رمان «متال‌باز» نوشته علی مسعودی‌نیا توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شد.

متال‌باز علی مسعودی‌نیا

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، علی مسعودی‌نیا نویسنده این‌کتاب متولد ۱۳۵۶ است و ادبیات را در کارگاه شعر سیدعلی صالحی و کارگاه داستان‌نویسی حسین مرتضاییان آبکنار آموخته است. به‌همین‌دلیل هم «متال‌باز» را به این‌دو چهره ادبی تقدیم کرده است. مسعودی‌نیا پیش‌تر به‌عنوان روزنامه‌نگار ادبی و مترجم شناخته می‌شد و ترجمه سه‌کتاب «پرندگان» نوشته دافنه دو موریه و دو رمان «شانس» و «علم علیه شانس» از مارک تواین را در کارنامه دارد. مسعودی‌نیا در حوزه سینما و نقدنویسی فیلم نیز اشتغال دارد و فیلم‌نامه هم نوشته است.

«متال‌باز» رمانی اجتماعی است و به زبان محاوره نوشته شده است. یکی از ویژگی‌های این‌کتاب که جلب توجه می‌کند، حضور مهم عناصر موسیقی معاصر جهان و چهره‌های مطرح این‌حوزه است.

این‌رمان ۴ بخش اصلی با عناوین «آرمان‌شهر مردی دیوانه»، «مثل بنزین و اسید روی صورت مردی خشمگین»، «از این‌جا به بیرون تزریقمان کن» و «به آسمان نگاه کن درست پیش از آن‌که بمیری» دارد که هرکدام فصل‌های مختلفی را شامل می‌شوند.

بخش اول رمان دربرگیرنده ۳ فصل با عناوین «اصلاح صورت با تیغ سوسمارنشان»، «به بچه‌هامون چی بگیم؟» و «هر روز همین ساعت‌ها» است. در بخش دوم هم مخاطب با ۱۳ فصل روبرو می‌شود که به این‌ترتیب‌اند: من هولدِن کالفیلد نیستم، اره‌برقی و فیلسوفان هیچی، ۲۸۸ کیلومتر تا پلن بی، دِیو لومباردو در خیابان سی تیر، از میان ویق ویق پارازیت، اجسام از آن‌چه که در آینه می‌بینید آدم‌ترند، شادیْ نیکا و افول متالیکا، از جور عدو رفت ز کف عز و جلالم، فواید داشتن یک شات‌گان، پخش زنده بازی لیختن‌اشتاین و برزیل، امدیم نیروانا بشیم ریحانا شدیم، ملاقات با کویین الیزابت اول، اسباب عصر شاخ‌دار.

۹ فصل از این‌رمان هم در بخش سوم مندرج است که عناوین‌شان به این‌ترتیب است: از جلو نظام با هِدبَنگرز بال، من از جری متنفرم، هایزنبرگ فکر کرد دنیا کاسه توالت است، بشر مزخرف‌ترین اختراع دنیاست، کنفسیوس مونث با شلوارک، از بودن در این دنیای فریک استعفا بده، هاستا لا ویستا بیبی، هبوط زیر درخت توت، بسیار هم پراگماتیک بسیار هم تراژیک.

ناتورالیسم خود را چگونه گذراندید؟، آر یو تاکین تو می؟، کشتن سیندرلای درون، راکی بالبوا در راند پانزدهم، عین میمون‌های کثافت داروین، فساد تو اتاقی در بسته است و تنها من کلیدش را دارم، پارادوکس انسفالیت مغزی، مُرده همیشه به محل مرگش بازمی‌گردد، به زبان دیوانگانْ هم عناوین ۹ فصل چهارمین بخش رمان «متال‌باز» هستند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

شاید ارثیه کویین که بهم رسید بتونم یه گوست رایتر پیدا کنم برام بنویسیدش... تو خیالم کلی داستان رو بردم جلو... رسوندم به جایی که دیگه با قایق مهاجرها می‌زنه به دریا و توفان می‌شه و قایق چپه می‌شه و همه به فنا می‌رن... رضا می‌بینه که ملت چه‌جوری پرپر می‌زنن و جون می‌دن... این صحنه رو واسه این می‌ذارم که بعدنا یه آهنگی بخونه در حمایت از مهاجرها و این‌ها... اما رضاهه هر طوری هست نجات پیدا می‌کنه... یعنی چیز می‌شه دیگه... معجزه... ها... معجزه می‌شه و قایق‌های گشتی می‌بیننش که روی یه تخته‌پاره لاجون افتاده ... خلاصه می‌گیرنش و می‌برنش بیمارستان و بعدش می‌برنش کمپ ... اونجاس که اول‌بار به ناهرین زنگ می‌زنه... اما اوضاع کمپ خیلی خرابه ... تو چیزه مثلا ... توی یونان ... باهاشون بدرفتاری می‌کنن و دهنشون سرویس شده و این‌ها ... بعد رضاهه با یکی از این نگهبان‌های کمپ رفیق می‌شه که یارو راک‌ اند رول باز بوده و یه گیتاری هم می‌زده. رضا با تیر و تخته‌های کمپ ست درام درست می‌کنه و می‌شینه با یارو ساز زدن و یه عده فیلم می‌گیرن و خلاصه می‌پیچه تو دنیا و یهویی رضاهه راسه خودش مشهور می‌شه...

این‌کتاب با ۲۸۸ صفحه، شمارگان هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...