کشف یک جادو در گنجینه ادبیات امریکا | اعتماد


کتاب «از غبار بپرس» [Ask the Dust] با مقدمه‌ای کوتاه از چارلز بوکوفسکی آغاز می‌شود که در آن، بوکوفسکی رمان جان فانته [John Fante] را «اولین کشف من از جادو» توصیف می‌کند. «از غبار بپرس» داستانی نیمه‌اتوبیوگرافی است درباره قهرمانی به نام آرتورو باندینی؛ نویسنده‌ای مشتاق در دوران رکود لس‌آنجلس.

از غبار بپرس» [Ask the Dust]  جان فانته [John Fante

در «از غبار بپرس» مردی را می‌یابیم که در پی پولدار شدن است. صفت «شیدا» شاید برای توصیف شخصیت باندینی بجا و مناسب باشد. کسی که می‌تواند در یک لحظه خود را در قعر گودالی در حال تلاش برای بقا ببیند و لحظاتی بعد که چکی از مادر یا ناشرش را به‌ موقع دریافت می‌کند، به بالاترین حد از خلسه عاطفی برسد. همچنین شرایط مشابهی در روابط با دیگر اطرافیانش در سراسر رمان دیده می‌شود که از «دوست عزیز» به «دشمن منفور» تبدیل می‌شوند. این رمان با مضامین مختلفی پیرامون ماهیت عشق و روابط انسانی بازی می‌کند؛ باندینی و کامیلا حول یک رابطه جنون‌آمیز پرشور، همراه با انزجار، نژادپرستی، طرد شدن و پویایی قدرت در حال تغییر می‌گردند.

باندینی به کنجکاوی کامیلا توهین می‌کند؛ درست وقتی‌ که با وجود ناتوانی در آماده ‌کردن یک فنجان قهوه با انتقاد از پیشینه قومی، صندل‌های کهنه و پیشبند کثیف بر کامیلا می‌تازد؛ رفتار او در درک روابط کاملا رفتار یک بچه‌مدرسه‌ای را منعکس می‌کند. باندینی پسر مدرسه‌ای است که دختری را که دوست دارد، می‌کشد. پس چندان هم بی‌گناه نیست؛ اما تقریبا می‌توان حلقه‌های گمشده در درک باندینی از روابط انسانی را دید و به ‌زودی روشن می‌شود که کامیلا قدرت واقعی را در این رابطه در اختیار دارد. هنگامی که باندینی از یک رابطه پرخاشگرانه می‌گریزد، درمی‌یابد که مردانگی خود را زیر سوال برده و کاملا در مدار قدرت کامیلا گرفتار شده، زیرا کامیلا در واقع عاشق سامی، متصدی بار است. طرد شدن باندینی باعث می‌شود او بین عشق دیوانه‌وار و نفرت از نیرویی که در کنترل آن ناتوان است، در نوسان باشد.

بیشتر رمان بر تلاش باندینی برای یافتن راهی به قلب کامیلا متمرکز است. او اغلب به خواسته‌های خود بی‌توجه و تا حدودی از فروپاشی روانی خود غافل است. از غبار بپرس، داستان مفاهیم اساسی چون مکان و قدرت، گذرا بودن جهان و تلاش برای ایجاد هدف در یک جهان عمدتا بی‌اهمیت است که در پایان فصل چهاردهم روشن می‌شود؛ زمانی ‌که کامیلا از آرتورو خواست تا یادداشت معشوق‌اش، سامی را که در حال مرگ است، بخواند و نقد کند، آرتورو فرصت را مناسب می‌بیند تا با انتقادی ویرانگر از سامی، عشق کامیلا را با مهارت ادبی برترش به دست آورد. آرتورو با تب و تاب انتقادی تند روی دست‌نوشته می‌نویسد و بلافاصله ساعت 3 صبح برای پست‌کردنش بیرون می‌رود. همان‌طور که جلوی صندوق پستی زیر ستاره‌ها و خیابان‌های کاملا ساکت ایستاده، لحظه‌ای عمیق از درون‌نگری اتفاق می‌افتد که باندینی به رابطه بین طبیعت و انسان فکر می‌کند؛ اینجا صحرایی در زیر این خیابان‌ها بود در انتظار مرگ و منتظر مردن انسان‌ها، در انتظار سوسو زدن تمدن و عبور از تاریکی.

او که اکنون خود را در میان مردان شجاعی می‌شمارد که با مرگ اجتناب‌ناپذیر مبارزه می‌کنند، تصمیم می‌گیرد نامه‌اش به سامی را بازنویسی کند و به عنوان یک نویسنده، نقدی واقعی بنویسد؛ یعنی اصلاح تعداد انگشت‌شماری پاراگراف که باندینی در آنها خود را به عنوان «مردی بزرگ، آرام، مهربان، عاشق همه ‌چیز، چه انسان و چه حیوان» ارزیابی کرده بود. این لحظه کوتاه درون‌نگری قدرتمندی بود برای دیدن کسی که همدلی را کشف می‌کند. «از غبار بپرس» سومین جلد از چهارگانه یا کوارتت باندینی است که به عقیده برخی منتقدان و چالز بوکوفسکی بهترین جلد این چهارگانه است که با ترجمه محمدرضا شکاری در نشر افق منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...