اخیراً اثری به نام «خون می چکد هنوز» [Sanguina ancora: l'incredibile vita di Fëdor Michajlovič Dostoevskij] با زیرعنوان «زندگی باورنکردنی فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی» نوشته پائولو نری [Paolo Nori] با ترجمه هنگامه محلاتی توسط نشر چشمه عرضه شده است. این داستان از نخستین برخورد نری با داستایفسکی آغاز میشود؛ زمانی که نوجوانی پانزدهساله بود و «جنایت و مکافات» را در دست گرفت. ساختار کتاب بر پایه دو روایت درهمتنیده شکل گرفته و از یک طرف روایت زندگی فئودور داستایفسکی و در سوی دیگر، روایت زندگی نری را شامل میشود. گویی گذشته داستایفسکی در زمان حال نری زنده شده یا نری زندگی داستایفسکی را بازتاب خود میبیند.
![خون می چکد هنوز» [Sanguina ancora: l'incredibile vita di Fëdor Michajlovič Dostoevskij] پائولو نری [Paolo Nori]](/files/175912512354029145.jpg)
انتشار این اثر بهانهای شد تا در گفتوگو با هنگامه محلاتی، مترجم «خون میچکد هنوز»، به بررسی این کتاب و چالشهای زندگینامهنویسی مشاهیر و نیز سبک و سیاق نویسندگی داستایفسکی و پائولو نری بپردازیم:
برای نویسندگان بزرگ و مشهور زندگینامههای زیادی نوشته شده و داستایفسکی هم طبیعتاً از این قاعده مستثنا نیست. کتاب «خون میچکد هنوز» چه مزیتی بر دیگر زندگینامههای داستایفسکی دارد؟
ویژگی مهم کتاب در سبک متفاوت آن است. این سبک خاص باعث میشود کتاب حالوهوای سبکتر و جذابتری پیدا کند و خواننده بتواند پیام نویسنده، یعنی روایت زندگی و آثار داستایفسکی را راحتتر و روشنتر درک کند.
خودتان هم برای ترجمه این کتاب به آثار داستایفسکی و زندگینامههای دیگر او مراجعه کردید؟
به آثار داستایفسکی بیگمان مراجعه کردم. همزمان با ترجمه کتاب پائلو نری مشغول خواندن دوباره «ابله» شدم، سری به آثار گوگول زدم و برای اولین بار افتخار خواندن «یِوگنی آنگین» اثر پوشکین را به زبان انگلیسی پیدا کردم؛ اما زندگینامههای دیگر نه؛ سالها قبل با توجه به علاقه شدیدم به آثار داستایفسکی نگاهی به کتاب جوزف فرانک انداخته بودم؛ میگویم «نگاهی»، چون صادقانه باید بگویم که مطالعه تمام پنج جلد، برای خواننده غیر متخصصی مثل من بسیار سنگین بود.
آشنایی با زندگی یک نویسنده چقدر می تواند کمک کند که آثارش را بهتر درک کنیم؟ و در مورد کتاب خون می چکد هنوز این کتاب چقدر به درک بهتر آثار داستایفسکی کمک می کند؟
هر چه راوی را بهتر و بیشتر بشناسیم، احساس نزدیکی بیشتری با او پیدا میکنیم و همین نزدیکی به درک بهترِ روایت کمک میکند. در «خون می چکد هنوز»، پائلو نری بارها از زندگی و تجربههای شخصی خودش میگوید و همین آشنایی با او باعث میشود که خواننده پیام و نگاه او به داستایفسکی را عمیقتر و روشنتر بفهمد؛ با کتاب احساس راحتتری پیدا کند و همین عقب و جلو رفتن نویسنده و پرداختن به زندگی خود و باز برگشتن به روایت زندگی و آثار داستایفسکی، خواننده را با خود همراه میکند بدون اینکه باعث خستگیاش شود.
