رمانی عملگرایانه است. رمانی در ستایش اقدام به جنبش (انقلاب). از این منظر بهواسطه «همسایهها» میتوان به تاریخ اجتماعیِ مردم نگاهی دقیق انداخت. تنها چیزی که در مخیله مردم آن دوران نمیگنجد، اصلاح است. آنان بهجز تغییر به چیز دیگری رضا نمیدهند. احمد محمود در این رمان بیش از هر رمان دیگرش به عمل انقلابی دل بسته است. عمل انقلابی در رسیدن به خودآگاهی طبقاتی. عمل انقلابی در/ با رسیدن به خودآگاهی انقلابی
...
سلوچ را در هفتادوسه چهار شب یكسره نوشتم... در این كتاب به زن و شخصیت زن، زنهایی كه پیشتر دیده نمیشدند پرداختهام... هاجر سیزدهساله میرود به خانه مردی كه آنقدر زن اولش را زده كه زن دیگر به درد نمیخورد و علیل و بدبخت به گوشهای افتاده. شب زفاف دختر است و دختر رفته به خانه شوهر... «كی میتوانی دلآسوده به خواب روی، وقتی كه دخترت را همین یك دم پیش به حجله فرستادهای». جیغ و جیغ و جیغ! نیزههای شكستهای به دل شب...
...
«سووشون» رمانِ تجاوز است، تجاوز به روح یک ملت... مردمی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند با تجاوزگران همداستان میشوند... همه زنها حتی چهرههای منفی مثل «عزتالدوله» هر یک بهنوعی وجوه گوناگونِ ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی و تحملِ زن ایرانی را به نمایش میگذارند... میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم اما الان با کینه بزرگ میشوند...هر هفته نان و خرما به دیوانهخانه و زندان میفرستد... تاریخ در این رمان لَق نمیزند یعنی آدمها از بستر واقعی برخاستهاند
...
در ساعت یازده چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد... این آدمهای عادی در عین عادیبودن، کارهای وحشتناک میکنند. میکُشند، زنهایشان را تکهپاره میکنند، آمپول مرگبار به دوست و آشنا میزنند... زنها مدام کشته میشوند حالا هرچقدر که زیبا و دوستداشتنی باشند و هرچقدر هم که قاتل عاشقشان باشد... حکومتی که بر مسند قدرت نشسته تحمل هیچ شاهد زبانبهکامی را ندارد... این «تنبودگی» آدمهای داستان
...
همه چیز را برای رسیدن به یک اثر عالی دارد. آدم هایی که زیر پایشان نفت است. اما همین نفت زندگی شان را سیاه میکند. شکار کبک ها و سردخوابی و آدمهای یخ زده و پیشمرگ ها، همه و همه میتوانستند بیشتر از اینها در داستان سهم داشته باشند. اما نمی دانم چرا نویسنده میرود سراغ چگونگی فرار سیامک از تهران... گور بابای روشنک، ندا و صلاح که هیچ کمکی به سیامک و داستان نمی کنند. کاش به جای این آدم ها بیشتر درباره سیامک میگفت
...
یک وکیل آمریکایی قرن نوزدهم بهنام آدام اِوینگ... نابغهای رو به احتضار... ششنوازی اطلس ابر را برای پیانو، کلارینت، ویولنسل، فلوت، اوبوا و ویولن... روزنامهنگاری است که رسوایی شرکت هستهای را فاش میکند و در معرض خطر ترور است... ناشر مغرور لندنی... یک برده کلونشده... قبیلهای پس از سقوط جهان متمدن...آثار هنری و رمانها را با بازرخدادها و تکرارهای جاودانه فرهنگ و طبیعت انسانی همراه میکند و درهم میآمیزد.
...
هیچ خبری از حجاب راهبهها و سوگند خوردنشان نیست، درعوض آیرا از سنت روایت پیکارسک استفاده میکند... مرا آماده کردهاند که فرشته باشم، فرشته نگهبان همه مجرمان، دزدها و قاتلان... این کارهای خوبی که در تنهایی و خیالاتش انجام میدهد، سزار را تبدیل به راهبه میکند. ولی، در زندگی واقعی، او یک دروغگوی قهار است... رمز و راز دروغگوی خوب بودن را فاش میکند: «باید خیلی قانعکننده وانمود کنی که چیزهای واضح را نمیدانی.»
...
متوجه مادهمگس جوانی شد که در مرز میان پوره و سس نشسته بود... پوست آبدار و سبزش، بانشاط زیر نور خورشید میدرخشید... دور کمرش چنان شکننده و ظریف بود که گویا میتوانست با سبکترین نسیم بشکند... جابهجایی حشره و انسان و توصیفات آبدار و تنانه از مگس علاوه بر شوخی شیطنتآمیز پلوین با توصیفات رمانهای احساساتی و حتی کلاسیک، کاریکاتورگونهای است گروتسک از وضعیت بشر
...
سیر آفاق و انفس مردی جوان و آمریکایی بهنام لاری برای یافتن معنای زندگی است که از غرب تا شرق عالم را طی میکند... تحت تاثیر زیبایی او نمیتواند بدیهایش را ببیند... زنی سطحی، حسود و کینهتوز است... به نظر من آنها که میگویند عشق بدون شهوت میتواند وجود داشته باشد، چرند میگویند. وقتی مردم میگویند بعد از آنکه شهوت مرد، عشق هنوز زنده است، دارند از چیز دیگری صحبت میکنند که عشق نیست، انس و مهر و همخویی و عادت است
...
بسیاری از مردم اطلاعات گستردهای پیرامون انسان و جهان و طبیعت و شریعت در ذهن جمعآوری میکنند اما در برابر سادهترین آسیبهای نفسانی؛ تمایلات ناصواب درونی زانو میزنند... برخی رنجها آدمی را از پای در میآورند؛ از ارزش و آرامش جان میکاهند و اثری تلخ و گاهی جبرانناپذیر در زندگی از خود به جای میگذارند. رنج دلبستگیهای حقیر؛ رنج برخاسته از جهل و نادانی و رنج وابستگی به تایید و تکذیب دیگران از این جنس است.
...