فریبِ لذت‌بخش | اعتماد


چرا باید حرف‌های یک راوی غیرقابل‌‌اعتماد را باور کرد؟ اهل ادبیات و غوطه‌‌خوردن در دنیای خیال که باشی، «چرا» سوال خوبی نیست. عادت می‌کنی به اینکه گاهی با لذت، فریب نویسنده را بخوری؛ مخصوصا نویسنده‌ا‌ی که مسائل روانیِ شخصیت‌های داستان‌هایش برایش جذاب است؛ نویسنده‌ای که شناخته‌شده‌ترین اثرش با نگاهی ویژه به همین مسائل روانی نوشته شده است: مجموعه‌داستان «آدم‌ها» که احمد غلامی در آن دست به واکاوی و نمایش جنبه‌های روانی گوناگون در آدم‌ها می‌زند. ترس‌ها ‌و وسواس‌هایی که در هر داستان شخصیت اصلی آن داستان را می‌سازد، کشمکش‌های شخصیت را با خود و دیگران به تصویر می‌کشد.

نرخ تن احمد غلامی

این‌‌بار و در این مجموعه نیز نویسنده دوباره به شخصیتی پیچیده و داستان‌دار روی آورده و داستان او را بلندتر از داستان‌های مجموعه «آدم‌ها» روایت کرده؛ از زبان خود او و به سیاق اول‌شخص. رضا- راوی «نرخ تن»- شخصیتی است که با فرازوفرودهای زیادی در زندگی روبه‌رو بوده و جایی که داستان آغاز می‌شود، جایی است که کشمکش درونی‌اش به اوج و خودِ او به ته خط رسیده است؛ ته‌خطی که شک به جانش انداخته و تعادل اولیه‌ داستان را بر هم ‌‌زده و بهانه‌ای شده برای روایت: «... تُف به این زندگی که هم ارزش ندارد و هم باارزش‌تر از هرچیز دیگری است.»

روابط رضا با زن‌های زندگی‌اش، از کودکی، همچون گرهی کور در هم‌‌پیچیده بوده. حالا او تصمیم گرفته عازم سفر شود تا شاید بتواند به‌‌شکل عریان با جنبه‌های ناشناخته وجودش چشم‌ در چشم شود: «بعضی سفرها به پایان می‌رسند و بعضی جاده‌ها ناتمام می‌مانند؛ مثل آدم‌هایی که برای فرار از چیزی به چیزی دیگر پناه می‌برند»؛ نوعی سیروسلوک که برخلاف سفرهایی از این ‌دست در تنهایی حاصل نمی‌‌شود. رضا از دوستش می‌خواهد تا یک روسپی را با او هم‌سفر کند. البته به‌قول خود رضا، «زنی بدکاره» که «آرایش غلیظ، صورتش را محو کرده و نشانی دائمی‌اش است برای جلب مشتری.» حالا رضا، شخصیتی با ذهنی آشفته و چنین ادبیات و زبانی که قضاوت در آن موج می‌زند، قصد کرده که «رویا» هم‌سفر این سفر منحصربه‌‌فردش، برای روبه‌رو شدن با خودش باشد، یک زن؛ با هر اسم یا لقبی تا شاید در رویارویی با خود بتواند مساله‌ بزرگ زندگی‌اش را حل کند؛ انتخاب هوشمندانه‌ای که هم‌راستا با سایر اجزای رمان است و با ایجاد کشش و تعلیق در داستان، روایت این راوی مرموز را خواندنی‌تر می‌کند.

راوی غیرقابل‌‌اعتماد «نرخ تن» آدمی است با گذشته‌ای پیچیده و مملو از گره. نویسنده این پیچیدگی را در رفت‌ و برگشت‌های زمانی و شکستی که در ذهن راوی رخ می‌دهد، با ظرافت به تصویر کشیده است. گسست‌های ذهنی به‌خوبی در روایت جاافتاده و رضا برای هر تصمیمی با ذهن خود در کشمکش است: «انگار همه‌چیز در ذهنم واقعیت داشت و تا می‌خواست عینیت پیدا کند، از آن دلزده می‌شدم و سر کاری دیگر می‌‍‌رفتم.» گذارهای میان حال که راوی با رویا در آن هم‌سفر و هم‌صحبت است و گذشته که به‌صورت خاطراتی پراکنده از آدم‌های زندگی راوی در ذهن او غوطه می‌خورد، با استفاده از عناصر و تصاویری کارآمد، با ظرافت شکل گرفته است. گاهی تشخیص میان این دو زمان آسان نیست و به خواننده احساس سیلان میان گذشته ‌و حال ‌و واقعیت و خیال دست می‌دهد؛ کاری که نویسنده از آن برای ساختن هرچه بهتر شخصیت پیچیده رضا استفاده کرده است.

«نرخ تن» داستان سفر رضا با یک تنِ دیگر است؛ سفری که از خود راوی آغاز و به خود او ختم می‌شود و آن تنِ دیگر -رویا - انگار فقط هست که باشد؛ بهانه‌ای برای اینکه رضا با خودِ خودش مواجه شود و با ترس‌ها ‌و وسواس‌هایی که از آنها به ستوه آمده و می‌خواهد به حساب‌‌شان برسد. با اینکه داستان رضا را تنها با عنایت به روایت خودش، به‌سختی می‌توان باور کرد، ولی می‌توان با او همراه شد و حرف‌هایش را شنید و خودش را باور کرد؛ همان‌طور که هست. می‌توان به‌جای چرا، به چطور باور کردن این شخصیت غیرقابل‌‌اعتماد فکر کرد؛ به دور از قضاوت و این خاصیت ادبیات است: فریب خوردن در عین لذت. باور کردن در عین ناباوری. غوطه خوردن در خیال در عین محک زدن نرخ تن.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...