برگ برگ | شرق


نیکلای چائوشسکو
(1989-1916) پیش از آنکه در دسامبر 1989 - پس از سفری که از ایران بازگشته بود – به‌واسطه خیزش مردمی و توسط دادگاهی نظامی، محکوم و به‌همراه همسرش النا چائوشسکو تیرباران شود، 25 سال بر کشور رومانی حکم‌فرمایی کرده بود. کتاب «چائوشسکو: ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ» [Kiss the hand you cannot bite : the rise and fall of the Ceauşescus] نوشته ادوارد بئر [Edward Behr]، با مقدمه‌ای به قلم ریشارد کاپوشچینسکی و ترجمه بیژن اشتری روایتی دقیق، با جزئیات و بسیار هشداردهنده و جذاب از زندگی دیکتاتور رومانی، برآمدنش بر سریر قدرت، شیوه حکمرانی و نهایتا سقوط او ارائه می‌کند.

چائوشسکو: ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ» [Kiss the hand you cannot bite : the rise and fall of the Ceauşescus] نوشته ادوارد بئر [Edward Behr]،

شاید بهترین تعبیر را بتوان از زبان کاپوشچینسکی درباره کتاب گفت: «تجزیه و تحلیلی اساسی و بی‌امان از نظامی است که به رژیمی مهوع و مهیب، رژیم نیکولای و النا چائوشسکو، اجازه داد تا ربع قرن بدون مواجهه با هیچ مخالفت جدی‌ای در داخل کشور ادامه حیات بدهد و هم‌زمان از تأیید جهان نیز برخوردار باشد» (ص 11). این وضعیت و تصویر از رژیم چائوشسکو در شرایطی ساخته شده بود که «مردم رومانی در آخرین دهه حکومت چائوشسکو وضعی را تجربه کردند که تفاوت چندانی با قحطی مواد غذایی نداشت» (ص 105) و «گردآوری طمع‌کارانه کالاهای لوکس بخش عمده‌ای از دغدغه‌های فکری نیکولای چائوشسکو و همسرش بود» (ص 275).

کتاب اگرچه شرحی با جزئیات درباره جوانی، ورود چائوشسکو به سیاست و برآمدنش در سلسله‌مراتب قدرت است و در این مسیر، روان‌شناسی و روحیات فردی دیکتاتور رومانی و به همان اندازه همسرش را نشان می‌دهد، اما بیش از آن شیوه‌های حکومت دیکتاتوری، زمینه‌های تداوم آن و تأثیرات آن بر شهروندان و جامعه را آشکار می‌کند. از لحاظ زمینه‌ پیدایش و تداوم دیکتاتوری محصول فقدان «جامعه مدنی یا به عبارت دقیق‌تر جامعه‌ای است که بتواند مستقلا منافع و عقاید خود را بیان و هم‌زمان قدرت سیاسی را کنترل کند و به آن اجازه سوءاستفاده ندهد» (ص 14). اما شیوه‌های حکومت دیکتاتور رومانی متکثر بود. چائوشسکو از کنترل نگارش تاریخ - به شیوه‌ای که دوست داشت – تا تسلط مطلق حزب کمونیست بر آموزش و پرورش (ص 53)؛ تا «ترساندن کل یک ملت» که «در نهایت تک‌تک افراد را مطیع و منقاد کرد بی‌آنکه نیازی به تهدید مستقیم و علنی آنها باشد» (ص 153). تا نظارت بر همه عزل و نصب‌های مقامات و مدیران در چارچوب دیوان‌سالاری حزبی (ص 166)، و تا راه‌انداختن سازمان امنیتی به نام سکوریتات که «در هیچ‌کجا، حتی در شوروی زمان استالین هم این دستگاه نظارتی به اندازه رومانیِ چائوشسکو فراگیر و سراسربین نبود» (ص 296) جامعه‌ای ترسیده، تکیده و به‌شدت مطیع و منقاد ساخته بود.

چائوشسکو که در قالب‌های کمونیستی جا افتاده بود و از آنها خارج نمی‌شد «قول هر چیزی را به هرکسی می‌داد اما حاضر نبود هیچ تصمیم دشواری بگیرد که شکننده قالب‌های مارکسیست-لنینیستی باشد» (ص 193). این حتی در در ادراکش از اقتصاد و ابتکار عمل در آن نیز آشکار بود. او زمانی در سال 1974 گفته بود «در اینجا بی‌نهایت آزادی ابتکار عمل برای اجرای اهداف مشخص‌شده در برنامه وجود دارد. ...هیچ‌کس حق ندارد چیزی را بسازد که ساختن آن در برنامه پیش‌بینی نشده است» (ص 216). او ابتکار عمل و آزادی را نیز در قالب برنامه‌ریزی تفسیر می‌کرد و بدون چنین فهمی به «مدیران تلویزیون رومانی دستور داده بودند در پربیننده‌ترین ساعات اقدام به پخش گزارش‌های خبری ملال‌آورِ پایان‌ناپذیر درباره دیدارها و امور تشریفاتی روزانه‌شان کنند. گزارش‌هایی که گاهی دو ساعت طول می‌کشید» (ص 224).

