متنی که نوشته می‌شود، فیلمی که ساخته می‌شود، موسیقی ای که نواخته می‌شود، گفتاری که بیان می‌شود، تفکر و دانشی که شکل می‌گیرد و... -از آن جهت که کیفیت آن سنجش شود و در نهایت از نظر کیفی ارتقا پیدا کند- مورد نقد قرار می‌گیرد و به اصطلاح درستی و نادرستی آن به منصه ظهور گذاشته شده و نقاط ضعف و قوتش مطرح می‌شود. نقد انواع مختلفی چون نقد ادبی، هنری، فلسفی، علمی و... دارد و اصول و مبانی خاص خودش را؛ اصولی که ‌می‌توان بر مبنای آن پیش رفت تا به نقدی درست دست پیدا کرد و تفکر انتقادی را در خود شکل داد. یکی از راه‌های دریافت این اصول و مبانی، مطالعه کتاب «ادبیات، فیلم، فرهنگ: اصول و مبانی نقد» [An Introduction to Criticism: Literature - Film - Culture] نوشته مایکل رایان [Michael Ryan] استاد مطالعات ادبی و سینمایی دانشگاه تمپل آمریکاست. نویسنده در این اثر توضیحاتی درباره آثار اصلی و ایده‌های اصلی در نقد ادبی ارائه می‌دهد و عناصر اصلی را برای جست‌وجوی متن ادبی پیشنهاد می‌کند؛ همچنین رویکردهای سنتی مانند فرم گرایی و ساختارگرایی و تحولات اخیر در انتقاد مانند نظریه تکامل، مطالعات شناختی، انتقاد اخلاقی و انتقاد از اقتصاد را پوشش می‌دهد و رویکردهای مهم را به نمونه‌های مختلف مطالعات فیلم اعمال می‌کند.

«ادبیات، فیلم، فرهنگ: اصول و مبانی نقد» [An Introduction to Criticism: Literature - Film - Culture] نوشته مایکل رایان [Michael Ryan]

کتاب «اصول و مبانی نقد: ادبیات، فیلم، فرهنگ» را محسن فخری ترجمه کرده و امیرعلی نجومیان نیز مقدمه‌ای بر آن نوشته است که در آن نظریه را مورد بررسی قرار داده و تعاریف متعددی از نقد ارائه کرده است و همچنین از رابطه این دو مفهوم سخن گفته است. با مترجم این اثر گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

اگر موافقید ابتدا درباره این موضوع صحبت کنیم که اساسا در دنیای امروز نقد به چه کار ما می‌آید یا چگونه می‌توانیم از آن استفاده کرده و بهره ببریم؟
با اجازه شما من نقد را از این پس در کنار نظریه به کار می‌برم تا حوزه گسترده‌تری را وارد بحث خود کنیم. ما امروزه در دنیایِ به مراتب پیچیده‌تری نسبت به اجدادمان زندگی می‌کنیم. روابط آدمی با خویشتن، با طبیعت و با دیگری بسیار غامض، مبهم و پیچیده است. در چنین بستری انسان برای تبیین این روابط و درک جایگاه خود در دنیا به خواندن ادبیات و ارتباط با هنر روی می‌آورد. اما این گرایش همیشه و همواره راه‌گشا نیست. گاهی ادبیات و هنر بر پیچیدگی‌ها می‌افزایند و اینجاست که پای نظریه و نقد به میان می‌آید تا تحلیل‌گر روابط پیچیده درونی متن و ارتباط آن با جهان باشد.

