حکایت آدمهای نامتعارف | الف


اریک امانوئل اشمیت، نویسنده بلژیکی‌تبار متولد 1960 فرانسه، بیشتر به سبب نمایشنامه‌هایش در دنیای ادبیات شناخته شده است. نمایشنامه‌های «مهمانسرای دو دنیا»، «خرده‌جنایت‌های زناشویی» و «عشق لرزه» از برجسته‌ترین آثار او به شمار می‌آیند که به بیش از پنجاه زبان ترجمه شده و به روی صحنه رفته‌اند. او عمدتاً بر جنبه‌های گروتسک زندگی در دنیای مدرن و نقاط مغفول در روابط انسانی متمرکز می‌شود. شخصیت‌های او طیف وسیعی از جامعه را دربرمی‌گیرند و از دانشمندانی چون فروید، تا مهاجرانی مهجور در گوشه‌ای دورافتاده از دنیا را شامل می‌شوند. در دل درامی که او پیش چشم مخاطب به تصویر می‌کشد، از فجایعی سخن به میان می‌آید که آدم‌ها با این‌که در بطن‌شان قرار گرفته‌اند با غفلت و اهمال از کنارشان می‌گذرند. اشمیت در میانه‌ی راه روایت خویش، چه در نمایشنامه و چه در داستان، نقطه‌ی توقف و تأملی در برابر انسان‌های شتابزده‌ی امروزی می‌گذارد تا به آنچه سردرگمی‌شان را رقم زده با دقت و عمق بیش‌تری بنگرند.

کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد» [Le Sumo qui ne pouvait pas grossir] سوموکاری که نمی‌توانست تنومند شود

اشمیت در میان آثار روایی غیرنمایشی‌اش، مجموعه‌ای از روایت‌ها با نام «گردونه‌ی نادیدنی‌ها» دارد که به تجارب ناب آدم‌هایی اشاره می‌کند که ممکن است در زندگی روزمره کم‌تر متوجه ایده‌آل‌ها و آرزوهای‌شان شده باشیم. سرگذشت این شخصیت‌ها عموماً آکنده از اتفاقاتی غیرمنتظره و رفتارهایی نامتعارف است که اغلب قضاوت‌های متناقضی را در میان آدم‌های مختلف برمی‌انگیزند. این افراد همچون اشباح با ردپایی محو در شهر گام برمی‌دارند و بود و نبودشان آن‌قدر ناچیز شمرده می‌شود که معمولاً کسی متوجه حضورشان نیست. شخصیت محوری داستان «کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد» [Le Sumo qui ne pouvait pas grossir] واجد همین ویژگی است.

پسر نوجوان دستفروشی به نام «جون» که اشیاء کهنه و به‌دردنخوری می‌فروشد، مورد توجه پیرمردی که شومینتسو خوانده‌ می‌شود، قرار می‌گیرد. پیرمرد لحنی کنایه‌آمیز در صحبت با او دارد. طعنه‌ی هرروزه‌ی شومینتسو که جون را علی‌رغم لاغری مفرطش، «چاق» خطاب می‌کند، حساسیت او را برمی‌انگیزد. قامت استخوانی پسر که سعی دارد از انظار مخفی‌اش کند با این تمسخر پیرمرد به چشم می‌آید و همین نکته او را خشمگین می‌کند. طی بحث‌وجدل‌هایی پرماجرا که منجر به از دست رفتن دارایی ناچیز جون و مصادره‌ی آن به دست پلیس می‌شود، شومینستو موفق می‌شود پسرک را به ورزشی تشویق کند که خلاف وضعیت جسمانی و روحیات اوست. وضعیت به نظر جون مسخره می‌آید. او نمی‌تواند آن‌گونه که شومینتسو توصیه می‌کند یک کشتی‌گیرِ سومو شود. برای رسیدن به چنین موقعیتی باید مدتها حجم بالایی از غذا را به بدن‌اش برساند. کاری که از او ساخته نیست. نه از نظر مالی توان‌اش را دارد و نه در بدن‌اش چنین کفایتی می‌بیند. بنابراین با تهدید و تطمیع شومینتسو از پا نمی‌نشیند و در برابرش مقاومت می‌کند. اما وقتی به جایی می‌رسد که آه در بساط ندارد و باید برای معاش‌اش چاره‌ای اساسی بیاندیشد، پیشنهاد پیرمرد را برای امتحان کردن کشتی سومو می‌پذیرد و به این میدان نبرد دشوار و نفس‌گیر پا می‌گذارد.

