کتاب «هم‌نام گل‌های بهاری» نوشته سیدحسین سیدی با استقبال مخاطبان به چاپ چهل و دوم رسید. این اثر که توسط نشر معارف منتشر شده، بیان‌کننده بخشی از سیره حضرت محمد (ص) است.

هم‌نام گل‌های بهاری سیدحسین سیدی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از تسنیم، سیدحسین سیدی، نویسنده این اثر، کوشیده با دقت در زوایای مختلف زندگی و شخصیت رسول خدا(ص)، ایشان را به نسل جوان معرفی کند.

این کتاب که با نثری روان و قابل فهم و کاربردی به خصوصیات اخلاقی پیامبر (ص) و توصیه‌های آن حضرت در زمینه‌های مختلف پرداخته است، با استفاده از منابع معتبر شیعی و اهل سنت گردآوری شده است. موضوعات متنوع این کتاب علاقه‌مندان به پیامبر اکرم(ص) را با ویژگی‌های انسان کامل آشنا می‌کنند.

«هم‌نام گل‌های بهاری» جلد اول از مجموعه 14 جلدی «سیره کاربردی چهارده معصوم(ع)» است که برنده جایزه کتاب سال حوزه شد.

در این مجموعه سعی می‌شود مسائل مختلف زندگی از دیدگاه پیامبر اسلام(ص) بیان شود و هدف این مجموعه پاسخ به این سوال است که در روزگار امروز و برای انسان قرن بیست ویکم چگونه اهل بیت(ع) می‌توانند الگو باشند و چگونه آنها می‌توانند گرهی از زندگی مردم باز کنند. این سیره کاربردی که بیش از 100 موضوع را شامل می شود، برای جوانان و نوجوانان نوشته شده است.

از جمله موضوعاتی که نویسنده در این کتاب به آن پرداخته است، می‌توان به سیمای ظاهری شامل آراستگی، لبخند زدن، سفر کردن، سکونتگاه، سیمای حقیقی شامل از خودگذشتگی، خاموشی، خردورزی، عدالت، فعالیت اقتصادی، روزه‌داری، معاداندیشی، خدمات اجتماعی و ... اشاره کرد.

یکی از نکات جالب کتاب «هم‌نام گل های بهاری» این است که داستان‌ها و روایاتی که از پیامبر(ص) نقل شده، در جملاتی کوتاه و شیوا بیان شده که برای همگان آموزنده و جذاب است:

می‌فرمود: لباس‌های خود را بشویید؛ موهای خود را کوتاه کنید؛ مسواک بزنید؛ آراسته و پاکیزه باشید؛ زیرا یهودیان چنین نکردند و زنانشان زناکار شدند.

به آینه یا آب می‌نگریست و موهایش را شانه می‌زد.

افزون بر آراستگی برای همسرانش، برای دوستانش نیز خود را می‌آراست.

عایشه می‌گوید: دیدم در پیالة آبی که در خانه بود خود را می‌نگرد و موهایش را مرتب می‌کند و می‌خواهد نزد دوستانش برود. بدو گفتم: پدر و مادرم فدایت باد! تو پیامبر و بهترین آفریده هستی، به آب می‌نگری و خود را می‌آرایی؟

حضرت فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بنده‌ای نزد دوستانش می‌رود، خود را بیاراید .

تن‌پوش خود را نیکو کنید؛ لوازم خود را سامان دهید؛ آن‌‌چنان که در میان مردم به سانِ خال، آشکار باشید ...

دفتر نشر معارف کتاب حاضر را به قیمت 22 هزار و 500 تومان منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...