همسایه و دوست هستند... یک نزاع به‌ظاهر جزیی بر سر تفنگی قدیمی... به یک تعقیب مادام‌العمر تبدیل می‌شود... بدون فرزند توصیف شده، اما یک خدمتکار دارد که به‌نظر می‌رسد خانه را اداره می‌کند و به‌طرز معجزه‌آسایی در اواخر داستان شامل چندین فرزند می‌شود... بقیه شهر از این واقعیت که دو ایوان درحال دعوا هستند شوکه شده‌اند و تلاشی برای آشتی انجام می‌شود... همه‌چیز به مضحک‌ترین راه‌هایی که قابل تصور است از هم می‌پاشد


دنیای بدبختی | سازندگی


نیکلای گوگول از استادان بنامِ داستان کوتاه در روسیه و یکی از بزرگ‌ترین طنزپردازان جهان است. سبک معمول و شوخ‌طبعی او در «ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» [The Tale of How Ivan Ivanovich Quarreled with Ivan Nikiforovich] نیز برجسته است؛ کتابی که به‌تازگی با ترجمه بابک شهاب از سوی نشر بیدگل بازنشر شده است.

نیکلای گوگول ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» [The Tale of How Ivan Ivanovich Quarreled with Ivan Nikiforovich]

گوگول استاد ظاهرسازی است، به‌طوری‌که یک چیز را می‌گوید، اما درواقع چیز دیگری گفته است (تقریبا همان سبکی که شکسپیر از سخنرانی مارک آنتونی «بروتوس مردی شریف است» در«ژولیوس سزار» استفاده می‌کند.) حتی برای کسی که به نوشتن روسی قرن نوزدهم علاقه دارد، گوگول کمی معما است. در نگاهِ او مردها نوعی کاریکاتور هستند، و اگرچه آنها را در ذهن ساخته و در فصل اول کتاب ستایش می‌کند، اما واضح است که سعی می‌کند به ما بفهماند که آنقدرها هم عالی نیستند! ظرافت او باهوش است، در فصل اول، ایوان ایوانوویچ بدون فرزند توصیف شده، اما یک خدمتکار دارد که به‌نظر می‌رسد خانه را اداره می‌کند و به‌طرز معجزه‌آسایی در اواخر داستان شامل چندین فرزند می‌شود - که بعدا از ایوان به‌عنوان «بابا» یاد می‌کنند! این به ما می‌گوید که مفاهیم معمولا بالاتر از جملات به رقص درمی‌آیند.

ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفورویچ در شهر کوچک میرگورود همسایه و دوست هستند تا اینکه یک نزاع به‌ظاهر جزیی بر سر تفنگی قدیمی باعث بحرانی بزرگ بین آنها می‌شود و این معادل یک جنگ کوچک است. در پی آن خرابکاری‌ها و دعوی‌های قضایی ایجاد می‌شود و بقیه شهر از این واقعیت که دو ایوان درحال دعوا هستند شوکه شده‌اند و تلاشی برای آشتی انجام می‌شود- اما آیا موفق می‌شوند؟ این پرسش اصلی گوگول در این کتاب است.

داستان با مسائل حل‌نشده و یک پرونده قضایی درحال انجام که احتمالا دوام بیشتری از دو رقیب خواهد داشت، به پایان می‌رسد. گوگول در آخرین خط داستان می‌گوید: «این دنیای بدبختی است، آقایان!» در نگاه اول به‌نظر می‌رسد که همه آن علامت‌های تعجب داستانی را پیش‌بینی می‌کنند - نه اینطور نیست! بلکه مقدمه‌ای بر این مفهوم است که در دنیایی که اتفاق چندانی نمی‌افتد، یک اختلاف جزیی می‌تواند به یک تعقیب مادام‌العمر تبدیل شود؛ بنابراین گوگول با توانایی بالای خود این‌گونه می‌نویسد: «سپس شب فرا رسید... آه، اگر من یک نقاش بودم، باید به‌طرز شگفت‌انگیزی تمام جذابیت‌های شب را به تصویر می‌کشیدم! من باید کل میرگورود را در خواب به تصویر بکشم. ستاره‌های بی‌شمار و بی‌شماری که به آن خیره شده‌ام. سکوتی که با واق‌واقِ سگ‌های دور و نزدیک طنین‌انداز می‌شود...»

ترفند این است که او یک تصویر (کلمه) شگفت‌انگیز از جذابیت‌های آن شب برای ما ترسیم کرده است! زیبا اما خنده‌دار و باهوش؛ بنابراین ما در اینجا با داستانی روبه‌رو هستیم که توانایی گوگول را در تبدیل‌کردن چیزهای خاص به جهانی ملموس، به شکلی جذاب و به ‌صورت معنادار، تأیید می‌‌شود. دنیای نویسنده به‌سادگی جادو است. او دنیایی مبهم را درنظر می‌گیرد و سپس نوعی رویداد یا شخصی را معرفی می‌کند که کل نمایش را مختل می‌کند - همه‌چیز به مضحک‌ترین راه‌هایی که قابل تصور است از هم می‌پاشد. می‌توان تصور کرد که گوگول هنگام نوشتن این داستان‌ها پوزخندی شیطانی به‌روی صورتش داشته است؛ بنابراین پس از خواندن این کتاب زمان بسیار بیشتری را صرف فکر‌کردن به آن می‌کنید؛ درنتیجه این داستان را به‌خاطر زیرکی و شوخ‌طبعی و همچنین نگاه اجمالی به دنیایی از‌دست‌رفته دوست خواهید داشت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...