آن‌چه بیش از همه مورد مناقشه‌ی آدم‌های این داستان قرار می‌گیرد، «چاقی» به عنوان یک مفهوم است. شومینتسو اولین‌بار با اشاره به زانوهای پهن پسرک به او درباره‌ی پتانسیل چاقی که در اوست می‌گوید. چاقی از نظر او لزوما به معنای انباشت چربی در بدن نیست. اگرچه به ظاهر آنچه مبنای قضاوت او قرار گرفته بدن تنومند کشتی‌گیرهای سومو است، اما پیرمرد به‌تدریج در ذهن پسر جا می‌اندازد که چاقی معنایی فراتر از این‌ها دارد و فقط به وزن مربوط نمی‌شود. پسر خیلی دیر متوجه منظور شومینتسو می‌شود، زیرا چاقی با اندامی سنگین داشتن در ذهن او نهادینه شده است و بیرون آمدن از چنین قالبی برای او بسیار دشوار به نظر می‌آید.

داستان در توکیو اتفاق می‌افتد. جایی که پسرک نوجوان به وفور مسابقات سومو را می‌بیند و از ابعاد مختلف می‌تواند تفسیرشان کند. جدای از این مسأله، شکل تفسیری که فرهنگ خاص ژاپنی درباره‌ی بی‌خانمانی، نوجوانی‌، مشاغل کاذب، دروغگویی و رفاقت دارد نیز به رخ کشیده می‌شود. رفتار پسرک طوری است که تشخیص این‌که ژاپنی است یا متعلق به جایی دیگر، راحت نیست. تنها از لابه‌لای بحث‌هایی که میان او و همانندان بی‌خانمان‌اش و پلیس درمی‌گیرد، به هویت سوئدی او می‌توان پی برد. اما اشمیت همواره سعی در پوشاندن این ملیت دارد تا وضعیت او را به تمامی انسان‌ها تعمیم دهد. بنابراین همچون لوکیشن‌های نمایشنامه‌هایش که می‌توانند هر نقطه‌ای از جهان باشند، مکانی که شخصیت کلیدی او در این داستان دارد، قابل تبدیل به هرجای دیگر دنیاست.

 کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد سوموکاری که نمی‌توانست تنومند شود

برخلاف تصوری که پسرک درباره‌ی سومویی‌ها دارد، آنها بسیار تیز و چالاک در میدان حاضر می‌شوند. امتیاز مهمی که این کشتی‌گیرها دارند تمرکز بالایی است که معمولا کم‌تر مورد توجه تماشاچیان قرار می‌گیرد. آنها فقط مقهور جسم قدرتمند و غول‌پیکر این کشتی‌گیرها می‌شوند و فراموش می‌کنند که مبارزه‌ی آنها جنبه‌های مختلفی دارد که تنها بخشی از آن قدرت فیزیکی است. جون طی تماشای مداوم رقابت‌های سومو و در سایه‌ی راهنمایی‌های پیرمرد به این‌ نکته پی می‌برد. او درمی‌یابد که چاقی لزوما به معنای سنگینی وزن و ستبری بدن نیست، بلکه چاقی بیش‌تر به مفهوم ورزیدگی و ایجاد تعامل میان جسم و حرکت است. او در جایی از داستان حتی بر این مفهوم، نام «پیروزی» می‌گذارد. چاقی از آن گونه‌ای که یک کشتی‌گیر سومویی تجربه می‌کند می‌تواند فرآیند کسب توازن میان بدن و ذهن باشد. این‌که آیا جون طی وقایع پرالتهاب و سرشار از فرازوفرودی که برای چاقی طی می‌کند به تعاریفی تازه از خود می‌تواند برسد و آیا او قدرت رسیدن به جایگاه یک سومویی را دارد، پرسش‌هایی اساسی است که این کتاب مطرح می‌کند و مخاطب را برای یافتن پاسخ‌اش به چالشی پرکشش فرامی‌خواند: «این دقیقاً همان کشفی بود که مرا به هم می‌ریخت. به‌تدریج که هر کشتی‌گیر سعی می‌کرد حریفش را از دایره‌ی بازی بیرون کند، من هم با قضاوت‌های عجولانه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کردم و آن‌ها را یکی پس از دیگری بیرون می‌انداختم. نمی‌توانستم کسانی را که زندگی‌شان را صرف مبارزه می‌کردند تحقیر کنم. همان‌هایی که از جسم‌شان برای این منظور مراقبت می‌کردند و ثابت می‌کردند که هوشیاری ذهنی و قدرت جسمی‌شان به یک اندازه است. وزن‌شان باعث برتری‌شان نمی‌شد.»

[این کتاب نخستین بار با عنوان «سوموکاری که نمی‌توانست تنومند شود» منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...