دختران انتظار | هم‌میهن


بلقیس سلیمانی؛ نویسنده 60 ‌ساله کرمانی بیش از دو دهه است که در ادبیات ایران به نامی مشهور بدل شده است؛ به‌خصوص از وقتی که با رمان «بازی آخر بانو»، برنده جایزه ادبی مهرگان و بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵ شد. او که فلسفه خوانده و علاوه بر داستان‌نویسی دستی نیز در پژوهش ادبی دارد، در تمام این سال‌ها محوریت داستان‌هایش را به روایت زنانی اختصاص داده که به‌خصوص متاثر از تحولات جهان جدید و تاثیر آن بر زیست ایرانی، کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ زنانی که هنوز در مدار دوگانه سنت ـ مدرن قرار نگرفته‌اند و بیش از هر چیز باید در چنبره عرف و سنت بزیند. این انتخاب بدین‌دلیل اهمیت دارد که همچنان اشکالی از زیست سنتی در جامعه ایرانی به حیات خود ادامه می‌دهد، اما اغلب نه توجهی برمی‌انگیزد و نه تلاشی برای توصیف آن دیده می‌شود.

خلاصه رمان نشان کرده بلقیس سلیمانی

زنان مدرن در ادبیات ایران
گویی طبق قراردادی نانوشته و البته متاثر از جریان سیال و پرشتاب تغییرات در جامعه، نویسندگان ایرانی ترجیح می‌دهند وقتی سراغ زن ایرانی می‌روند آن گروه از آنها را برجسته سازند که به مقابله با باورهای رایج رفته‌اند، با عرف‌های محدودکننده و ساختارهای مردسالارانه به ستیز برخاسته‌اند و درنهایت بیش از هر چیزی شمایلی از پرسونای زن مدرن یا زن درگیر و ملتفت به ناسازگاری دو جهان سنت و مدرن را به نمایش گذاشته‌اند.

این زن مبارزه‌جو حتی اگر در اجتماع نادیده گرفته شود، خانه را به ملک پادشاهی خویش بدل می‌کند و با ترفندهایی زیرکانه که گاه در بیان منتقدان با عنوان «زنانه» تحسین نیز شده است، مناسبات را به‌نحوی زیرپوستی و حتی بدون درگیری عیان با مناسبات مردانه و تبعیض‌آمیز، تغییر می‌دهد؛ تغییری با نتایج ولو اندک در عمل که البته نویسندگان ایرانی امید دارند در ساحت نظر و به‌طرزی بطئی‌ اما ریشه‌ای‌تر، در زمان مقرر خود به خلق جهانی برابرتر و انسانی‌تر منجر شود.

زن در ادبیات بلقیس سلیمانی
زن‌های آثار سلیمانی البته با این رویکرد چه‌بسا قابل تحلیل نباشند، زیرا در آنها کمتر نشانی از آن عاملیت‌های تاثیرگذار زنانه دیده می‌شود. سلیمانی، زنی را پیش روی چشم مخاطب می‌آورد که دچار موانع آمرانه بیرونی متعدد و تله‌های ذهنی درونی فریبنده است و نه جستن به جهانی جدید را تخیل می‌کند، نه حتی پیگیر رهاشدن از زندانی است که در آن گرفتار آمده است. او بیش از هر چیز به موجودی در تقید زندگی ـ به‌معنای زنده‌ماندن ـ بدل می‌شود و به هیچ روی تصویری آرمانی از او در ذهن نمی‌ماند. گویی اگر زنان خلق‌شده در ادبیات زنانه دو دهه اخیر حسی از الهام‌بخشی را به نمایش می‌گذارند، در داستان‌های سلیمانی با «آینه‌های عبرت» مواجه می‌شویم.

خوبناز یا الفت؟
این الگوی روایت را در آخرین کتاب سلیمانی نیز می‌توان دید. داستان بلند «نشان‌کرده»، داستان دختری است به‌نام خوبناز که در شهری دورافتاده در کرمان به‌نام گوران زندگی می‌کند. وضعیت خانوادگی و فامیلی او شمایلی است تمام‌عیار از همان مناسبات سنتی. او عضوی از ایل مینی است. پدر او و دو برادرش، با سه خواهر ازدواج کرده‌اند و بعدتر قرار بر این است که دخترعموها و پسرعموها نیز به عقد یکدیگر درآیند.

