آفتاب آمد دلیل آفتاب | آرمان ملی


«آفتاب گرفتگی» رساله کوچکی نوشته امیر خداوردی است. خداوردی را با رمانهای «آمین می‌آورم»، «آلوت» و «جنون خدایان» می‌شناسیم. او در این کتاب در قالب چند فصل به طرح موضوعی جالب توجه پرداخته که به نوعی مضمونی غالب در آثار وی نیز است. در آفتاب گرفتگی تقابل رمان و مذهب مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ تقابلی که حاصل تفاوت ماهوی میان دو امر ادبیات و دین است. مضمونی که پیشتر دستمایه روایتهای داستانی نویسنده نیز بوده است.



تقابل رمان و مذهب، بیش از آنکه نیازمند بررسی و تامل باشد ضرورت بحث و گفتمانی را پیش میکشد که به دلیل حساسیت ویژه آن کمتر کسی جسارت یا حتی حوصله ورود به آن را داشته است از این رو که ناگفته پیداست که میان رمان به عنوان گونه ای ادبی که ماهیت آن آزادی است و مذهب که اساس بر نگرشهایی خاص و متعین به جهان دارد، تقابلی وجود دارد. تقابلی که نه به معنای رد، و نه به مفهوم برتری یکی بر دیگری است.

این تقابل بیشتر از ماهیت گونه ادبی رمان می‌آید که با هر نوع چارچوبی در تضاد است. در این تعریف نه نمایشنامه، نه شعر نه فیلمنامه و نه حتی داستانها و حکایت‌های تمثیلی و افسانه ای جای می‌گیرند. حال سوالی که آفتاب گرفتگی بدان می‌پردازد این است که چگونه می‌توان تقابل میان گونه ای چنین رها را با امر قاعده مندی همچون مذهب حل و فصل کرد و آیا اساسا چنین کاری ممکن است؟ نویسنده در پیشگفتار به ضرورت این بحث به طور مفصل می‌پردازد و سپس در قالب فصلهایی به مرور و آهستگی، موضوع را از جوانب مختلف مورد بررسی و کاوش قرار می‌دهد.

به عنوان مثال در فصل آغازین از حقیقت رمان می‌گوید و می‌کوشد تا قیاسی میان رمان و مذهب برقرار سازد؛ و در فصلهای بعد گامهای جدی‌تر و گاهی خطرناک‌تری را بر می‌دارد. از این حیث که رمان را با قصص قرآنی مورد مقایسه قرار می‌دهد و می‌کوشد مرزی را میان الگوهای ادبی و الهیاتی به وضوح برساند. در نهایت ما را با این فرض روبه رو می‌سازد که بشر به طور ذاتی نیازمند فهم دقیق است چنانکه متون مقدس از این امکان بهره جسته اند. این فرایند لاجرم پای استدلالهای فلسفی را به میان می‌کشد و ما را به حقیقتی که بسیار پیشتر دکارت بیان کرده بود می‌رساند.

همان گونه ریشۀ فلسفه متافیزیک است؛ فهم انسانها نیز به واسطه‌ی الگوهایی از قصه گویی ممکن می‌شود که از متافیزیک و الهیات ریشه می‌گیرند. «چنانکه تخیلات محض واقعی‌تر از واقعیتهای شناخته شده اند» (صفحه (۲۲) شاید برای همین است که پسامدرنیسم با انکار ریشه‌ها قادر می‌شود سردرگمی آدمی و مسیرهایی که او را به اراده پوچ رسانیده، نمایش دهد.

نکته‌ای که در شیوه استدلال در این کتاب وجود دارد، قیاسی است که میان متون مذهبی و داستانی با متون تاریخی و حدوث شده، بر قرار می‌شود، به نحوی که متون مذهبی و داستانی در یک سنخ قرار می‌گیرند. این رویکرد در رساله آفتاب گرفتگی تا حدی نظریه‌هایی نظیر رمز کل نورتروپ فرای را به یاد می‌آورند که الگوهای ازلی و ابدی را معیارهایی برای فهم عمیق آدمی معرفی می‌کند. فرای در قیاسی که بین تاریخ و متون فراتاریخی از جمله قصص دینی و تمثیلها و حکایات اسطوره ای برقرار می‌سازد به نوعی از این واقعیت سخن می‌گوید که بر خلاف آن ویژگیهای شناختی که در متون تاریخی و ناداستانی حضور دارد، رمان و قصه‌های مذهبی می‌توانند هر یک به نوعی آدمی را به رهایی برسانند.

در واقع برخلاف متون تاریخی که از قبل تصمیم گرفته اند که چه بگویند و چه تاثیری را باعث شوند و چگونه بگویند که به هدف برسند؛ متون داستانی و مذهبی بر آن هستند تا نیروهایی خفته در روح و ذهن آدمی را بیدار کنند که با پای خود به سوی معناها و مفاهیم برود و آنها را کشف کند: «گاه داستان به ابزاری برای بیان ایدئولوژی و مرامی خاص تبدیل می‌شود یا به عبارتی داستان در خدمت تبلیغ باور گروهی، یا قومی یا مذهبی قرار می‌گیرد و از این رو، تفاوتی میان داستانی که به تبلیغ کمونیسم بپردازد با تبلیغ مبلغی که باورهای مذهبی خاص داشته باشد، نیست.»(صفحه‌ی ۸۰) از این منظر کتاب آفتاب گرفتگی در بخشهایی مانند حقیقت و اعجاز رمان گاه تا حد یک اثر ادبی ارتقا می‌یابد و گاه به دامن نوعی فلسفیدن و مکاشفه می‌لغزد و این از آن رو است که کتاب بیش از آنکه در پی بیان نظریات نویسنده باشد، این ظرفیت را دارد که خواننده را به ضیافتی دعوت نماید.

فصل «تفسیر رمان» این گونه آغاز می‌شود: «من و ابراهیم هم بحث بودیم...» و همچنین فصل «تحریف رمان»: «مهدی مدعی است که در عصر حاضر فقیه‌ترین انسان جهان است...» و با این تمهیدها، زمینه گفت و گو و حتی گفتمان در کتاب فراهم می‌آید که ناخودآگاه خواننده را نیز همراه می‌نماید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...