روسی آموختن چقدر به ترجمه بهتر شما کمک کرد؟
بسیار زیاد! آموختن الفبای روسی کمک بزرگی بود؛ چون میتوانستم نام آثار، نشریات و جزئیات مشابه را مستقیم از زبان اصلی روسی برگردانم، بیآنکه دنبال معادلهای دست دوم بگردم. در همین جستوجوها بارها به مطالب و منابع تازهای به زبان روسی برمیخوردم که فضای فکری نویسنده را بهتر نشانم میداد و نوعی هارمونی میان من و او ایجاد میکرد؛ احساسی که باعث میشد از ذهنیاتش فاصله نگیرم. همین ارتباط ذهنی با اینکه متن اصلی به زبان ایتالیایی نوشته شده و من هم از همان زبان ترجمه کردهام ترجمه را زندهتر و دقیقتر کرد و در نهایت به تحویل کاری مناسبتر انجامید.
ضمن آشنایی با داستایفسکی، در این کتاب به ادبیات قرن نوزدهم روسیه هم اشاره شده و با نویسندگان دیگر آن دوره هم آشنا میشویم. آیا این کتاب می تواند مشوقی برای مطالعه ادبیات قرن نوزدهم روسیه باشد؟
صد در صد! ادبیات روسی قرن نوزدهم همان دوره که به عصر طلایی ادبیات معروف است جواهری در ادبیات جهان است؛ با نامهای درخشانی چون پوشکین، گوگول، داستایفسکی، تالستوی، تورگنیف و دیگران؛ آشنایی با این نویسندگان و آثارشان در حقیقت لطفی است که ما به خودمان میکنیم. خواندن «خون میچکد هنوز» این آشنایی را به شکلی ساده و جذاب آغاز و ذهن خواننده را بیدرنگ درگیر دنیای آن دوره میکند، طوری که ناخودآگاه دلش میخواهد به سراغ آثار اصلی آن بزرگان برود.
شباهتهای لحن بین نویسنده و داستایفسکی، به دلیل علاقه نویسنده به داستایفسکی و آگاهانه بوده یا ناخودآگاه؟
به نظر من ناخودآگاه بوده است.
شما به یک حس مشترک بین خودتان، نویسنده و داستایفسکی اشاره کردهاید. چقدر حس مشترک میتواند به ترجمه کمک کند؟
درک درست نویسنده کمک میکند مضمون کتاب روشنتر شود؛ شاید این همدلی به طور مستقیم بر فن ترجمه اثر نگذارد، اما انتخاب چنین مفهومی برای خواننده جذاب است. درست مثل من و پائلو نری، بسیاری از فارسیزبانان همان حس «جراحت» را از نوشتههای داستایفسکی با خود دارند؛ زخمی که خونش هنوز میچکد. به همین دلیل بود که این کتاب را برای خوانندگان فارسیزبان برگزیدم تا آن حس مشترک را تجربه کنند.

اشاره به جملات طولانی و مکثهای زیاد در متن نویسنده کردهاید. این مسأله تا چه اندازه برای شما چالشبرانگیز بود؟
پائلو نری ساده مینویسد، اما آسان نه؛ جملات بلند و مکثهای فراوانش فضای خاصی میسازند که باید در فارسی همان حس را منتقل میکردم. از طرف دیگر او طنزی خشک و زیرپوستی دارد که اگر مراقب نباشیم در ترجمه به راحتی از دست میرود. همین حفظ ریتم جملهها و آن طنز پنهان، چالش اصلی من بود تا معنا و لحن، در گذر از ایتالیایی به فارسی گم نشود.
