مراسم رونمایی از ترجمه‌ی هلندی رمان «جای خالی سلوچ» محمود دولت‌آبادی برگزار شد.

به گزارش ایسنا، در این مراسم که از سوی رادنیک - سفیر هلند - و در محل اقامتگاه او برپا شد؛ محمود دولت‌آبادی با تشکر از سفیر هلند و مهمانان گفت: مترجمان را زبان خاموش تفاهم می‌دانم و همچنین باور دارم که اگر مترجمان - فرض محال - نمی‌بودند، این حداقل شناخت و فهم متقابل هم نمی‌بود و دنیا از این که هست، به سوءتفاهم‌های بیش‌تری دچار می‌ماند؛ پس بار دیگر قدرشناسی خود را نسبت به همه‌ی این زبان‌های خاموش تفاهم‌ بیان می‌دارم.

او افزود: برخی آثار من ابتدا به زبان آلمانی برگردانده و معرفی شد، به همت بانو زیگرید لطفی و همدلی همسر او، زنده‌یاد محمدحسن لطفی.

این نویسنده‌ی پیشکسوت عنوان کرد: من دهقان‌زاده‌ام و با گردش فصول آشنا هستم. می‌کاری و می‌پروری و محصول را به بار و برکت می‌رسانی؛ همین. با پایان کار تو، کار دیگران آغاز می‌شود، و آن ‌هم آهنگ خود را دارد و حوصله‌ی مناسب خود را می‌طلبد. مثل خاک، مثل خاک باید بود؛ پر از تحمل و بردباری. پس من به استثنای کودکی و شتاب نوجوانی‌ام که جز با تماشای ستارگان شب کویر آرام نمی‌گرفتم، دیگر همه‌ی عمر، سر خویش را فروفکنده نگه داشتم و فقط به زمین و به خاک راه نگریستم.

دولت‌آبادی در پایان گفت: تقدیر من همین بود و مجال بیان توانایی همین و چنین. آسمان هست و باور دارم که فصل‌ها به نوبت از راه می‌رسند!

سرانجام رادنیک - سفیر هلند - در سخنانی با تشکر از محمود دولت‌آبادی و حاضران گفت، خوشحال است که با چاپ ترجمه‌ی هلندی «جای خالی سلوچ»، مردم کشورش فرصت جدیدی را می‌یابند که تمدن غنی سرزمین شگفت‌انگیزی به نام ایران را بهتر و عمیق‌تر بشناسند.

سفیر هلند در بخشی دیگر از سخنرانی خود اظهار کرد: از دیدگاه من، فرهنگی پابرجا می‌ماند و شکوفا می‌شود که به استقبال سایر فرهنگ‌ها برود. جامعه‌ی هلند از قرن شانزدهم به این سو آفاق تمدنی سرزمین‌های دوردست را فرصتی پنهان برای بهره‌ جستن از سایر فرهنگ‌ها برای غنی‌تر ساختن خویش به حساب آورده است.

او همچنین گفت: در ادبیات داستانی هلند، چند مضمون بیش از همه رایج است: نخست مسأله‌ی استعمار است. از آن‌جا که از قرن 17 تا اوایل قرن 20، هلند سلطه‌ی استعمارگرانه بر چند کشور دنیا داشته، یکی از مضامین، بازشناسی عمق جریان استعماری است. دوم مسأله‌ی جنگ است. تبعات روحی و اجتماعی ناشی از جنگ جهانی دوم مضمون بخشی دیگر از ادبیات داستانی ما هلندی‌هاست. سومین نکته، ظهور افق‌های جدید در مضامین داستانی است که به علت حضور ملیت‌ها و اقوام گوناگون از سرزمین‌های دوردست در هلند است که هرکدام با گرایشات مذهبی خاص خود در هلند زندگی می‌کنند و این مهاجران از مراکشی‌ها، ترک‌ها و آفریقایی‌ها ظهور مؤثری در رمان‌ها و داستان‌های نویسندگان هلندی یافته‌اند.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...