابرقدرتهای روزگار در به سامان نرسیدن «اندک تلاش نادر دولتهای قاجار در حوزه رفاه داخلی» هم جزو موارد دردناک تاریخ ماست.
بخشی از نامه ناصرالدین شاه به ملکم خان را در این مورد با هم بخوانیم:
جمیع دول روی زمین یا سلطنت مستقله هستند یا سلطنت مشروطه یا جمهوری. در میان دول روی زمین، پارۀ دولتها به هم میرسند که خیلی کوچک میباشند، همه در مملکت و ولایت و خاک و زمین و امور داخلۀ خودشان مستقل و مختارند که هر قراری که در داخله خودشان میل دارند و صرفه و صلاح خود را در آن میبینند میدهند. دولت ایران که از همه قدیمیتر و سمت استقلال را داشته و دارد، چرا باید به اندازۀ یک دولت پست کوچک هم استقلال در داخله خود نداشته باشد.
(به نقل از ابراهیم تیموری، عصر بیخبری، نشر اقبال، تهران، ۱۳۳۲، ص ۱۵)
اشاره بسیار مهم دکتر سیف در کتاب بر این است که قبل از مشروطه «قانون» نداشتیم که کسی آن را بشکند و بعد از مشروطه «قوانین» پیوسته تصویب میشدند و شخص شخیص شاه، اولین کسی بود که «قانونشکنی» میکرد.
شاید فهم همین یک نکته برای درک اینکه «چرا ما توسعه نیافتهایم» و «چرا توسعه اصلا وارداتی نیست» کافی باشد.
این کتاب را توصیه میکنم. اگر به مطالعه تاریخ توسعه علاقه دارید، آن را تهیه کنید و بخوانید.
[این مطلب در سایت شخصی نویسنده با عنوان «دست نوشتههای یک دیوانه» منتشر شده است.]