نویسنده در این کتاب گریزهایی به زندگی و احوال خودش میزند آیا این در زندگینامهنویسی یک سبک شخصی خاص این نویسنده است یا سابقه دارد؟
این شیوه تنها مختص پائلو نری نیست؛ در زندگینامه نویسی مدرن، مخصوصاً در اروپا و آمریکا، نویسندهها گاهی روایت زندگی سوژه را با خاطرات و تجربههای شخصی خودشان درمیآمیزند تا متن زندهتر و صمیمیتر شود؛ نمونههایی از این کار را در آثار نویسندگانی مثل توماس برنارد در «بازنده»، پل آستر در «اختراع انزوا» و در ادبیات ایتالیایی، ناتالیا گینزبورگ در «الفبای خانواده» و حتی النا فرّانته در جستارهایش میبینیم. اما نُری این رویکرد را به سبکی بسیار شخصی تبدیل کرده؛ او حضور خودش را نه فقط به عنوان پژوهشگر، بلکه به عنوان همسفر فکری داستایفسکی وارد متن میکند و همین ترکیب است که به کتاب رنگ و لحن خاص خودش را میدهد.
با توجه به اینکه «خون میچکد هنوز» کتابی نسبتاً جدید درباره داستایفسکی است، آیا در آن اطلاعات تازه و متفاوتی هم در مقایسه با زندگینامههای قدیمیتر داستایفسکی درباره او ارائه شده و نویسنده به اسناد تازهای دسترسی داشته است؟
اگر بخواهیم از اطلاعات کاملاً نو حرف بزنیم، شاید نه؛ اما زاویه دید این کتاب بیتردید تازه و متفاوت است. پائلو نری سالها بر منابع دست اول روسی و ایتالیایی کار کرده، چه در نوشتههای داستایفسکی و هم عصرانش، چه در نقدها و یادداشتهای تاریخی و همین گستره مطالعه، همراه با نگاه شخصی و روایت خاص او، به کتاب رنگ و بویی میدهد که در زندگینامههای قدیمیتر کمتر دیده میشود. او نه تنها دادهها را گردآوری کرده، بلکه با نثر جالب و طنز زیرپوستیاش آنها را از نو میچیند و زنده میکند. به این ترتیب خواننده احساس میکند با لایههایی روبهروست که هر چند ممکن است از اسناد «کاملاً جدید» نباشد، اما در شیوه بیان و ترکیب منابع تازگی دارد و تجربهای متفاوت از زندگی داستایفسکی ارائه میدهد. همه اینها را گفتم که به همین عبارت «تجربه ای متفاوت برای خواننده» برسم.
یکی از نکاتی که در زندگینامهنویسی غربی وجود دارد فراوانی اسناد پژوهشی است اما در ایران اگر کسی بخواهد زندگینامه بنویسد با کمبود اسناد مواجه است. نظر شما چیست؟
موافقم. علتش میتواند این باشد که در غرب سالهاست که همه چیز آرشیو و مرتب نگاهداری میشود؛ از نامه و یادداشت شخصی گرفته تا اسناد دولتی و به این ترتیب دسترسی پژوهشگر به آنها نیز راحتتر است. در ایران اما هنوز چنین نظم و آرشیوی جا نیفتاده است. خیلی از مدارک پراکنده است یا به مرور گم میشود؛ کسی که قصد نوشتن زندگینامه دارد عمدتاً ناچار به رجوع به خاطرات و روایات شفاهی میشود که البته جذاب هم هست، اما کار را سختتر میکند.
چه کتاب جدیدی در دست ترجمه یا نشر دارید؟
بهتازگی ترجمه کتابی دیگر از پائولو نُری در همان شیوه نگارش اما این بار درباره زندگی و آثار شاعر روس، آنا آخماتوا، را به نشر چشمه تحویل دادم. اکنون نیز مشغول ترجمه آخرین کتاب پائولو نری هستم؛ اثری که نامزد جایزه ادبی اِسترگا در ایتالیا هم شده است. این کتاب به همین سبک نوشته شده و به زندگی و آثار شاعر معاصر ایتالیایی رافائلو بالدینی میپردازد. میتوانم از این سه کتاب به عنوان سهگانه یاد کنم، چراکه همگی با یک شیوه نگارش شدهاند و پیرامون زندگی خود نویسنده و این نویسندگان و شعرا میچرخند.
ایبنا
................ تجربهی زندگی دوباره ...............