به گزارش ایبنا، کتاب «اسم این کتاب دتول نیست» در حالی از نشر حوض نقره چاپ شد که مجموعه داستان قبلی سانازسیداصفهانی یعنی «خیابان گاندی» هم چندی پیش از این نشر وارد بازار کتاب شده بود. از قضا پیش از چاپ «اسم این کتاب دتول نیست» داستان «خاموشی» از کتاب «خیابان گاندی» در یکی از معتبرترین مجله‌های ادبی ترکیه و در ویژه‌نامه صادق هدایت ترجمه و چاپ شده است.

کتاب «اسم این کتاب دتول نیست» مجموعه سه داستان بلند و ترسناک به نام «دتول»، «فلامینگو» و «شش رقمی» است. ویژگی مشترک این سه داستان فضای سیمانی و سربی زندگی شهرنشینی و ساختمانی شدن معماری زندگی معاصر است. پیرامون وسواس و هیستیری داستان دتول روایت دختری‌ست که بعد از سال‌ها به خانه پدری‌اش بازگشته و مادر وسواسی‌اش را می‌بیند که با مرد کوته قامت ازدواج کرده و می‌خواهد حق ارثش را پس بدهد.

او نمی‌خواهد وارث چیزی باشد اما در طول داستان می‌بینیم که مادرنانیز خودکشی می‌کند. داستان فلامینگو هم روایت دختری‌ست ساکن بلوک‌های سیمانی که عاشق مرد نقاشی می‌شود؛ اما دختر اعتیاد دارد و کمی وهم از خیال را در هم می‌آمیزد. دختر در شهری شبیه‌سازی شده به ارومیه زندگی می‌کند‌. دریاچه دارد خشک می‌شود و فلامینگوها می‌میرند و همه دارند شهر را ترک می‌کنند. اما دختر و هفت زن دیگر آماده‌اند تا به فانوس دریایی میان کویر خشک شده دریا بروند تا جادوگر تازه وارد را ببینند و به آرزوهایش برسند.
 
داستان فلامینگو در نهایت به جایی می‌رسد که دختر با یک پرفورمنس برای نجات خشکی دریاچه مردم را دور خودش جمع می‌کند‌. داستان «شش رقمی» در باره برخورد آینده و حال یک نفر است و شکستگی زمان و روایت ساختارمند در اسکله‌ای می‌گذرد که در همه داستان‌های کتاب می‌بینیم. در این داستان آینده و گذشته کاراکتر اصلی باهم به گفت‌وگو می‌نشینند. اسم این کتاب در ابتدا اسکله بود؛ اما به «اسم این کتاب دتول نیست» تغییر نام داد.

لازم به ذکر است یکی از آرتیست‌های مطرح خارجی، عکس خود را به این کتاب تقدیم کرده است. همچنین داستان دتول ترجمه شده و پیش‌تر در مسابقه داستان‌های ترسناک گاردین شرکت داده شده بود که به دلیل انگلیسی نبودن نویسنده‌اش رد شد.

در بخشی از کتاب «اسم این کتاب دتول نیست» می‌خوانیم:
 «می‌خواهم فرار کنم. اما پاهایم نیستند، زبانم را کنده‌اند . . . نمی‌توانم داد بزنم. دست‌هایم گوشه‌ای افتاده‌اند. سرم را تکان می‌دهم که از شرِ این هیبت بزرگ شونده خلاص شوم . . . از شر این گردنی که دارد همین جور از توی تخم کش می‌آید و سری که رو به روی من دارد مثل بادکنک باد می‌شود. . . ناگهان منقارش را مثل انبرباز می‌کند. سرم را توی منقارش می‌برد. من را می‌خورد.
از خواب که بیدار می‌شوم گیج و منگم. از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . یک راست می‌روم آشپزخانه تا آب بخورم. می‌بینم که یک فلامینگو روی گاز نشسته است!»

کتاب «اسم این کتاب دتول نیست»، اثر ساناز سیداصفهانی در 120 صفحه و به‌‌بهای 38 هزار تومان از سوی انتشارات حوض نقره منتشر شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...