رضا هردو چشم خود را در جبهه از دست داده است و حبیب هردو پایش را... به درون ذهن یک فرد کور می‌رود و از دریچه چشمان نابینای او محیط را تجربه می‌کند، و در نتیجه خواننده بیشتر از آنکه با توصیف صحنه‌ها مواجه شود با صداهای مختلف آشنا و از طریق صدای اشیاء و افراد پی به ماهیت وجودی اشیاء می‌برد. درست همان‌گونه که یک فرد کور پیرامونش را درک می‌کند.

پرویزشیشه گران

معرفی کتاب نقد کتاب خرید کتاب دانلود کتاب زندگی نامه بیوگرافی
جنگی که بود . کاوه بهمن . 205 صفحه. نشر صریر 1377 .

«جنگی که بود» داستان اعضای یک خانواده در آغاز جنگ تحمیلی در خرمشهر را روایت می‌کند. رمان اینگونه آغاز می شود: "حبیب بود که گفت برویم سینما." و این نشان‌دهنده‌ی امنیت جانی است گویا جنگی وجود ندارد و یا اوضاع پس از جنگ است. اما داستان که پیش می‌رود مشخص می‌شود که داستان، داستان زندگی دو جانباز به نام‌های رضا و حبیب است.

رضا هردو چشم خود را در جبهه از دست داده است و حبیب هردو پایش را، در ادامه داستان، رضا به یاد دوران کودکیش می‌افتد؛ مرگ مادر، گم شدن خواهر و پدرش را هنگام حمله عراقی‌ها به خرمشهر به یاد می‌آورد. در ابتدا خواننده به اشتباه گمان می‌برد که حبیب مورد توجه نویسنده است و گذشته او بازآفرینی می‌شود. در صورتی که پس از به پایان رسیدن فصل اول مشخص می‌شود که رضا و گذشته‌اش، محور اصلی شکل‌دهنده حوادث داستانی است. رضا، مقاومت مردم و مسلح شدن آنها را در تلاش برای دفاع از کشورشان به خاطر می‌آورد. حالا، پس از جنگ، رضا به دنبال خواهرش زهرا به تهران آمده است. و در این حین قبر پدرش را می‌یابد. تمیز بودن قبر پدر، امیدی تازه را در دل رضا می‌تاباند. رضا بالاخره خواهرش زهرا را در سر قبر پدر می‌یابد و شور و شعف آنها از پیدا کردن یکدیگر و عظمت این لحظات، رزمنده دیگری را که در قبرستان است متحول می‌کند و باعث می‌شود تا او هم به سوی خانواده‌اش بازگردد.

موضوع رمان، به روزهای آغازین جنگ برمی‌گردد؛ روزهایی که دشمن خرمشهر را به محاصره درآورده و شهر با وجود مقاومت مردمی، در حال سقوط است. کاوه بهمن با دست‌مایه قرار دادن چنین ایام پرالتهابی، اعضای یک خانواده را محور قصه خود قرار می‌دهد؛ خانواده‌ای که در آن، مادر به شهادت رسیده است؛ از پدر که در آغاز حمله دشمن مفقود شده، خبری نیست و خواهر و برادری که تصمیم گرفته‌اند در شهر بمانند و مقاومت کنند. زهرا و رضا مظهر دو نوجوان مقاوم هستند که به کمک رزمنده‌ها شتافته‌اند.

بهمن در توصیف صحنه‌ها و بیان دیدگاههایش نسبت به شخصیتهای داستانی از نثر روانی استفاده نکرده است. جابه‌جایی افعال و تغییر چارچوب جمله‌بندی نه‌تنها نثر را روان نکرده بلکه باعث سکته‌های بی‌مورد در کلام راوی شده است و به طور کلی باعث خسته شدن خواننده می‌شود. و از طرف دیگر پراکنده‌گویی‌ها و از این شاخه به آن شاخه رفتن راوی، مشکل را برای خواننده دوچندان می‌کند. راوی ابتدا می‌گوید که حبیب به عمد می‌خواهد از زیر بار کمک به رضا شانه خالی کند و از سویی می‌گوید که او سالیان متمادی است که به رضا کمک می‌کند. این توصیف‌ها در حالی گفته می‌شود که بهمن به طور منسجم به ارائه شواهد خود نمی‌پردازد.

تنها نکته بسیار زیبا در این ارتباط توصیف محیط و رفتار رضا در لحظه درک محیط پیرامونش است. به عبارت دیگر، نویسنده در نشان دادن جهان از منظر یک فرد نابینا توانسته قدرت قلم خود را نشان دهد. کاوه بهمن به خوبی توانسته همچون یک فرد کور در محیط پیرامونش قدم بزند، اشیاء را لمس کند، و جهان پیرامونش را با همان احساس و همان طریق تجربه کند. خواننده با اینکه با دو شخصیت در همان ابتدا مواجه می‌شود، اما بیشتر از آن که احساس یک فرد فلج را دریابد، به درون ذهن یک فرد کور می‌رود و از دریچه چشمان نابینای او محیط را تجربه می‌کند، و در نتیجه خواننده بیشتر از آنکه با توصیف صحنه‌ها مواجه شود با صداهای مختلف آشنا و از طریق صدای اشیاء و افراد پی به ماهیت وجودی اشیاء می‌برد. درست همان‌گونه که یک فرد کور پیرامونش را درک می‌کند.

در صفحات اولیه داستان فاقد کشمکش است، و بهمن بیشتر سعی داشته تا اوضاع و احوال خانواده رضا و شرایط ناخوشایند اقتصادی آنها را به تصویر بکشد. همچنین وی طی این صفحات دوران و عوالم پاک کودکی را در تقابل با مقوله بسیار خشن و بی‌رحم جنگ آورده است. در چنین حالتی است که هم مظلومیت مردم و هم چهره بی‌رحم جنگ بهتر مشخص می‌شود.

کاوه بهمن، متولد 1344 تهران است. نویسندگی را از نوجوانی شروع کرده و بیش از یک دهه است که به طور جدی قلم می‌زند. نویسندگی را با همکاری در نشریه‌های ادبی-هنری و عضویت در گروه تحریریه ماهنامه تخصصی ادبیات داستانی آغاز کرد. اولین اثر داستانی او در سال 1370 با نام «بازی آن روزها» و پس از آن «خروس در استوانه سیمانی» در موضوع انقلاب اسلامی منتشر شده و پس از آن نیز کتاب «رمان نور در غیاب انسان» از او منتشر شده است. «جنگی که بود» اولین رمان جنگی از اوست.

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...