[داستان کوتاه]

من زیاد روزنامه نمی خوانم. نمی دانم چه طور شد که آن روز چشمم به روزنامه و عکس او افتاد. بلافاصله آگهی را خواندم که نوشته بود: « چنان که می بینید زیبا هستم و دنبال شاعری می‌گردم که بیاید و مرا همراه خودش ببرد. هرکس فکر می کند شاعر خوبی است، می تواند چند شعر را با آدرسش برای من بفرستد تا بتوانم بهترین شاعر را انتخاب کنم.»

بی نهایت زیبا بود و من با وسواس تمام بهترین شعرهایم را برایش فرستادم. در کشوری که بیشتر از جمعیتش شاعر دارد، زیاد امیدوار نبودم. اما شش ماه بعد نامه اش به دستم رسید. نقشه‌ای که با دستان بی شک ظریفش کشیده بود و در آن راهی را که می بایست می رفتم با خط سرخ مشخص کرده بود .

با اتوبوسی کهنه جاده های بسیاری را پشت سرگذاشتم و به شهر او رفتم. از خیابان های شلوغ گذشتم و به خیابان های خلوت شهر رسیدم. سه یا چهار شبانه روز راه رفتم تا به کوچه هایی رسیدم که با آجرهای قرمز قدیمی فرش شده بودند و خانه های اطرافشان گنبد ها و بادگیرهای سنتی قدیم را داشتند، با درهای چوبی و کوبه های نقش دار. سرانجام کوچه‌ای خاکی و بن بست بود و در انتهای آن خانه ی کوچک او. فقط یک اتاق داشت و در آن گلیم کهنه‌ای بود با نامه‌ای که او برای من نوشته بود: « پیش از تو جوان گمنامی که می گوید اسمش جلال الدین محمد است، شخصاً از بلخ به‌ این جا آمد و چند تا از شعرهایش را برایم خواند. غزل هایش را پسندیدم. با او می روم و از تو که‌ این همه راه تا اینجا آمده‌ای صمیمانه عذر می‌خواهم .»

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...