شاید چند سال بعد | اعتماد


چیزهایی توی ذهنم می‌چرخند، اما نمی‌دانم چطور می‌خواهم این همه خیال را به هم چفت و بست بدهم. یک عالمه تصویر، اما قصه هیچی...رمان «کابوس زنی که در وان حمام خانه من مرده بود» نوشته پژند سلیمانی در انتشارات هیلا منتشر شده است. این رمان خوشخوان درباره دختر دانشجوی اخراجی رشته سینماست که قصد دارد فیلمنامه خوبی بنویسد که به قول معروف بترکاند و فیلم خوبی از آن بسازد که فیلمش هم خوب بفروشد و هم حرف برای گفتن داشته باشد.

کابوس زنی که در وان حمام خانه من مرده بود» نوشته پژند سلیمانی

اما ذهنش درگیر مسائلی است که‌ او را اسیر خودش کرده و نمی‌داند چطور باید آنها را به هم ربط دهد و افکار پریشان خود را منظم کند و به قول معروف و داستان فیلمنامه‌اش چفت‌وبست‌ مطلوب داشته باشد که امضای او را هم در فضای عمومی خوار نکند و اعتبارش را بالا ببرد. به نظر، او تصاویر زیادی در ذهن دارد، اما هیچ‌ قصه‌ای ندارد؛ ایده‌های زیادی دارد، اما شخصیت ندارد. تنها شخصیتی که به نظرش رسیده، یک سگ پوزه‌بسته است که نمی‌شود شخصیت حسابش کرد...

رمان «کابوس زنی که در وان حمام خانه من مرده بود» در ۱۲ فصل نوشته شده است: «کات اول»، «شاید همان‌ روز»، «همان ‌روز یا شاید فردایش»، «روز قبلش یا خیلی قبل‌تر»، «شاید چند سال بعد»، «احتمالا چند روز بعد»، «روزِ قبل از روز قبل»، «روز بعد یا قبلش»، «یک روز دیگر»، «یک‌ روز بعد از یک ‌قبل» و «کات آخر». دکتر باور نمی‌کند که من مدام توی زمان در حال حرکتم. می‌گوید: «این زمان چیز عجیبیه. اگه حرف تو رو باور کنم بهم می‌گن روانی. باید باور نکنم. اما تو حق داری هر چیزی رو که می‌بینی، باور کنی.» از دکتر خوشم می‌آید. دکتر برای من با همه آدم‌ها فرق دارد، با اینکه مثل همه آدم‌ها توی یک کاراکتر خلاصه شده. شاید چون مرد است. اگر زن هم بود باز هم تعداد کاراکترها زیاد نیستند. یعنی خیلی نیستند. همین چند نفر. مهناز، خانم طبقه بالایی، مامان، خانم اسدی و شاید همین پرستار. بیشتر از این نیستند. دکتر می‌گوید: مریضی من این‌طوری است. همین که دوست دارم مقایسه کنم. دوست دارم الکی یک «تر» بچسبانم به همه‌ چیز. دوست دارم یک چیز را بالاسر و پایین‌دست یک چیز دیگر بگذارم. دوست دارم ... از این دوست داشتن‌ها توی مریضی «نمی‌دانم چی» من زیاد است. آرام می‌گویم: «شایدتر...» این را از خودم درمی‌آورم. صدایی توی سرم است که می‌گوید من درستش می‌کنم و آن چیزی که به دکتر می‌گویم این است: «امکان‌پذیرتر».

از پژند سلیمانی نویسنده و مترجم مجموعه‌داستان «ناشناس» در نشر نیماژ، رمان‌های «بی‌تن» در نشر افراز و «شاید برگردم» در نشر سیب سرخ و ترجمه دو کتاب «این‌جا همه می‌بخشند» نوشته نیل لبیوت در نشر نیلا و «رفت‌وبرگشت به جهنم با کالسکه» نوشته چارلز بوکوفسکی در نشر هونار منتشر شده است. خانم سلیمانی دانش‌آموخته معماری و ادبیات انگلیسی است و در چند نمایش به عنوان بازیگر حضور داشته و تجربه کارگردانی نیز دارد. فصلنامه تخصصی پیام چارسو هم به مدیریت و سردبیری خانم پژند سلیمانی منتشر می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...