به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، «چای خاک» کتابی به قلم مرضیه کهرانی نویسنده اصفهانی است که از سوی انتشارات هزاره ققنوس منتشر شده است. داستانی درباره مردی سرخورده از فعالیتهای سیاسی و زنی است که در کنار او زندگی و رشد میکند! «چای خاک» سومین کتاب مرضیه کهرانی است که سال ۱۴۰۰ و در میانه همهگیری کرونا منتشر شد و فرصت چندانی برای رونمایی پیدا نکرد، اما حالا فرصتی شد تا با او بیشتر درباره چای خاک و البته نوشتههای دیگرش گفتوگو کنیم.
چای خاک درباره سرخوردگیهای سیاسی مردان نسل قبل و زنان نسل جدیدی است که بهمرور رشد میکنند و از دنیای قبلی خود فاصله میگیرند. بر این اساس آیا چای خاک را یک داستان سیاسی میدانید؟
اینکه اسم طبقهبندی داستان چه چیزی باشد برای من اهمیت چندانی ندارد، من مینویسم و با هر بار نوشتن، یکی از دغدغههایم را از ذهنم بیرون میریزم. در چای خاک دغدغهی بیپدر و مادری سیاست را داشتم که باعث زوال روح و روان و ایدئالهای بسیاری شد. زوالی که احساس میکردم فقط درونی نبود؛ بلکه به تصویر کشیدن زوال بیرونی هم برایم مهم بود. من دغدغهام را نوشتم. منتقدها هر اسمی روی آن گذاشتند، گذاشتند. من نوشتم و سروقت دغدغه بعدی رفتهام.
علت پرداخت به چنین موضوعی و نگارش رمان دراینباره چه بود؟
کودکی من در شرایط سیاستزده و در یک خانوادهی بهشدت دوپاره ازنظر سوگیری سیاسی آن زمانها گذشت. مسائل آن روزها و حذف شدن برخی، چنان در ذهنم حکشده بود که باید به آن میپرداختم. من از نزدیک این زوال را شاهد بوده و همچنان هم هستم. چرا ننویسم!
داستان چای خاک را بهطور خلاصه برای علاقهمندان تعریف کنید.
مرد سرخوردهای که زندگی را رها کرده و زندگی هم رهایش کرده و عذاب وجدان گذشته دست از سرش برنمیدارد. مرد فرهیختهای که جفای به این بزرگیِ روزگار را تاب نیاورده و نشسته تا مرگ به سراغش بیاید و زنی که در پی رشد، شدن و رسیدن است. مرد گذشتهاش را مرور میکند که بازیهای سیاسی در آن بهشدت پررنگ بوده و هستیاش را از او گرفته و روزبهروز پس مینشیند و زن کنار این مرد دنیای جدیدی کشف میکند، رشد میکند و بالا میرود.
این رمان گاهی از زبان زن و گاهی از زبان پیرمرد، راوی زندگی گذشته و حال آنها است. درست چیزی شبیه به رمان شازده احتجاب از هوشنگ گلشیری. آیا این رمان الگوی شما در نگارش چای خاک بود؟
راوی اصلی زن است که خودش و بیرونِ مرد را روایت میکند تا خواننده از منظر چشم زن ببیند که چه به روزگار زن آمده و در داستان سوم شخص محدود به ذهنی است که به ذهن یکی از کسانی که پیرمرد باعث شده اعدام شود، احاطه دارد. این شیوه بهمرور در ذهنم شکل گرفت. ابتدا فقط راوی زن بود و بیرونِ مرد؛ بعد اما درونِ مرد کم بود در داستان که راوی موردعلاقهام، یعنی روح مردگان را وارد داستان کردم. فقط یک مُرده میتوانست اینقدر عمیق در ذهن پیرمرد نفوذ کند و درون آشفتهاش را روایت کند.
نویسندهای نیست که شازده احتجاب را نخوانده باشد و از لذت خواندنش بهتزده نشده باشد. من هم سالهای نوجوانی خواندمش و در حیرت بازیهایش ماندهام؛ اما اینکه الگوی من باشد، نه! شازده احتجاب اگر هم اثری گذاشته باشد؛ ناخودآگاه بوده است. تکنیک این رمان بهمرور و در حین نوشتن شکل گرفت. ابتدا تکنیک، شیوه دیگری بود و بهمرور آنقدر تغییر کرد که شد اینی که هست. یکی دو نفر دیگر هم از شباهتش با این رمان درخشان گفتند اما من در شازده احتجاب زوال یک دوران و یک خاندان را میبینم و بس؛ و در کار من زنی است که بالا میرود و چهبسا بعدها بالاتر هم برود و از زوال بیشتر جلوگیری کند.
شما پیشازاین، مجموعه داستان «بالاتر از موجها» را منتشر کردید که داستانهایی درباره جنگ ایران و عراق بود، رمان «کرانه ناپدید» را داشتید که داستانی درباره عشق البته با زیرلایه اسطوره را روایت میکند؛ یعنی جنگ، عشق و حالا سیاست. ارتباطی بین انتخاب این موضوعات وجود داشته است؟
من بهنوبت دغدغههایم را بیرون میریزم. این مواردی که شمردید، به ترتیب اولین دغدغههای من بوده و باید از ذهنم بیرون میآمده تا به موضوع بعدی برسم. دغدغهها به ترتیب در لایههای ذهن من جا خوش کردهاند و هرکدام که کنار میروند، بعدی رخ مینماید. حتم دارم تا این لایه کنار نرود؛ لایهی بعدی کشف نمیشود. خودم هم بعد از حذف یکی و پدیدار شدن بعدی که کمابیش از وجودش بیخبر بودهام شگفتزده میشوم. یکزمانی باید جنگ و رویدادهای بعدیاش را از ذهنم بیرون میریختم تا به عشق برسم و از فکرش که راحت شوم بروم سروقت سیاست. اینها از بچگی همراه من بوده و بازهم هست که یکییکی سراغشان میروم؛ دانسته و ندانسته.
