شرح زندگانی عجیب وغریب آقای همه کاره | شهرآرا


کریم نیکونظر، نویسنده، روزنامه نگار و تولیدکننده پادکست «رادیوتراژدی»، که پیش از این سومین و آخرین کتاب او، یعنی «شط بویز (گزارشی از زندگی اعضای یک گروه موسیقی گم شده)»، را معرفی کرده بودیم، در دومین کتابش «آدم ما در بالیوود»، به سراغ یکی از مهم ترین و عجیب وغریب ترین آدم‌های تاریخ سینمای ایران رفته است.

آدم ما در بالیوود کریم نیکونظر

کسی که نخستین فیلم بلند سینمایی را در ایران و به سال ۱۳۰۹ شمسی (سه سال قبل از ساخت «دختر لر») ساخت، فیلمی در ژانر کمدی به نام «آبی و رابی» که عنوانش برگرفته از دو هجای پایانی نام دو بازیگر اصلی اش، «محمد ضرابی» و «غلامعلی سهرابی»، است (صفحه۴۴)، فیلمی که آن زمان ۴۰۳۵ تومان هزینه تولیدش شد (صفحه۴۳) و ۷۰۰۰ تومان فروش کرد (صفحه۴۵) و - متأسفانه- تنها نسخه آن «در آتش سوزی سینما مایاک در سال ۱۳۱۱ شمسی از بین رفت و حالا از آن فقط چند فریم عکس (مانند آنچه روی جلد همین کتاب می بینیم) باقی مانده است، به همراه متن یادداشت‌های نوشته شده در روزنامه‌های آن سال ها» (صفحه۴۶)، کارگردانی که پس از «آبی و رابی» یکی دیگر از مهم ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را تولید کرد: فیلم «حاجی آقا آکتور سینما»، تنها فیلم بلند بازمانده از سینمای صامت ایران که در تیتراژ آن می خوانیم: «درام کمدی در هشت پرده - توسط شرکت سهامی پـرسفیلم برداشته شد - طهران ۱۳۱۲»؛ و مؤسس و صاحب این شرکت فیلم سازی «پرسفیلم» کسی نیست جز شخصیت اصلی کتاب، «پروفسور اوانس اوهانیان اوگانیانس رضا مژده».

همین نام طولانی و عجیب الخلقه -که ترکیبی است از نام‌های ارمنی و اسلامی-ایرانی- با آن لقبِ در آن سال‌ها کمترشنیده شده، خود، به تنهایی گویای شخصیت چندبعدی و نهاد ناآرام اوست، زاده ۱۲۷۶ یا ۱۲۷۹ شمسی در عشق آباد یا قفقاز یا مشهد (!) و درگذشته ۱۳۴۰ شمسی در تهران به خاطر سکته قلبی یا عوارض ناشی از خوراندن زهر به او، «چون دربار فهمیده که آمریکایی‌ها خریدار سلاح‌هایی اند که او طراحی کرده است» (صفحه۱۴۲). آری؛ درست خواندید! «طراحی سلاح»، و البته، در کنار آن، طراحی بشقاب پرنده، هواپیمای عمودپرواز، بمب خوشه‌ای و چندین اختراعِ در آن سال‌ها کم نظیر دیگر که آخرین مشغله جناب اوهانیان در دهه ششم زندگی اش بود، پس از:

(۱) تأسیس و مدیریت نخستین مدرسه بازیگری و آرتیستی در ایران «که نخستین آگهی تبلیغاتی اش صبح روز ۲۳ فروردین ۱۳۰۹ شمسی در روزنامه 'اطلاعات' منتشر شد» (صفحه۳۱)،
(۲) کارگردانی یا -به قول مصطلح در آن زمان- «رژیستوری» دو فیلم سینمایی بلند و صامت،
(۳) تأسیس و سرپرستی یک بنیاد علمی در تهران، چهار سال قبل از تأسیس دانشگاه تهران، با عنوان «فدراسیون بین المللی مجامع تحقیقات علمی» (صفحه۴۸) که سعید نفیسی اولین چهره ایرانی عضو آن بود (صفحه۵۰) و یکی از مهم ترین کارهایش ارسال مدرک افتخاری برای رابیندرانات تاگور (اولین آسیایی برنده جایزه نوبل ادبیات) و سیسیل ب. دومیل (کارگردان و تهیه کننده افسانه‌ای هالیوود و خالق «ده فرمان» [۱۹۵۶] که نامه تشکر ایشان خطاب به اوهانیان در صفحه۵۲ کتاب آمده است)،

(۴) سفر به هند و تلمّذ نزد طبیبان و مرتاضان هندی،
(۵) دستگیری و احتمالا زندانی شدن در هندوستان، توسط ارتش بریتانیا و در خلال جنگ جهانی دوم، به خاطر نزدیک شدن به چند شخصیت فرهنگی با تمایلات نازی، و بالأخره
(۶) بازگشت به ایران و فعالیت در کسوت یک پزشک، پس از خواب‌نماشدن و تغییر اسم و فامیل به «رضا مژده»، با تمرکز بر دو حوزه «رفع طاسی سر» (نمونه‌ای از تبلیغات آن در صفحه۱۱۲ کتاب درج شده است) و «درمان بیماری‌های گوارشی».

او مخترعی بود که بنا به روایت خودش (در آخرین لحظات زندگی و خطاب به پسرش، ارد اوهانیان) جانش را پای کنجکاوی‌ها و روح بی قرارش گذاشت.

«آدم ما در بالیوود: توسط نشر چشمه و در ۱۷۳ صفحه منتشر شده است.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...