رئالیسمِ سیاهِ زندگی | آرمان امروز


«متال‌باز» رمانِ نخستِ علی مسعودی‌نیا نویسنده، شاعر، منتقد، مترجم و روزنامه‌نگارِ باسابقه است که از سوی نشر مرکز منتشر شده. «متال‌باز» رمانی جذاب و دلنشین است كه راوی آن با حفظ نوعی مكاشفه و هذیان، از گذشته تا حال از زندگی‌ و روابطش می‌گوید. کلیت کتاب تراوشات ذهنی راوی اول‌شخص است. او در این روایت لحظات ناب رئالیستی و هذیان‌گونه به تصویر می‌كشد.

خلاصه رمان متال باز علی مسعودی‌نیا

هدف رمان ارائه‌ تصویری دقیق، کامل و با جزییات از یک انسان علاقه‌مند به متال با تمام نقاط قوت و ضعفش در آستانه‌ چهل‌سالگی با تمام تناقضات درونی، احساسات گذرا و روان‌شناسی پیچیده که باعث می‌شود دلیل حرف‌هایی که می‌زند و کارهایی که انجام می‌دهد در لحظه حتی برای خودش هم معلوم نباشد.

او سرگردان در جامعه، همه‌چیز و همه کس را قضاوت می‌کند. منتقد اول و آخر همه‌چیز راوی است که یكی از مؤلفه‌های رمان است؛ نقادی از خانواده، دوست و غریبه گرفته تا جامعه و ارزش‌های گاه پایدار و ناپایدار آن. جذابیت رمان نه به دلیل پیرنگ اصلی، بلکه به خاطر رخدادهای فرعی است. خواننده‌ رمان ابتدا از طریق آشنایی ذهنی‌اش با تراوشات ذهنی او ارتباط برقرار می‌کند و نه شخصیت‌پردازی؛ چه بسا که همه‌ مولفه‌های شخصیتی راوی قابل مشاهده است؛ از جامعه‌گریزی تا اندیشه‌های متاثر افراطی تا بدبینی نسبت به جهان.

اصلی‌ترین دغدغه‌ نویسنده، نقد ساختارهای متناقض جامعه با ارزش‌های اوست. از این جهت رمان بیانیه‌ای ادبی است برای مرزکشیدن بین هنجارهای جامعه و فرد. یكی از مهم‌ترین ویژگی‌های جامعه كه در رمان نیز نمود عینی‌تری پیدا كرده، جدال هویتی راوی است. او صدای شورش‌ها و زخم‌های زیر پوست اجتماع است که حین سازندگی همگانی نادیده گرفته شده‌اند.

فرم رمان گفت‌وگوهای بینامتنی با ذهن متال‌بازِ راوی است؛ گفت‌وگویی كه راوی با این كلیت انجام می‌دهد تا بتواند به یك باور فردی دست پیدا كند. فرم اثر با توجه به این ویژگی به نوعی «مكاشفه» تبدیل می‌شود. راوی در حین مكاشفه‌ خود، تصویری از متال‌بازها ارائه می‌دهد كه از لحاظ فرم روایی یك انگاره‌ درون‌متنی به حساب می‌آید. این انگاره او را از فردیت هم‌سن‌هایش دور كرده و با هدایت‌كردن به سوی نوعی دیدگاه خاص متال‌ها باعث ویرانی ذهنش شده است. راوی درگیر دنیایی مملو از شعر و از همه مهم‌تر اندیشه‌های متال است. او از آلبوم «بلکِ متالیکا» می‌گوید و جهان را بعدِ آن تمام می‌داند:

«متال از اولی نیست که، متال رسیدنیه... ملتفتید چی می‌گم؟ یعنی نباهاس از اول اولش متال‌باز باشی از سر نادونی، باید برسی به متال از اندی و شهرام و شهره شروع کنی و برسی به ابی و داریوش و فروغی و فرهاد و بعد یه مدت ناظری و شجریان و سراج و بعد مایکل و مدونا و کریس‌دبرگ و راکست و بعد الویس و بیتلز و رولینگ استونز و پینک فلوید و بعدش تازه از خزای متال شروع کنید و برسید به اصلش. از جان بونجووی و پویزن و دف لپارد شروع کنی و برسی تا گانز و دیپ پرپل و لد زپلین؛ تا نری دبستان ماتلی کرو و ائروسمیت و اسکورپینوز نمی‌رسی به دانشگاه بلک سبت و آیرون میدن و موتورهد. اونی که اولین آلبومی که واسه خودش ضبط کرده پین کیلرِ جوداس بوده نابغه نیست، گوساله‌ست و اصلا حیف گوساله. اون احمقی که می‌گه متالیکا گروه نیست خونش حلاله، چون معلومه معنی روند رو نمی‌دونه... دلش خوشه به عرعر اسلیپ نات و کورن چون مینیستری و مُربید انجل و مَسِیکر و اِنتامبد رو اصلا نمی‌شناسه و نشنیده. روزگار بدی شده.... اصلا دنیا بعد از آلبوم بلکِ متالیکا تموم شد. اونها رفتن زیر بلیت کاپیتالیست‌های کانسیومریست و خودشون رو فروختن به ام‌تی‌وی و خب معلومه که وقتی نماد متال بره زیر بلیت چارتهای بیلبورد و تاپ توئنی، هر سوسول مودرازی که جین راسته پاش می‌کنه و دوست داره جلوی چشم دخترها هارش به نظر بیاد می‌زنه تو خط متال‌بازی...»

