یک تجربه شعری دلپذیر | شهرآرا


در صفحه196 کتاب درخشان «شعر را چگونه بخوانیم؟»، نوشته ادوارد هرش و ترجمه مجتبی ویسی (نشر ققنوس، 1397) به نکاتی درباره شعر معروف «سرزمین هرز (Wasteland)»، سروده تی. اس. اِلیوت، شاعرِ نوبلیست و چیره دست انگلیسی زبان، اشاره شده است که چنین به نظر می‌رسد، این نکات را می‌توان در شعر بلند و استوارِ کیوان نریمانی نیز مشاهده کرد.


استاد شطرنج باز را چه کسی کشته است؟» سروده کیوان نریمانی

عبارات ادوارد هرش را، در ادامه، نقل می‌کنیم و بخش‌هایی را که درباره شعر «استاد شطرنج باز را چه کسی کشته است؟» مصداق دارد داخل گیومه قرار می‌دهیم: «سرزمین هرز ساختاری باز و «قطعه وار» دارد؛ [...]؛ واجد صحنه‌ها و توصیف‌هایی است با «تنوع زمانی و مکانی دامنه دار»؛ پاره‌هایی هیجان انگیز از «مکالمه، نقیضه گویی، تلمیحاتِ بینامتنی، نقل قول‌های بی‌مأخذ و منبع و غالبا نیم‌بند»، معجونی از «زبان ها»ی از بنیاد تغییریابنده، مجموعه ای متنافر و دردسرساز از آواها. ماحصل آن شعری می‌شود با «حس و حالِ کابوس». این شعر از دل «مصالحی جسورانه، ناشناخته و ذهنی و روانی» برخاسته است.» و انصافا، شعری که قرار است امروز معرفی کنیم نیز همین گونه است.

شعر زیبا و سپید کیوان نریمانی که خواندن آن با صدای بلند و با رعایت سکوت‌های لازم، تنها 35دقیقه زمان می‌برد، سرشار است از ارجاعات فراوانِ تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و زبانی، به آنچه از حدود 5هزار سال پیش تاکنون، در یکی از مهم ترین زادگاه‌های تمدن بشری، یعنی محدوده بین النهرین (میان رودان) و اطراف آن و به ویژه ایرانِ فرهنگی، رخ داده است. در این شعر چندزبانه که البته بخش اعظم آن به زبان فارسی امروز است، خواننده با عباراتی به زبان فارسی باستان، فارسی میانه، فارسی دوره قاجار، فرانسه و انگلیسی روبه رو می‌شود که تأمل و تعمق درباره هر یک از آن‌ها و تلاش برای رمزگشایی از آن عبارات (که بی شک تلاشی است لذت بخش و دلپذیر)، خواننده را به دنیاهای نو و سرزمین‌های کم وبیش ناشناخته ای رهنمون می‌شود که ممکن است، گشت و گذار در آن‌ها، ساعت‌ها زمان ببرد، ده‌ها برابر زمانی که برای خواندن سرسری شعر لازم است.

به عنوان نمونه، قطعاتی که به زبان فارسی میانه آمده اند، بخش‌هایی هستند از «گزارش شترنگ» که ظاهرا نخستین بار، ملک الشعرا بهار برگردان فارسی امروزی آن را به سال 1312 و در شماره 7 مجله مهر به چاپ رساند و در کنار این‌ها، عباراتی از بندهای 6، 10و 13 مندرج در ستون نخست نقش برجسته یا کتیبه بیستون در نزدیکی کرمانشاه که ظاهرا بزرگ ترین کوه نوشته جهان است، به زبان فارسی باستان و نیز جملاتی از کوه نگاره «آنوبانی نی» در سرپل ذهاب که حدود 2000 سال قبل از کتیبه بیستون و حوالی 2300 پیش از میلاد تراشیده شده است، به زبان اکَّـدی و آنچه این قطعات را جذاب تر می‌سازد، هم نشینی آن هاست با عباراتی از «تذکره الاولیا» عطار، پاره‌هایی از غزل «ابوالقاسم لاهوتی»، دفاعیات «دکتر تقی ارانی» در دادگاه، استنطاقات «میرزا رضای کرمانی» و قطعاتی از آلبوم معروف «بازگشت به سیاهی» اَمی واینهاوس، خواننده بریتانیایی به زبان انگلیسی.

ناگفته نماند، واژه نامه مختصری که در سه صفحه و در پایان کتاب درج شده و به نوشته شاعر «برابر [معادلِ] برخی واژه‌ها و گزارده‌های دیریاب و یا برساخته» را، به ترتیبی که در شعر آمده اند، در خود جای داده است، یاریگر خواننده در فهم پاره‌هایی از شعر است و نیز آغازگر مناسبی برای شروع جست وجوهای بیشتر و پردامنه تر پیرامون ارجاعات پرتکرار و متنوع زمانی و مکانی آن.ادای دینِ کیوان نریمانی به سنت دیرپای شعر فارسی و اشارات لطیف و ظریف او به شعر گذشتگان، نکته دیگری است که اشاره به آن خالی از لطف نیست. به عنوان نمونه، آوردن بیت معروف «همی ریخت خون و همی کَند موی/ سرش پُر ز خاک و پُر از آب روی» از داستان رستم و سهراب (بیت 886 در تصحیح دکتر خالقی مطلق) حین اشاره به اسطوره «گیل گمش» و کشته شدن رقیب و سپس، رفیقِ او «اِنکیدو» در صفحه 20؛ نقل قطعه شناخته شده «دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو» در صفحه 35؛ آوردن عبارت «بیار باده که بنیاد کوه بر باد است» در صفحه 71 که یادآور مطلع یکی از غزل‌های حافظ، یعنی «بیا که قصر اَمَل سخت سست بنیاد است/ بیار باده که بنیادِ عمر بر باد است» خواهد بود؛ و نیز آنچه در صفحات 74 و 75 آمده که می‌تواند یادآور این سروده سهراب سپهری باشد: «آنی بود/ درها واشده بود/ برگی نه/ شاخی نه/ باغ فنا شده بود/ .../ زیبایی تنها شده بود/ هر رودی دریا/ هر بودی/ بودا شده بود».

و در پایان، حیف است از اشاره بدین نکته بگذریم که تمامی این پاره‌ها و قطعات رنگارنگ، اعم از نقل قول ها، نقیضه گویی ها، تلمیحات (که از واژه عربی لَمح، به معنای جَستن برق و نیز لَمحه، به معنای یک نظر می‌آید و صنعتی ادبی است که در آن شاعر، بدون تصریح، به یک متن، قصه، شعر، ترانه، یا اصطلاح هنری یا علمی، اشاره لطیفی می‌کند)، متون کهن، تکه شعرها و ترانه‌های دست کاری شده و نشده، همه و همه، در خدمت پرداخت روایتی هستند که در پی یافتن پاسخی برای این سؤال است که «استاد شطرنج باز را چه کسی کشته است؟»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...