فصل مرگ | آرمان ملی


ویلیام کنت‌کروگر [William Kent Krueger] بیشتر به خاطر رمان‌های جنایی و مجموعه‌های پلیسی‌اش شناخته می‌‌شود. او که در ایالت وایومینگ آمریکا متولد و بزرگ شده، می‌گوید از سوم دبستان می‌دانسته می‌خواهد نویسنده شود. چهل ساله بود که اولین رمانش را نوشت و همان سال برنده جایزه آنتونی، جایزه ادبی مینه‌سوتا و جایزه باری شد. ویلیام کنت‌کروگر با «تابستان مرگ و معجزه» به ما ثابت کرد که توانایی او در به‌کاربردن واژه‌های ناب نامحدود است. درواقع، «تابستان مرگ و معجزه» [Ordinary grace] توانسته جوایز ارزشمندی نظیر جایزه منتخب کتابفروشی های غرب میانه برای بهترین داستان افسانه‌ای، جایزه دیلز از انجمن تخصصی کتابفروشان کتاب‌های رمزآلود، جایزه بهترین داستان‌های جنایی ایالات متحده و جوایز ادگار، باری، آنتونی و مکاوتی را برای بهترین رمان از آن خود کند. واشنگتن‌پست می‌نویسند «مرثیه کروگر برای معصومیت، داستانی عمیقا به یاد ماندنی است.» و دنیس لیهن نویسنده «جزیره شاتر» که مارتین اسکورسیزی از روی آن فیلم موفقی ساخته، این رمان را در یک کلام فوق‌العاده و تاثیرگذار توصیف می‌کند و می‌نویسد: «عبور فرانک از دوران کودکی، سفری که دیگر هیچ‌وقت تجربه‌اش نخواهد کرد، به عصر بزرگسالی و فضیلت‌هایش، ما را از ارزش‌های شامخ این دوران باخبر می‌کند. خلاصه که من این کتاب را دوست داشتم.»

ویلیام کنت‌کروگر [William Kent Krueger] تابستان مرگ و معجزه» [Ordinary grace]

نیوبرمن، مینه‌سوتا، 1961: پسرکی بی‌آزار با قطار تصادف می‌کند و می‌میرد و همین مرگ سرآغاز تابستانی داغ و دردناک می‌شود. اکنون فرانک از تابستانی می‌گوید که مرگ به شکل‌های مختلف به شهرشان سرمی‌زند؛ تصادف، مرگ طبیعی، خودکشی و سرآخر، قتل. «تابستان مرگ و معجزه» روایتی است تاثیرگذار و درخشان از پسربچه‌ای در آستانه نوجوانی؛ پسری که می‌کوشد سر از کار جهانی دربیاورد که در پیرامونش رو به فروپاشی است. «تمام مرگ‌ومیرهای تابستان آن سال با مرگ یک کودک شروع شد؛ پسری موطلایی، با عینک ته‌استکانی که روی خط‌آهن بیرون شهر نیوبرمن در مینه‌سوتا کشته شد. هزار تُن فولاد قطار که از دشت به سمت داکوتای جنوبی می‌تاخت بدن کوچکش را تکه‌تکه کرد. اسم پسر بابی کول بود؛ قیافه‌ای شیرین داشت. چشم‌هایش پر از رویا بود...» کاوش در بازه‌های زمانی مختلف و جهان‌بینی شخصیت‌های موجود در رمان، موجب تشنه نگاه‌داشتن خواننده تا انتهای داستان می‌شود. گذار فرانکی از پل کودکی به جوانی، با تمام دشواری‌هایی که داشت سفری بسیار جذاب بود. همچون زندگی واقعی، اینجا هم مشکلاتی وجود دارند که به راحتی حل یا حتی بیان نمی‌شوند، اما بااین‌حال، نویسنده به گونه‌ای جزییات و اتفاقات داستان را به تصویر می‌کشد که حاصل آن، ایجاد حس نزدیکی و درک عمیق خواننده از شرایط موجود است. در صحنه‌ای از رمان که بدون شک هر خواننده‌ای آن را بسیار دوست خواهد داشت، ناتان به یک‌باره با این سوال همسرش که او نمی‌تواند حتی یک «لطف معمولی» در حقش بکند؟! مبهوت می‌شود، صحنه‌ای که فوق‌العاده زیبا به تصویر کشیده شد. این امر از بسیاری جهات رضایت‌بخش بود؛ که می‌توان از طنز پیش‌آمده، تصدیق بی‌عیب و نقص نبودن ناتان و همچنین اتفاق تاثیرگذار رمان، یعنی غلبه جیک به لکنت زبانش نام برد.

«تابستان مرگ و معجزه» مملو از چنین لحظاتی است. حُسن ختام داستان را، که در مورد رفع ابهاماتِ شخصیت فرانکی نوشته شد هم از دیگر جاهایی است که هر خواننده‌ای نمی‌تواند دوست نداشته باشد؛ زیرا در ابتدای امر از وزیرشدن جیک شگفت‌زده می‌شویم، اما با توجه به استعداد او در رتق‌وفتق امور مردم، دریافتیم که آنها چقدر از وجود او در جامعه‌شان به خود می‌بالند. کنت کروگر از «تابستان مرگ و معجزه» به عنوان یک سفر معنوی یاد کرده است؛ ما هم کاملا با او موافقیم، این را خواننده نیز به راحتی می‌تواند درک کند. همچنین با او موافقیم که این رمان در کنار شاهکاربودنش به خودی خود کامل است و درنتیجه لزومی هم برای پیگیری یا تلاش جهت ساخت یک سریال از روی آن نیست. نگارش کتاب‌های بیشتری با مضمون «تابستان مرگ و معجزه» به دلیل احساس متفاوتی که در خواننده ایجاد می‌کند لازمه جامعه کتاب‌خوان است، بنابراین فهمیدن اینکه کنت کروگر رمان مستقل و پرمحتوایی دیگری در دست تحریر دارد هر خواننده‌ای را به شدت ذوق‌زده خواهد کرد. یکی از عوامل برجسته‌شدن این رمان حضور همه شخصیت‌های سریال تلویزیونی «قتل‌عام میان دوستان» در آن است. در پایان باید اعتراف کرد که این رمان، نه‌تنها در بین رمان‌های سال 2014 آمریکا، بلکه میان تمام رمان‌هایی که طی سال‌های مختلف خوانده‌ایم جزو بهترین‌ها است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...