سنت‌شکنی در فلسفه ادبیات | الف


داستان «آینه‌های خندان» نوشته مهدی محبتی، از آن نوع داستان‌هایی است که نویسنده کوشیده با فاصله گرفتن از الگوهای رایج، طرحی نو دراندازد. محبتی با بهره‌گیری از سنت و فرهنگ مباحثه و تضارب آرا، دست به بدعتی شیرین و سنت شکنی مبارک در عرصه رمان زده و رمانی در قالب نمایش سنتی روحوضی در 10 پرده (فصل) نوشته است که بدون اغراق، مطالعه آن، چشیدن دریای ادبیات ایران زمین است.

آینه‌های خندان مهدی محبتی

در این داستان، با تعداد بسیار زیاد شخصیت‌های ادبیات کهن و امروزی ایران، از شعرا و عرفا و نویسندگان که هریک در برهه و یا برهه‌هایی از داستان پدیدار می‌شوند و نقد حال و چکیده آثار خویش را به خوانندگان ارائه می‌دهند، مواجه هستیم. آن‌ها کاملاً شخصیت‌هایی امروزی و قابل باور هستند. پیچیده، هدف‌مند و غیرقابل پیش‌بینی. حتماً خوانندگان، آثار برخی و یا بسیاری از آنان را می‌شناسند و هر از گاهی در این آینه‌های تمام‌نمای بشری و سترگ و حتی بعضاً مبتذل آنان، مرور و مطالعه‌ای دارند، اما طرح داستانی که محبتی ریخته، علی‌رغم همه این‌ها، کاملاً نو، بدیع و متنوع بوده و خواننده را بر اساس رویدادهای طراحی شده در بستر و درونمایه داستان به دنبال خود می‌کشد تا در کشمکش‌ها و رویدادهای آن، به تأمل، تزکیه و همذات‌پنداری با شخصیت‌ها و رویدادهای پیش‌بینی نشده داستان بپردازند.

درخلال داستان، روشنک و حمید، دو دانشجوی تشنه چشمه زبان و ادبیات فارسی، در یک گفتگوی پیچیده و البته پرمحتوا و همه فهم، به یکدیگر و وحدت در عین کثرت می‌رسند. نوعی سیر و سلوک که زندگی به بارمی‌آورد. آینه‌های خندان، تمثیلی است از ادبای این مرز و بوم که هر یک در بنا نهادن خشت خشت ادب و فرهنگ فارسی و حتی تأثیر گذاشتن در آن سوی مرزهای این سرزمین نقش داشته‌اند و از این حیث، آینه‌های خندان این داستان که در برابر آینه وجود خوانندگان قرار گرفته‌اند تا برای آنان، ابدیتی دلپذیر بسازند، تقدیری به غایت درخور ادبیات این سرزمین می‌باشد که همین یک اثر می‌تواند حق مطلب را در رسالت و تعهد نویسنده رمان به ادب این سرزمین ادا نماید. دست مریزاد و نازشست مهدی محبتی که چنین اثری زیبا، شیوا و جذاب را به بازار پررونق امروز ادبیات داستانی کشورمان عرضه کرده است.

کشمکش داستان با گفتگوی روشنک و حمید پیرامون ادبیات دیروز و امروز و ضرورت‌ها و چالش‌های آن تنظیم شده است؛ البته با پرهیز از شعارزدگی و سطحی‌نگری که معمولاً ورود بی محابا و محاسبه نشده به این وادی، دامن‌گیر محققان و نویسندگان این عرصه می‌شود. روشنک و حمید در یک کشمکش فلسفی و ادبی قرار گرفته و به صورت کاملاً ناخودآگاه، ضمن رسیدن به تفاهمی که به ازدواج این دو نیز می‌انجامد، آشتی پرچالش دیروز و امروز ادبیات ایران را به دور از مانیفست‌ها و مجموعه‌ای از ژست‌های روشنفکرمآبانه افرادی که با قصد و غرض خاص و هدف‌دار وارد این وادی شده‌اند، رقم می‌زنند. اندیشه رسیدن به وحدتی در عین کثرت که شوربختانه، در محافل ادبی امروز ما شاید به فراموشی سپرده شده و پیام ثانویه داستان، می‌تواند تشری باشد به جامعه و صنف ادب و ادبیات ما.

