خویشتن؛ الفبای زنده شدن | مهر


«می‌توان ادعا کرد هم با دیوها و هم با الهه‌ها، هم با بلورها و هم با ستاره‌ها نسبتی نزدیک دارد، بدون این‌که باعث شگفتی ما شود و نکوهش ما را برانگیزد. این چیز ادعای همه‌ی این‌ها و حتی بیشتر از این‌ها را دارد، ما هیچ چیزی در دسترس نداریم که بتواند منصفانه این ادعاها را رد کند. خردمندانه است که تنها به این ندا گوش بسپاریم. من این مرکز وجود را خویشتن (Self) می‌نامم.» کارل گوستاو یونگ

الفبای لازاروس هادی تقی‌زاده

«الفبای لازاروس» کتابی در ژانر علمی تخیلی است. در این رمان جهان داستان گاهی این‌قدر به زمانه ما نزدیک است که می‌توان پی حوادث را در واقعیت گرفت و گاهی این‌قدر دور می‌شود که انگار مخاطب همراه نویسنده در جهانی از جنس خیال قدم می‌زند.

فصل اول رمان «الفبای لازاروس» با فصل کودکی راوی (نویسنده) آغاز می‌شود و مواجه راوی با موجودی رازآلود راه ورود به جهان فانتزی هادی تقی‌زاده است. رفاقت راوی با سایه‌ای که از سرش خارج شده بهانه سفری آخرالزمانی است. نام این موجود «تارف پنتی بل» است. برای آغاز این سفر به گروهی نیاز است که نیروهای ماورایی دارند. از دیگر اعضای این گروه جادوگری که طلسم و سِحر می‌داند به همراه دستیار جن‌اش، مکانیکی که با ماشین‌ها حرف می‌زند و… هستند. همه اعضای این گروه یک تنه واحد به نام روان‌اند که با هم سفری درونی را آغاز می‌کنند. روان هر انسان از آرکی‌تایپ‌ها و انرژی‌های زنانه و مردانه تشکیل شده‌است و شخصیت‌های گروه نماینده بخشی از روان راوی هستند.

خویشتن همان منِ یگانه است که انسان را به هماهنگی و یک‌پارچگی می‌رساند. در رمان «الفبای لازاروس» شخصیت «تارف پنتی بل» نماد «خویشتن» روان راوی است که اولین ملاقات‌شان در چهل سالگی راوی (میانسالی) اتفاق می‌افتد. اولین مواجه راوی با «خویشتن» ترسناک است اما زمانی که راوی او را مقابل خود قرار می‌دهد ترس از بین می‌رود و هیبت تارف عوض می‌شود. راوی با شنیدن صدای خویشتن خود سفری را آغاز می‌کند تا به جهان خاتمه بخشند. در سفر این تارف است که با آگاهیِ کهکشانی‌اش در بحران و چالش‌ها دیگران را هدایت می‌کند.

رابطه راوی و تارف از جهاتی به داستان خضر و موسی شباهت دارد. خضر در این‌جا همان تارف؛ نماد خویشتن و راوی مانند موسی جستجوگر و حقیقت‌جوست. تارف مثل خضر خردمند و روشن‌بین و راوی هم مثل موسی پرسش‌گری است که می‌خواهد از راز هستی سر در بیاورد.

از تارف پرسیدم: «چرا این‌قدر از ذهن آدم‌ها واهمه داری؟»

«چون ذهن آدمیزاد کذاب و خیال‌پرداز است. او را از راهی که باید برود دور می‌کند. راه‌هایی ابداع می‌کند که وابسته به کالبد است. ذهن فرمانروای جسم است و جسم عامل انحراف و دردسر.»

ماموریتی که ابتدا تارف مطرح می‌کند پایان دادن به افسانه دیوار شمالی جنوبی است اما در واقع سفری طولانی در نظر دارد که شامل منزل‌گاه‌های متعددی می‌شود. این سفر را می‌توان تعبیری برای سفر درونی در نظر گرفت، مسیری که برای رسیدن به یک‌پارچگی روان باید پیمود. «کارل گوستاو یونگ» برای رسیدن به هماهنگی نقشه‎ راهی معرفی می‌کند؛ ملاقات با سایه‌ها، شناخت عقده‌ها و مرحله‌ی وصال آنیما و آنیموس. در این داستان جایی که گروه با شیطان ملاقات می‌کند در واقع با «سایه‌ها» که نماینده زشتی‌های رانده شده به ناخودآگاه هستند ملاقات می‌کند. منزل‌گاه بعد عبور از دیوار «عقده‌ها» ست. راوی می‌گوید دیوارها به ظاهر امنیت بخش هستند ولی در واقع فقط توهم امنیت را می‌دهند و این دقیقاً عملکرد عقده‌ها در روان انسان است.

«دیوارها چهارچوب زندان‌هایند. هیچ دیواری آرامش‌بخش و موجب امنیت نیست. دیوارها نماد ناامنی‌اند. دیوارها فقط توهم امنیت را ایجاد می‌کنند. امنیت و آرامشی که وجود ندارد. شما در دل دیوارها به دنیا آمده‌اید.»

و اما منزلگاه آخر؛ وصال آنیما و آنیموس. راوی مدتی است از همسرش جدا شده که می‌توان آن را تعبیری از انفصال بخش زنانه روان (آنیما) از بخش مردانه (آنیموس) دانست. در ابتدا لی‌لی با راوی ارتباط نزدیک‌تری دارد و تجسم بخشی ازآنیمای اوست. اما از آن‌جا که این سفر روان راوی را متحول می‌کند در بخش لاس‌آلاموس رشته میان‌شان پاره می‌شود. لی‌لی به واسطه ازدواجش از گروه جدا می‌شود و ساویس به عنوان تنها نماینده آنیما باقی‌می‌ماند.

الفبای لازاروس

«لازاروس» که اشاره به داستان زنده کردن فردی به نام لازاروس (ایلعازر) توسط مسیح دارد استعاره زنده شدن دوباره است و گویی نویسنده الفبای زنده‌شدن خود را در سفری برای رسیدن به هماهنگی و شنیدن ندای خویشتن می‌داند، مرگی که آغاز آزادی است. اما در آخر رمان راوی دلبستگی‌هایش را به آزادی ترجیح می‌دهد و در دشت «یزرعیل» جایی که وعده رستاخیز داده شده‌است از خویشتن خود جدا می‌شود. راوی با تصویر آنیمای خود، ساحره همراه می‌شود و شاید این آغاز سفری دیگر برای وصال آنیما و آنیموس باشد.

یکی از کارهای مهمی که نویسنده از پس آن به خوبی برآمده گفتن حرف‌های مهم به ساده‌ترین شکل ممکن است. «الفبای لازاروس» علیرغم پرداختن به مفاهیم عمیق و خرده روایت‌های بسیار زیادش یک رمان خوش‌خوان است که می‌تواند مخاطبان بسیاری را با رمان ایرانی آشتی دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...