به نظر خود شما چیزی که چای خاک را از سایر آثار شما متمایز میکند چیست؟
ازنظر خودم چای خاک کاری است میانهی راه. تمایزی در آن نمیبینم. همانطور که گفتم این کتاب بیان یکی از دغدغههای من است، دغدغهای که با دغدغه پیش و پس از خودش متفاوت است.
علت استفاده از عنصر چای و دمنوش بهعنوان نخ تسبیح داستان چای خاک چه بود؟ آیا باید آنها را عناصر زنانهی داستان شما دانست؟
پی عنصر زنانهای میگشتم که به همه متعلق باشد و همه به آن علاقهمند باشند. عنصری که ازنظر یک زنی که سطح آنچنان بالایی ندارد نجاتبخش باشد. چای شناختهشده است و در هر موقعیتی هست. بهطور حتم زنی با چنین گذشتهای، از روانشناسی و فلسفه و داستان و گزینههای نجاتبخشش چیزی نمیداند. چای را میشناسد و انواع گیاههای نجاتبخشش که در گذشتهاش بوده و خوب آن را یاد گرفته. چه نخی خوشمزهتر از چای و انواعش و گیاههایی که چای را خواستنیتر کند؟
چای خاک را باید داستانی متعلق به دوره معاصر دانست؟ یا این نوع سرخوردگیهای سیاسی موضوعی است که میتواند در آینده تکرار شود؟
مدتی به تاریخ علاقه داشتم و همچنان دارم. تاریخ زیاد مطالعه کردم و الآن کمتر جزو گزینههای خواندنیهایم است. به حافظ هم علاقه داشته و دارم و خواهم داشت. تاریخ عصر حافظ را خواندهام و بهتر از آن تاریخ صدسال گذشتهمان را. نتیجه اینکه همهی دورانهایمان مانند هم است و مدام تکرار شده و خواهد شد. همین داستان مانند یک الگو پیاده میشود در عصر حافظ در دوران مشروطه، در...
ویژگی فضای جامعه و اتمسفر مردان نسل قبل و زنان نسل جدید را چگونه تعریف میکنید که دچار سرخوردگی سیاسی شدند و شما ضرورت نوشتن درباره این سرخوردگی را انتخاب کردید؟ این ویژگی را در مردان نسل جدید و زنان نسل قبل را چگونه میبینید؟
یکوقتی به خاطر عوامل پیدا و ناپیدای زیادی آرمانهای بلند و به قولی متعالی میان مردم و مخصوصاً روشنفکران شکلگرفته بود. آرمان چند شاخهای بود و کمتر کسی پیدا میشد که درگیرش نشده باشد. هر کس به وجهی از آن گیرکرده بود و چه شد؟ همه بدون استثنا سرخورده شدند. هر کس به هر وجهش چسبیده بود، ول شد بدون جایگزین. الآن اصلاً آرمان بلند و آسمانی نیست خوشبختانه؛ اگر هم باشد بهشدت متفاوت است و ربطی به آن فضای فراگیر ندارد.
ویژگی و شاخصه روایتهای زنانه در چای خاک در مقایسه با داستانهای قبلی شما چیست؟
اگر به زنانهنویسی و عناصرش فکر کنم، کارهایم قالبی میشود. دوست دارم رها باشم و در هیچ قالبی نگنجم. اگر دقت کنم به گزینههایی که برای نقد مهم است؛ چارچوب میگیرم. اینها را گذاشتهام به عهده کسانی که نقد و بررسی میکنند. بگذارید درگیر این مسائل نشوم، باید خودم باشم و بنویسم.
از دیدگاه برخی، چای خاک درگیر جزئیات و توضیحات بسیاری است که میتوانند کمتر و یا حذف شوند، نظر شما چیست؟
من آدم صفر و یک و قطعیت کامل نیستم. همهچیز برایم نسبی است؛ اما روی چای خاک و نثر و روایتش بهطور قطعی نظر میدهم. چای خاک ۱۲ بار بازنویسی شده و از مراحلی به بعد نظر استادهای من را هم گرفته است. بهشدت در متن غلتیدهام و حسابی زیرورویش کردهام. هر کلمه متن را فکرشده نوشتهام، نه اضافه دارد و نه رخداد و حتی کلمه قابلحذفی. متن پیراسته است و زوائدش ریخته. یک مدت فقط روی فعلها کار میکردهام و مراقب بودهام تکراری نباشد و از همهی گنجایشهای یک فعل خاص و انواعش بهره ببرم. نه، چای خاک اضافه ندارد!
اگر قرار بر انتخاب باشد خود شما کدام اثر خودتان را برتر میدانید و چرا؟
من مادر یک تکفرزندم و داشتن چندی فرزند را نمیدانم چگونه است و نمیدانم مادرها چطور مهرشان را میان چند فرزند تقسیم میکنند؛ اما آفریننده چند کتابم و با فرود و فراز هرکدام بهخوبی آشنا هستم. میدانم کجا متولدشدهاند و چطور رشد کرده و کجا بالیدهاند. هرکدام در ذهنم یک تاریخ است و هرکدام قسمتی از روح من را آزادکرده تا برای بقیهی مضمونها جا باز شود. چطور یک قسمت از این تاریخ را به یکی دیگر برتری بدهم؟ کار سخت از من نخواهید!