آینه‌های خندان در امتداد خط داستانیش همان قدر به داستان وفادار می‌ماند که به ادبیات و این، نشان از خطرپذیری نویسنده اثر است. هرگونه لغزشی در مسیر داستان، می‌تواند داستان‌نویس را به ورطه‌ای مملو از هجو و هزل رهنمون سازد و یا در بهترین شکل، پیام آن، به صورت بیانیه‌ای ادبی و شعارگونه مطرح شود.

محبتی در 10 پرده نمایش که روشنک و حمید را، دم به دم به هم نزدیک‌تر و همدل‌تر می‌ سازد، سیر و سلوکی را رقم زده که به شناخت بیشتر آنان در بستری از ادبیات و عرفان می‌انجامد. در این مونتاژ موازی سیر ادبیات با آشنایی پرکشمکش دو شخصیت اصلی داستان، ادبیات، بستری برای عبور از خویشتن خویش و پیوستن به خردی جمعی است. سیری عرفانی که فضای امروز را با گذشته‌ای بس دور و شاید دست نیافتنی پیوند می‌زند.

در منزل یا پرده اول سیر و سلوک، با عنوان چشمه سبز بخارا، شکاف نسل‌ها مورد توجه و تأکید نویسنده قرار گرفته است به نحوی که محبتی پیام خود را از زبان فردوسی چنین بیان می‌کند که چگونه می‌توان فرزند خواند آن را که از مادر می‌گریزد و پدر را در خویش می‌کشد و دل از تبار و یار می‌برد و پشت به خویشان می‌کند و در جزیره‌های سرگردان، جان به بیگانگان می‌سپارد؟ چرا باید مهر چنین فرزندی را پرورد و ره به دنبالش رفت؟ آیا شما هم رای و هم آوای من نیستید؟... و در یک کشمکش ذهنی و روزگار مسخ شده و از خود بیگانگی نهفته در آن را به رخ خوانندگان داستان می‌کشد تا تلنگری باشد به قصد تزکیه آنان و انتقال چکشی پیامی روشن و آشکار.

در منزل یا پرده دوم با نام سلطان معشوقان نیز روشنک درگیر کشمکشی شیرین و البته فرساینده با خود شده است که چرا حمید؟ دو سه باری مصمم و جدی با خود عهد می‌کند که هفته آینده به خانه اندیشمندان نرود و دیگر هم به حمید فکر نکند، اما مجلس سلطان عاشقان، او را به وادی عشق رهنمون می‌سازد و در بستر رومانسی دلنشین از شعر و شعور، به عافیت و بصیرتی برای رسیدن به حمید رهنمون می‌سازد. ساحل امنی که کرانه‌هایش از مجلس یا پرده سوم یعنی در بارگاه سلطان تا مجلس نهم – کانون شاعران ایران که به یک نتیجه گیری و جمع بندی متقن از داستان دست می‌یابد، امتداد دارد. در این پرده، کاروان ادبا تا دامنه‌های دماوند می‌رسند، دراز آهنگ و پیچان و معظم که به روز سرنوشت و روزگار انتخاب می‌رسند و لحظه دیدار. به روزی که از میان خود شخصی برمی‌گزینند و می‌فرستند به دیدار نور دیده‌ها و میوه دل‌ها که تدبیر امروز آنان، تقدیر فردای آنان است. چرا که اگر به تاریخ و سرنوشت فردا می‌اندیشند، باید به هوش باشند که تاریخ فردا، هم اکنون در دست آنهاست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...