در نهایت همه چیز باید از هم بپاشد | میدان


بعضی از اندیشمندان سرنوشت غریبی در میدان اندیشه‌ی ایران پیدا می‌کنند. آدورنو بی‌شک یکی از همین اندیشمندان است. البته که از برخی آثار مهم آدورنو ترجمه‌هایی خواندنی در دسترس است. با این همه و با وجود این‌که بیشتر افراد به مدد خواندن چند مقدمه و شرح دست‌چندم خود را عالم به اندیشه‌های این فیلسوف می‌دانند و مثلا او را به سادگی در دسته‌ی مدافعین هنر «فاخر» در برابر هنر «مبتذل» قرار می‌دهند؛ آثار فراوانی که آدورنو درباره‌ی موسیقی نوشته‌است هنوز ناشناخته مانده‌اند. ترجمه‌ی مقاله‌ی «فتیشیسم در موسیقی و واپس‌روی شنیدن» [Dissonanzen ; Einleitung in die Musiksoziologie] فتح بابی برای آشنایی با آثار غنی و گسترده‌ی آدورنو درباره‌ی موسیقی است.(۱)

فتیشیسم در موسیقی و واپس‌روی شنیدن» [Dissonanzen ; Einleitung in die Musiksoziologie]

این مقاله در سال ۱۹۳۸ و در دوران تبعید ناخواسته‌ی آدورنو به آمریکا نوشته شده‌است و مانند دیگر آثار آدورنو انتقادی گزنده از برخی سویه‌های فراگیر و به ظاهر «طبیعی» وضع موجود است. درین اثر به نابسنده بودن مقولات هنر متمایل به خودآیینی برای دریافت موسیقی جدی، کارکرد موسیقی سرگرم‌کننده ، موسیقی جز سبُک دهه‌ی سی آمریکا، مکتب دوم وین(شوئنبرگ و وبرن) و .. اشارات تامل‌برانگیزی رفته است. آدورنو همچنین به پدیده‌های مدرنی همچون رادیو، ستاره‌سازی و عناصر موسیقایی مشخصی همچون تنظیم arrangement با نگاهی انتقادی پرداخته‌است.

آن‌چه این اثر را همچون بسیاری از آثار دیگر این متفکر جالب توجه می‌کند ریشه‌های عمیقش در سنت فلسفی آلمان و کاربست مقولاتی از سنت مارکسی و فرویدی برای تحلیل انتقادی وضعیت فرهنگی در دوران مدرن است. فتیشیسم و واپس‌روی بیانگر چنین مقولاتی‌اند. چنین کاربستی از یک‌سو افراد آشنا به این سنت‌ها را متوجه انواع موسیقی می‌کند و از سوی دیگر سپهر به ظاهر «ناب» و انتزاعی موسیقی را دوباره به روی زمین وضعیت موجود می‌نشاند تا بتواند حقیقت آن را بازشناسی کند.

در میدان نقد و نظریه‌پردازی موسیقی در ایران با وجود گذشت چهل سال از تلاش ارزنده‌ی مسعود یزدی برای درونی کردن نظرگاه مکتب فرانکفورت به جهت بررسی موسیقی ایران(۲)، مع‌الاسف باید گفت که جامعه‌شناسی انتقادی موسیقی هنوز در ابتدای راه است. البته که تلاش‌هایی در این سال‌ها صورت پذیرفته‌است و برای نمونه می‌توان به مقاله‌ی «شکل‌گیری گفتمان موسیقی سنتی» از مترجم همین اثر اشاره کرد.(۳)

نسبت ما و تجربه‌ی تاریخی‌مان با نظرگاه فلسفی آدورنو مساله‌ی بغرنج و جالبی ‌است که باید در جای دیگری به تفصیل به بحث گذارده شود اما به هر جهت شرط اول برقراری چنین نسبتی درگیر شدن با متن‌های اصلی این فیلسوف و پرهیز از تکرار تفسیرهای دم‌دستی رایج برای رد یا تایید آن‌هاست و این امری است که با ترجمه‌ی خوب دکتر سارا اباذری، موسیقیدان و استاد دانشگاه امروزه برای خوانندگان امکان‌پذیر شده‌است.

در مقدمه‌‌ی جالب توجهی که مترجم بر کتاب نوشته‌است ساختار مقاله‌ی آدورنو به مثابه‌ی یک قطعه‌ی موسیقایی مختصرا توضیح داده شده‌است و همچنین توضیحات گویایی درباره‌ی مفاهیم کلیدی موجود در متن به دست داده شده‌است. و از آن‌جا که در ترجمه متن اصلی به زبان آلمانی مبنا قرار داده شده و همچنین با ترجمه‌های انگلیسی و فرانسوی آن تطبیق داده شده‌است، ترجمه‌ای پیراسته و قابل اعتماد پیش روی خوانندگان است که حتی بر ترجمه‌ی آزاد آن به زبان انگلیسی ارحج است. امید است که کوشش‌هایی ازین دست استمرار یابد و نقطه‌‌ای قابل اتکا برای برقراری حلقه‌ی زنجیر گم‌گشته‌ای بین موسیقی و میدان اندیشه‌ در ایران باشد.

فتیشیسم در موسیقی و واپس‌روی شنیدن با ترجمه سارا اباذری توسط نشر ماهی منتشر شده است.

...
(۱)البته این نخستین ترجمه از آثار آدورنو درباره‌ی موسیقی نیست. پیشتر در فصلنامه‌ی ماهور مقالاتی منتشر شده است من‌جمله مقاله‌ی آدورنو درباره‌ی موسیقی پاپیولار به ترجمه‌ی سیداحمدیان
(۲)نگاه کنید به مقاله‌ی مسعود یزدی با عنوان «جامعه‌شناسی موزیک توده در ایران»
(۳) مواجهه‌ی نگارنده با آدورنو هم بخشی از همین موضوع و در دنباله‌ی کوشش نگارنده برای نگارش متنی انتقادی در جامعه‌شناسی تاریخی موسیقی در ایران بوده‌ است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...