مجموعه‌داستان «تو می‌گی من اونو کشتم؟» نوشته احمد غلامی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

تو می‌گی من اونو کشتم؟ احمد غلامی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب پیش‌تر توسط نشر افق منتشر شده بود که حالا با تعویض ناشر توسط پیدایش به چاپ می‌رسد.

احمد غلامی نویسنده این‌کتاب، روزنامه‌نگار و داستان‌نویس است. او پیش‌تر کتاب‌های داستانی «جیرجیرک»، «آدم‌ها»، «نرخ تن» و «کفش‌های شیطان را نپوش» را منتشر کرده است.

«تو می‌گی من اونو کشتم؟» کتاب جدید این‌داستان‌نویس است که چهارداستان را با این‌عناوین شامل می‌شود: طاقت حرف راستو داری، در امتداد پل، فنجان آبی، تو می‌گی من اونو کشتم؟

در قسمتی از داستان «در امتداد پل» از این‌کتاب می‌خوانیم:

با جنازه‌های خودی می‌شدند سه نفر. با جنازه‌های عراقی دور و بر رودخانه دورج و روی پل شش نفر. با شش نفر می‌شد تا صبح پل را نگه داشت. الماس تیربار را آورد گذاشت انتهای پل و با خودش گفت: «ته پل بهتره.» و بعد شک کرد اینجایی که تیربار را گذاشته اول پل است یا ته پل، ولی برای زنده ماندن فرصت این فکرها را نداشت. الماس می‌دانست تا منور نزده‌اند باید دسته‌اش را سر و سامان بدهد. روبه‌راه کردن شش نفر کار ساده‌ای نبود.

نوار فشنگ تیربار را گذاشت و از پل رفت پایین. با اینکه هنوز پاییز بود، اما سوز سردی می‌وزید و گونه‌های الماس را می‌تراشید. کنار رودخانه را بوی ماهی و رطوبت خاک و بوی جنازه برداشته بود. پاهای الماس توی شن ساحل رودخانه فرو می‌رفت و جای پایش نقش می‌شد روی ماسه‌ها. یک‌بار که الماس برگشت و پشت سرش را نگاه کرد وحشت‌زده خودش را انداخت پشت گونی‌ها و چشم دوخت به رد پایی که دنبال او کشیده شده بود. اما خیلی طول نکشید که فهمید تنهاست.

این‌کتاب با ۹۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۳ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...