راوی در عین حال سعی دارد تا باورهای جدید خود را در كنار این همه اندیشه، مدرن جلوه دهد و نتیجتا، به سوی نوعی جنون درونی روی می‌آورد كه خود نیز به آن آگاه است. در سایه‌ این جنون او از زندگی رئالیستی خود می‌گوید. در این رئالیسم او انسانی تنها است. و این تنهایی موجب می‌شود تا احساس وابستگی به سگش و گربه‌ها زیاد شود. راوی دچار رفت‌وآمدی بین رئالیسم زندگی و رئالیسم ذهن خود است. شخصیت اصلی رمان این زندگی را اگر چه کسی نمی‌پسندد خوب می‌شناسد و حتی با آن دچار خاطره و یاد می‌شود؛ بنابراین او مصادیق این نوع زندگی را كه شامل تنبلی، بیکاری و پوچی هستند را نفی و طرد نمی‌کند، بلكه از آن پلی برای رسیدن به دریافت یك «وجود شخصی» می‌سازد.

رمان «متال‌باز» به اعتبار فرم خاصی كه دارد، در ابتدای هر بخش با شعری مرتبط به آن آغاز می‌شود که در پیوست ترجمه آن آمده است، توسط اول‌شخص مفرد روایت می‌شود و همین امر باعث همذات‌پنداری خواننده با راوی می‌شود. البته ناگفته نماند كه این همذات‌پنداری از طرف مخاطب دهه‌ پنجاه و شصت از قوت بیشتری برخوردار است. هرچند جهان متالی او و دایره‌ لغاتش که تحت‌الشعاع علایقش است برای خواننده غریب باشد، اما خواننده او را از نزدیک می‌شناسد. نویسنده موفق شده شخصیت کاملی خلق کند، شخصیتی که به‌اندازه‌ انسان واقعی پیچیده است، می‌توان حس‌های متفاوت به او داشت، روانش را تحلیل کرد، یک‌سری مشکل و اختلال در او تشخیص داد و حتی حدس زد که نظرش نسبت به چیزهای مختلف چه خواهد بود. زبان روایت هم دلیلی است که راوی بسیار واقعی باشد که از ابتدا عامیانه و در گفته‌هایش تکه‌کلام‌های به‌یادماندنی‌ای (مثلِ هالی‌شت) دارد که مخصوص به خود است: «یا مثلا شیش و نیم صبح با آلارم کثافت موبایل از خواب پاشی... فرقی نداره که چهار فصل ویوالدی باشه آلارمت یا ريف اول آى وانت ايت آل... خورشید دراومده دوباره.... باهاس عین اسکول‌ها نیم‌خیز شی توی تختت تا دل و روده و پس و پیشت بیان سر جاشون و یادت بیاد کی هستی و کجایی و قراره چه گلی به سر بگیری... بعد که سیستمت اومد بالا تازه بفهمی که هالی‌شت! صبح شده... باهاس جنبید... باهاس پیژامه رو کند و کت و شلوار تن کرد. باهاس رفت دستشویی... نشست روی کاسه‌ فرنگی و خلاصه‌ کار سیستم گوارش رو خیلی مینیمال تقدیم کرد به این روزگار و با دقت سیفون کشید...»

از دیگر ویژگی‌های رمان، مونتاژ استادانه‌ نویسنده بین ذهن و واقعیت است. هر داده‌ای كه به ذهن او وارد می‌شود از خلاقیت و انسانیت او را سلب كرده و وی را تبدیل به نوعی انفعال شخصی می‌كند. او در عین اینكه به شدت پرگو و آشفته‌ذهن است در مقابل ماجرای اصلی درام منفعل به نظر می‌رسد. نویسنده با جذب روزمرگی رئالیستی، جهانی را می‌آفریند كه در بطن خود منزجركننده است. جهانی كه اسطوره ندارد؛ بنابراین راوی برای فرار از این وضعیت سخت به خلاقیت یعنی نوشتن و آفریدن روی می‌آورد تا تاریخی بسازد كه اسطوره‌هایش كاملا فردی و ساخته‌ خودش هستند. راوی هر آنچه را كه عقلانیت کلیشه به او حكم كرده است، پس می‌راند و می‌كوشد از تجربه‌های خود عقلانیتی فردی را بسازد.

از كاركردهای اصلی رمان «متال‌باز» پریشان‌باوری ناشی از بی‌تفاوتی است. نویسنده انسان خود را به‌گونه‌ای محصور می‌كند كه دچار تك‌گویی می‌شود. این تك‌گویی فوق‌العاده لجام‌گسیخته سرآغازی برای رسیدن و دستیابی به بی تفاوتی نسبت به اعمال دیگران است. در رمان آدم‌های دیگری هم حضور دارند. این آدم‌ها با عمل خود، موقعیت‌های راوی را تغییر داده و جریان زندگی او را مختل می‌كنند. از سویی دیگر این پریشان‌احوالی ناخواسته وی را به نگاهی مستندوار و فاقد حرارت سوق داده و كلیت جهان را در نزد او كوچك به حساب می‌آورد. «متال‌باز» با این ویژگی‌ها موضوعی برای اندیشیدن است؛ درواقع مبارزه‌ی ذهنِ واقعیت‌گریز، مكاشفه‌گر و روایت‌زدایِ راویِ آن با رئالیسمِ سیاهِ زندگی در روزگاری است که همگی با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...