همه درآمدش را نثار یک انجمن دینی می‌کند... عشقی نسبت به دختری جوان دارد... دختر در برابر همه‌ی اعضای انجمن، او را به دزدی متهم می‌سازد... استخاره می‌کنند و نوشته‌های کتاب مقدس او را گنهکار اعلام می‌کند... تنها یک شهوت دارد: شهوت زراندوزی... بدبختی او باعث کاهش بدگمانی عمومی نسبت به وی می‌گردد... دختری را در دهکده‌ای دورافتاده، می‌فریبد... حضور این کودک طبع واقعی سیلاس را به وی بازمی‌گرداند

سیلاس مارنر، بافنده‌ی ریولو [Silas Marner, the Weaver of Raveloe]. رمانی انگلیسی، اثری از جورج الیوت (مری آن اونز1 1819-1880)، بانوی داستان‌نویسی انگلیسی که در 1860 منتشر شد. سیلاس مارنر، بافنده‌ی ریولو، در جمع محدود یک انجمن کوچک دینی به سر می‌برد و همه درآمدش را نثار این انجمن می‌کند. دو احساس مایه‌ی روشنی زندگی اوست: یکی دوستی پرعمق او نسبت به یکی از یارانش، و دیگری عشقش نسبت به دختری جوان که باید همسر او بشود. لیکن، او دوست مرد بینوایی است که مرتکب سرقتی شده است و در برابر همه‌ی اعضای انجمن، سیلاس را به آن متهم می‌سازد.

سایلاس سیلاس مارنر، بافنده‌ی ریولو [Silas Marner, the Weaver of Raveloe].

سیلاس، که دچار بهت و حیرت شده است، ناشیانه از خود دفاع می‌کند و حکم خداوند را می‌پذیرد: حاضر می‌شود کتاب مقدس را برای استشاره به فال باز کنند که خواهد گفت او بی‌گناه است. ولی، نوشته‌های کتاب مقدس او را گنهکار اعلام می‌کند. در نتیجه، نامزدش او را ترک می‌کند. سیلاس، نومید و ایمان‌باخته، شهر را ترک می‌کند و به ریولو، دهکده‌ای کوچک در گوشه‌ای از جنگل عمیق، پناه می‌برد و همان‌جا دور از مردم زندگی می‌کند و همین موجب می‌شود که او را جادوگر بپندارند. وی که نه خدا با اوست نه آدمیان، تنها یک شهوت دارد: شهوت زراندوزی. اندوخته‌ای فراهم می‌آورد. یک شب دفینه‌ی خود را تهی می‌یابد؛ سارق دانستن کاس2 پسر «ملاک‌نشین ده» دهکده، است که غیبش می‌زند. سیلاس دستخوش یأس و نومیدی است. بدبختی او باعث کاهش بدگمانی عمومی نسبت به وی می‌گردد؛ اکنون همه درصددند که او را دلداری دهند، به‌ویژه دالی وینتروپ3 زن محبوب و ساده‌دل دهکده.

یکی از شب‌ها، سیلاس، چون به کلبه‌ی تاریک خود برمی‌گردد، روی خاک لکه‌ای زرین می‌بیند؛ این گنجینه‌ی او نیست، بلکه موهای طلایی دختربچه‌ی به‌خواب‌رفته‌ای است به نام اپی4 که سیلاس او را نزد خود نگه می‌دارد و دخترک نیز او را همچون پدر خود شمرده به وی علاقه پیدا می‌کند. حضور این کودک طبع واقعی سیلاس را به وی بازمی‌گرداند. اپی دختر گادفری کاس (برادر ارشد سارق) است که دختری را که هم‌شأن او نبود، در دهکده‌ای دورافتاده، می‌فریبد و سپس با او ازدواج می‌کند. وی که سخت شیفته و دلباخته‌ی دختری از اهالی ریولو، به نام نانسسی لامتر5 است این ازدواج را پنهان نگه می‌دارد. گادفری، چون می‌فهمد که زنش وقتی برای پیداکردن او به راه افتاده بر سر راه مرده است و اپی نزد سیلاس در امن و امان است، با نانسی ازدواج می‌کند.

سیلاس مارنر، بافنده‌ی ریولو [Silas Marner, the Weaver of Raveloe]

چند سال بعد، حین خشک‌کردن یک برکه، جسد دانستن سارق پیدا می‌شود؛ این واقعه عذاب وجدان گادفری را تازه می‌کند و باعث می‌شود که درباره‌ی اپی حقیقت را به همسرش بگوید. نانسی او را می‌بخشد و چون زن و شوهر بچه ندارند، پیشنهاد می‌کند که اپی را به کانون خانوادگی خود بپذیرد. ولی، اپی حاضر نمی‌شود سیلاس سالخورده را، که بزرگش کرده و نسبت به او مهر در دل احساس می‌کند ترک گوید. در سیلاس مارنر همان دعوی مورد علاقه‌ی رمان‌نویس را می‌توان بازیافت مبنی بر اینکه آدمی یگانه مرهم دردهای خود را در توانایی و ظرفیت خویش برای دوست‌داشتن و ایثار می‌یابد. لیکن، مقاصد اخلاقی به زیبایی رمان زیانی نمی‌رساند. صحنه‌هایی روستایی و واقع‌بینانه (مشتریان مسافرخانه‌ی «رنگین‌کمان»، پرگویی‌های سرشار از ذوق سلیم دالی وینتروپ)به این اثر، که به زبانی پرتوان و رنگین نوشته شده، جان می‌بخشد.

احمد سمیعی (گیلانی) . فرهنگ آثار. سروش


1. George Eliot (Mary Ann Evans) 2. Dunstan Cass
3. Dolly Winthrop 4. Eppie 5. Lammeter

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...