رمان «دلی که نداشتی» اثر فاطمه سلیمانی ازندریانی توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر شد. این رمان تازه‌ترین طبع آزمایی این نویسنده در قالب داستان اجتماعی است.

دلی که نداشتی فاطمه سلیمانی ازندریانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رمان «دلی که نداشتی» اثر فاطمه سلیمانی ازندریانی در ۳۲۸ صفحه و بهای ۷۴ هزار تومان توسط انتشارات کتاب نیستان روانه کتابفروشی‌ها شد. این رمان تازه‌ترین طبع آزمایی این نویسنده در قالب داستان اجتماعی است.

سلیمانی ازندریانی که پیش از این برای مخاطبان خود با داستان‌های تاریخی با تم مذهبی و نگارش زندگی نامه‌های شهدا شناخته شده بود، در تازه‌ترین اثر خود روایتی بلند از زندگی دختری روایت کرده است که طلاق وی از پسر عمویش که تازه با هم عقد کرده بودند برایش شرایط زیستی پیچیده و تازه‌ای را شکل داده است.

ارغوان قهرمان این داستان که خود را دختری مستقل و در عین حال دارای خصوصیات عمومی و باورهای عرفی دختران جوان است. او به دنبال اتفاق طلاق در زندگی‌اش سعی دارد تا با بهره‌گیری از روابط، احساسات و گفتگو با پیرامونیانش به تعریف تازه و نرمال‌تری از زندگی دست پیدا کند.

رمان «دلی که نداشتی» از نثری ساده و خوش خوان بهره می‌برد. دغدغه نویسنده در نگارش داستان نه طبع آزمایی فرمی که منعقد کردن نگاه ویژه‌ای است که او به تحول درونی در سیر زندگی یک دختر جوان دارد.

داستان او به نثری ساده و سرشار از دیالوگ روایت شده است و بار بسیاری از صحنه آرایی‌ها را در کنار شخصیت پردازی همین زبان ساده برداشته است. گفتگوهای کوتاه و در عین حال تاثیرگذار نویسنده در بخش بخش رمان که سعی کرده زندگی و رویدادهای جاری و حال و نیز مسیر در پیش روی قهرمان را در ذهن مخاطب به شکلی تاثیرگذار حک کند.

یکی دیگر از نکات قابل توجه درباره این کتاب استفاده ظریف نویسنده از المان‌های اسارت و نیز زیارت در کتاب برای نمایش تاثیر و تاثر این مفاهیم بر زندگی شخصی است. در این زمینه رمان با استفاده و تصویرسازی از زیارت امام رضا (ع) در بخش ابتدایی و نیز سفر معنوی پیاده‌روی اربعین در بخش پایانی بهره برده و نمادهای دیگری مانند جاده مرزی به سمت کربلا و نیز طلوع خورشید در این مسیر را دستمایه خلق محتواهایی جذاب و در عین حال تاثیرگذار کرده است به طوری که مخاطب بدون اینکه به طور مستقیم خود را در درون یک متن یا داستان بلند با تم مذهبی ببیند از داشته‌ها و باورهای معنوی موجود در پیرنگ متن خود را سرشار می‌یابد.

«دلی که نداشتی» با توجه به سابقه فعالیت سلیمانی در حیطه داستان نویسی دینی و نیز اجتماعی یک گام بلند در مسیر فعالیت‌های ادبی اوست و بدون شک مخاطبان او را با یک نویسنده هوشیار و خوش قلم و به دور از حواشی و دارای فکر و اندیشه برای گفتگو با خود ربرو می‌کند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...