قرعه خوبناز در این بازی مقدر و از پیش تعیین‌ شده، پسر عمو رحمان، مراد است. داستان در دهه 1360 نیز می‌گذرد؛ زمانی که جوانان ایل، راهی جبهه‌های جنگ می‌شوند و فضای ترس و انتظار، شهادت و سوگ، ایران را فرا گرفته است. در چنین فضایی به‌ویژه در روستایی دورافتاده و در حیاتی ایلیاتی، جایی برای بروز و ظهور زنانه به‌معنایی که در ادبیات جدید ایران دیده می‌شود، یافتنی نیست. بااین‌همه باز در همین داستان با دختری به‌نام منیژه مواجه می‌شویم که طغیانگر است و البته مورد نفرت خوبناز.

در این میان، مراد راهی جبهه می‌شود و تا مدت‌ها خبری از او نیست. صبر خوبناز اما عظیم‌تر از تمام مصائب جهان است. جنگ به پایان می‌رسد، دولت‌های متخاصم، ترک مخاصمه می‌کنند، انسان‌ها به شرایط عادی بازمی‌گردند اما نه خبری از مراد هست، نه خبری از ترک تعلق خوبناز به مراد. چنین داستانی را انگار پیش‌تر برای نمونه در فیلم «شیار 143» دیده‌‌ایم.

داستان از جایی به‌بعد شرح نحوه گذران زندگی خوبناز و به‌تعبیری، مواجهه او با این وضعیت معلق است؛ از توسل به انواع و اقسام دعاها و زیارتگاه‌ها تا تلاش برای تجهیز حسینیه محله سیدهای گوران. بااین‌همه در آنچه سلیمانی از خوبناز روایت می‌کند، نشانی از تدبیر دیده نمی‌شود و همین گویی هیچ شکوه ماندگار و تاثیرگذاری هم برای شخصیت خوبناز در ذهن خواننده به یادگار نمی‌گذارد.

این البته متفاوت از سور صبری است که برای نمونه در همان فیلم «شیار 143» از انتظار مادر (الفت) برساخته می‌شود. البته بخش عمده آن انتظار هم با تقدس مهر مادری و استیصال الفت توجیه می‌شود اما به هر روی هم مواجهه‌ الفت با زندگی فعالانه‌تر از خوبناز است، هم آن انتظار چونان آخرین برگ بازی در دست او مانع از گسیختگی روانی‌اش می‌شود و هم مختصات مادرانه او، آن صبر را فهم‌پذیر می‌کند.

در داستان «نشان‌کرده» اما انتظار خوبناز از جایی به‌بعد، نه فقط معقول به‌نظر نمی‌رسد بلکه حتی از قوت علاقه و تخیل نیز برخوردار نیست و بیشتر به ضعف حافظه و زوال عقل می‌ماند. در ضمن البته کم‌کم رد پای فریبکاری‌ها و پنهان‌کاری‌های دیگران نیز برملا می‌شود؛ امری که بیش‌ازپیش نشانگر آن است که خوبناز چگونه در تار عنکبوت حیاتی که خود و دیگران به دورش تنیده‌اند، اسیر شده است.

گویی زندگی او بازیچه تقدیری است که دیگران برایش تدبیر کرده‌اند و بعدتر خود نیز از برهم‌زدن آن نزد خوبناز عاجز می‌مانند، زیرا ذهنیت ریشه‌یافته در خوبناز قدرتمندتر از هر واقعیتی است. مهمترین دلیلش شاید این باشد که او زنی است که هیچ‌وقت «من» نبوده است. بدین‌ترتیب در «نشان‌کرده»، با مجموعه‌ای از خطاهای جنون‌بار و جنایت‌های خاموش نهفته در زیست سنتی مواجه هستیم. از این منظر شاید بشود آخرین اثر منتشرشده سلیمانی را دادنامه‌ای خفیف و پنهان علیه سنت نیز دانست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ................

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...