کتاب «از پمبا تا ماریانا» اثر محمد قنبری در انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

از پمبا تا ماریانا» اثر محمد قنبری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران، این کتاب درباره انسان‌هایی است که به اجنه و قدرت‌های شیطانی متوسل می‌شوند، خود را از ولایت خداوند خارج می‌کنند و بنده شیطان می‌شوند. این اقدام در دستور کار سرویس‌های اطلاعاتی دنیا برای رسیدن به اهداف خود قرار می‌گیرد. شخصیت اصلی داستان یکی از همین افرادی است که در شبی که مسئول شب بود، اتفاقات عجیب و مرموزی در اتاقش رخ می‌دهد.

نویسنده در کتاب «از پمبا تا ماریانا» از وقایعی می‌گوید که برای مهران، مسئول یکی از سازمان‌های اطلاعاتی دنیا رخ می‌دهد. در شبی که مسئول شب بود، اتفاقات عجیب و مرموزی در اتاقش رخ می‌دهد. مهران در اثر حادثه‌ای به کما می‌رود در بیمارستان فردی نورانی را با نام ایمان در کنار جسمش می‌بیند؛ با او لحظه‌های هیجان انگیزی را تجربه می‌کند. با توجه به آزادی سیرشان در عالم، به سازمان سیا و موساد می‌روند و از بخش‌های مرتبط با استفاده از قدرت اجنه و شیاطین برای دسترسی به اهدافشان بازدید می‌کنند.

در مسیر داستان سر و کارشان به رمال‌ها، جن گیرها، افراد شیاد و ناحسابی، دزدان، دعا نویسان و ... می‌افتد و حوادث مهیجی را رقم می‌زند. خانواده‌هایی را می‌بینند که اسیر اجنه و دعانویسان و رمال‌ها شدند و چگونه از این قدرت‌های شیطانی علیه دیگران استفاده می‌شود.

بعد از هفت روز مهران از کما خارج می‌شود، ضمن فراموشی آنچه در این یک هفته دیده است، روند بهبودی اش آغاز می‌شود. مطالب کتاب «از پمبا تا ماریانا» به مخاطب آگاهی می‌دهد چگونه سازمان‌های اطلاعاتی دنیا از نیرو‌های شیطانی برای دست یابی به اهدافشان استفاده می‌کنند و کسی که درگیر این سازمان‌ها می‌شود، چه اتفاقی برایش رقم می‌خورد.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...