اگر پذیرفته باشیم که دنیای امروز دنیای پیچیده‌تر و مبهم‌تری است نقش نقد و نظریه در مقام واسط ما با متن و پیچیدگی‌هایش از یک‌سو و جهان و دشواری‌هایش از سوی دیگر تبیین می‌شود. ما امروزه در دنیایی زندگی می‌کنیم که در بسیاری از موارد فضاهای مجازی عین واقعیت و واقعیت در این میان گم است و به تعبیر لیوتار بازنمایی و تصاویر بر واقعیت غلبه کرده‌اند؛ در چنین شرایطی آنچه مسلم است این است که ما به حقیقت نمی‌رسیم و فقط بر سر آن در داستان‌ها، قصه‌ها، روایت‌ها و بازنمایی‌ها مجادله می‌کنیم. از همین روست که نقش نظریه و نقد در دنیای امروز و در ساختار جهانی که روایت‌ها در آن نقش اصلی را بازی می‌کنند اهمیت دوچندان می‌یابد.

آیا نقد تنها مختص هنر و ادبیات و فرهنگ است؟ یا با دید انتقادی می‌توان به مسائل دیگر نیز نگاه کرد؟
اگرچه ما به شکل تخصصی نقد و نظریه را رشته‌ای برآمده از فضاهای آکادمیک و دانشگاهی می دانیم، مساله مهم این است که نقد و نظریه در تلاش برای تببین روابطی است که در هنر و ادبیات بازنمایی می‌شوند و بازتاب می‌یابند. در دنیایی که مرز‌بندی‌های مشخص گذشته تغییر کرده و بازتعریف شده و هنر از قامت فاخرانه و دور از دسترس و نخبه‌گونه خود بیرون آمده و به‌واسطه رسانه و فضای مجازی عمومیت یافته، نقد و نظریه نیز به ناچار مجبور است به قلمروهایی ورود کند که متعلق به عموم مردم است.

امروزه هنر و فرهنگ عامه تریبون‌هایی قوی در اختیار دارد و دنیای تک‌صدایی هنر فاخر در بسیاری از موارد میدان را به هنر و فرهنگ عامه واگذار کرده‌است. حال نقد می‌تواند دو مسیر در پیش بگیرد: همچنان موقعیت فاخرانه خود را حفظ کند یا نظریات و رهیافت‌های خود را به تمامی فضاها گسترش دهد که از نظر من راه دوم بسیار منطقی‌تر و درست‌تر است.

اما فراموش نکنیم که دنیای امروز دنیای بینارشته‌ای است. وقتی ما معتقدیم که نظریه ساختاربندی تجارب انسانی است و به ما در درک جهان و نظم‌بخشی به تجارب مغشوش زندگی کمک می‌کند، دیگر نمی‌توان حوزه نقد و نظریه را محدود به ادبیات و هنر کرد. بگذارید با کمک از مایکل رایان پاسخ سوال شما را این طور به پایان ببرم که وقتی مطالعات فرهنگی از همان ابزارهای مطالعات ادبی برای تحلیل زندگی روزمره بهره می‌برد، پای نقد خواه‌ناخواه به حوزه‌های دیگر زندگی کشیده می‌شود. ادوارد سعید نیز در اثر خود جهان، متن و منقد به ارتباط تنگاتنگ نقد با سیاست، تاریخ، اجتماع و... می‌پردازد و نقد را موضوعی زمینی می‌خواند و منظور او از این تعبیر این است که نقد به ناچار باید به این حوزه‌ها بپردازد. پس نمی‌توان آن را در انزوا و تنها در محیط آکادمیک محبوس کرد.