نظام دیکتاتوری چائوشسکو به پشتوانه سازمان امنیتی‌اش یا همان سکوریتات «در هر حیطه‌ای از حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رومانی نفوذ کرده بود» (ص 296). برای این سازمان «پول و بودجه‌ای که صرف می‌شد بی‌حساب و کتاب بود» (ص 302). و «چائوشسکو و همسرش علاقه خاصی به مطالعه گزارش‌های محرمانه سکوریتات درباره زندگی خصوصی اعضای کادر رهبری حزب کمونیست رومانی داشتند که اینها همکاران نزدیک چائوشسکو بودند» (صص 302-303). اما همین سازمان بزرگ و مخوف مدت‌ها قبل از سقوط رژیم چائوشسکو «بی‌خیال هشداردادن به چائوشسکو درباره طرز نگرش واقعی مردم به آنها شده بود» (ص 309). این بی‌اطلاعی چائوشسکو از نگاه مردم به او در شرایطی رخ می‌داد که «تعداد خبرچین‌ها به قدری زیاد بود که محبوب‌ترین موضوع نزد مردم برای گفت‌وگوهای روزانه این بود که در جمع آنها چه کسی یا کسانی خبرچین سکوریتات است» (ص 306).

هیچ بازدیدی از کشورهای دیگر یا هیچ اتفاقی، نگاه چائوشسکو را عوض نمی‌کرد. او حتی بعد از سفر به چین کمونیست به این فکر افتاد که «در رومانی نیاز به ریاضت بیشتر و خودکفایی فزون‌تری هست و نیز باید نظم و انضباط بیشتری را بر این کشور لاتینی تحمیل کند» (ص 252). او حتی توجه نداشت که «مردم رومانی بی‌رحمی و سبعیتی را تجربه کرده بودند که بیشتر ذهنی و روحی بود تا فیزیکی و جسمی» (ص 342) و همین آنها را علیه چائوشسکو بسیج می‌کرد. حد نفرت از چائوشسکو به اندازه‌ای بود که ادوارد بئر می‌نویسد «تا زمان مرگ چائوشسکو، حداقل یک عامل اساسی وحدت‌بخش در رومانی وجود داشت و آن نفرت مردم از شخص چاوشسکو بود» (ص 344).

کتاب با تشریح شیوه حکمرانی چائوشسکو نشان می‌دهد که چرا جامعه رومانی به جایی رسید که می‌توانستید «با اهدای یک جفت کفش یا یک پیراهن، فردی را برای همیشه وامدار و رهین منت خودتان بکنید» (ص 15) و اخلاقیات مردم به دلیل فقر نابود شده بود؛ و چرا حتی تلاش‌های چائوشسکو برای روی‌کارآوردن نسلی جدید از کمونیست‌ها که صرفا وامدار او بودند باعث نجات حکومت او نشد و البته شوربختانه کتاب نشان می‌دهد که چگونه دیکتاتوری چائوشسکو، مهرش را بر تک‌تک شهروندان و تاریخ رومانی زد و میراثی برای هر شهروند و نهادهای جامعه رومانی باقی گذاشت که تا دهه‌ها باقی مانده و عملکرد ویرانگر دارد.

کتاب برای خواننده‌ای که مایل باشد روایتی جذاب از دیکتاتوری، شیوه عمل دیکتاتورها، رابطه‌شان با مردم و تأثیراتشان بر زندگی معاصران و تاریخ بعد از خود بداند بسیار روشنگر و جذاب است. می‌توان در لابه‌لای سطور کتاب چگونگی اثرگذاری مردم بر تداوم دیکتاتوری چائوشسکو، نقش و اثر روحیات دیکتاتور، اثر کنش‌های سایر اصحاب قدرت رومانی و البته بسط تدریجی قدرت دیکتاتور را مشاهده کرد. بی‌سبب نیست که کاپوشچینسکی درباره آن نوشته است «کتابی مبهوت‌کننده، آکنده از افشاگری‌ها و رسوایی‌ها درباره دراکولای کمونیست». او واقعا پرده‌ها را کنار می‌زند تا درون زندگی دیکتاتور رومانی روشن دیده شود. کتاب «چائوشسکو: ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ» نوشته ادوارد بئر، ترجمه بیژن اشتری، توسط نشر ثالث در 362 صفحه و در قطع وزیری منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...