برویم سراغ کتاب «اصول و مبانی نقد: ادبیات، فیلم، فرهنگ»؛ در مقدمه این اثر اشاره می‌کنید که نظریه در سال‌های اخیر تلاش کرده است که بگوید متن ادبی محصول فرهنگ است، خب این امر به معنی نادیده گرفتن مولف یا هنرمند نیست؟ یعنی همان طور که رولان بارت در نظریه مرگ مولف می‌گوید باید متن را فراتر یا سوای مولف مورد بررسی قرار داد؟ آیا واقعا عقاید و افکار فرد موثر نیست؟ تنها فرهنگ و محیط اثرگذار است؟
ببینید شاید موضوع مرگ مولف در ایران بیشتر شبیه به سوء‌تفاهم باشد و البته این سوءتفاهم نه برای جامعه آکادمیک و متخصص نقد که بیشتر برای خوانندگان خاص ادبیات پیش آمده است. آنچه در ایران به مرگ مولف تعبیر می‌شود، بیشتر شبیه آن چیزی است که فرمالیست‌ها مد نظر دارند و نه آنچه بارت در زمان ساختگرابودنش نظریه‌پردازی کرد. آنچه می‌توان بر آن تاکید کرد، این است که مرگ مولف به معنی جدایی متن از نویسنده به عنوان تنها مالک آن است. اهمیت زبان به عنوان بستر گفتمانی و بیانی بسیار بیشتر از خود مولف است. حال سوال این است که با چنین نگاهی آیا ما مولف را نادیده می‌گیریم؟ خیر نمی توان این همه رادیکال عمل کرد. مهم این است که خواننده بداند متن محصول یک ذهن مستقل و کاملا آگاه در بستر اجتماعی نیست. متن، چه ادبیات، سینما، نقاشی و...، محصول زبان و گفتمانی است که مولف خود بخشی از آن است؛ اما در هر حال نمی‌توان ارتباط متن با مولف را آن طور که سنت منتقدان نقد نو بود، از هم قطع کرد.

ادبیات، فیلم، فرهنگ: اصول و مبانی نقد محسن فخری

در مقدمه‌ای که آقای نجومیان بر این کتاب نوشته، تعاریف متعددی از دیدگاه منتقدان مختلف درباره نقد مطرح کرده است؛ آیا به راستی به دلیل همین نگاه های مختلف نمی‌توان تعریف واحدی از نقد ارائه کرد؟ یا این‌که منتقد می‌تواند یک یا چند تعریف را از نقد برگزیند و روش خود را برمبنای آن قرار دهد؟
از آنچه در مقدمه کتاب به قلم دکتر نجومیان آمده می‌توان به روشنی استنباط کرد که نقد و نظریه موضوعی است پویا و نه ایستا و به تعبیر ایشان آغاز و پایانی ندارد و «همواره تنها ادامه است.» وقتی این طور به قضیه نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هرگونه تلاش برای ارائه تعریفی واحد برای نقد و نظریه به معنای تلاش برای گرفتن وجه پویای آن و ایستاسازی مقوله‌ای است که حیاتش در گفت‌وگو، مباحثه، مجادله و بازتعریف‌شدن ادامه می‌یابد. انتظار برای رسیدن به تعریفی واحد از نقد و نظریه همچون درخواستی است که همگان جهان را صرفا از یک پنجره نظاره کنند. پس به جای تلاش برای رسیدن به تعریفی واحد بهتر است که تکثر موجود را بپذیریم و آگاهانه با درنظرگرفتن همین تکثر به خوانش ادبیات و هنر بپردازیم.

نویسنده در کتاب از فرمالیسم، ساخت‌گرایی، نقد تاریخی و... صحبت می‌کند؛ به‌واقع موضوع نقد را در قالب این موارد مورد بررسی قرار می‌دهد؟ آیا اصول و مبانی نقد در کلیت یکسان بوده و در هریک از سه حوزه‌ ادبیات، فیلم، فرهنگ که نویسنده کتاب مایکل رایان، به آن پرداخته است با یکدیگر متفاوت است؟
همین می‌تواند برای مخاطب امروز محل درنگ و تأمل باشد. نقد و نظریه همانطور که پیش‌تر بحث کردیم می‌تواند حوزه‌های هنری و فرهنگی را به طور همزمان و با استفاده از یک چارچوب تقریبا مشخص و فرمول‌بندی شده بررسی کند. خواننده کتاب ادبیات، فیلم، فرهنگ درمی‌یابد که با اصول و مبانی یک نظریه مشخص می‌توان پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی را مورد بررسی قرار داد. مخاطب درمی‌یابد که وقتی ما از فرمالیسم صحبت می‌کنیم از ارتباط فرم و معنا پرده بر‌می‌داریم و فرم و معنا بخش‌های اساسی آثار هنری است. در فرم‌گرایانه‌ترین آثار هم این ارتباط وجود دارد. با خواندن فصل نقد تاریخی- که شما مثال زدید- خواننده می‌آموزد که مثلا در درک فیلم «گاو» به ارتباط موقعیت تاریخی اجتماع آن روز ایران و اثر دقت کند. نهایتا برای این‌که پاسخی صریح‌تر به سوال شما داده باشم باید بگویم که نظریات ادبی اصول و مبانی متفاوت و گاه متضادی دارند اما همواره در تلاش برای تببین روابط متن هستند.

آیا مخاطب بعد از خواندن «اصول و مبانی نقد: ادبیات، فیلم، فرهنگ» می‌تواند به نقد یک اثر بپردازد؟ یا بهتر است بگویم آیا تفکر انتقادی درخصوص مسائل متفاوت در فرد شکل می‌گیرد؟
همان طور که در مقدمه کتاب اشاره کرده‌ام اساسا هر خوانشی نقادانه است چراکه ما خواه‌ناخواه به محض مواجه با یک اثر هنری تلاش می‌کنیم آن را بفهمیم و تجزیه ‌و تحلیل کنیم. ادراک ما از متن به واسطه زیست خودآگاه و ناخودآگاه ما در بستر نظریات شکل می‌گیرد. هر خواننده‌ای چه بخواهد و چه نخواهد، منتقد نیز هست. اما حال که بحث تاثیر این کتاب بر خواننده و یاری او برای دست‌زدن به نقد مطرح است، باید بگویم که این کتاب سرآغاز بسیار خوبی برای خواننده است تا نگرش نقادانه را در خود تقویت کند و در عین حال با رویکردهای نظری و نقدی آشنا شود و اصطلاحات و مفاهیم آن را فراگیرد. این کتاب خواننده را یاری می‌کند تا آثار را با نگاهی دقیق‌تر و بر اساس نظریات مطرح بررسی کند، شم نقد را در او تقویت می‌کند و خواه‌نا‌خواه با توجه به تفاوت‌های بینشی موجود در نظریات مختلف انگیزه نقد و روش تفکر انتقادی را در او شکل می‌دهد و قوت می‌بخشد.

کتاب‌های مختلفی درباره نقد نوشته و البته بیشتر ترجمه شده است؛ ویژگی شاخص این اثر که آن را از سایر آثار موجود متمایز می‌کند، چیست؟
به جرات می‌توانم بگویم که چند مورد اساسی «اصول و مبانی نقد: ادبیات، فیلم، فرهنگ» را از باقی کتاب‌های مشابه این حوزه متفاوت می‌کند. مخاطبی که مایکل رایان در ذهن دارد صرفا مخاطب دانشگاهی نیست. نحوه تدریس و بیان مطالب به‌گونه‌ای است که خواننده کتاب‌خوانی که علاقه‌مند به چنین مباحثی است اما رشته او ادبیات نیست هم می‌تواند از کتاب بهره ببرد.

زبان بیانی مایکل رایان در این کتاب از مغلق‌گویی‌های آکادمیک پرهیز و تا حد امکان مطالب را روشن بیان می‌کند. همچنین بستر بینارشته‌ای کتاب دامنه مخاطبان را افزایش می‌دهد و پیوندی بین مباحث هنری برقرار می‌کند؛ از این رو، دانشجویان و علاقه‌مندان ادبیات، سینما، فرهنگ و حتی سیاست می‌توانند از مباحث این کتاب بهره ببرند و مفاهیم را در بستر مثال‌های ادبی، سینمایی و فرهنگی ارائه‌شده بهتر درک کنند.

نشر لگا کتاب «اصول و مبانی نقد: ادبیات، فیلم، فرهنگ» اثر مایکل رایان را با ترجمه محسن فخری در 700 نسخه، 304 صفحه و با قیمت 59هزار تومان منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...