از غرب‌زدگی و سیاست‌زدگیِ آل‌احمد | شرق


نامیدن بزرگراهی در پایتخت به اسم جلال آل‌احمد به شهرت گسترده او دیگر بار بسی افزود، غافل از اینکه اگر جلال آل‌احمد زنده بود با این کار به‌شدت مخالفت می‌کرد؛ زیرا او در حقیقت همه دستاوردهای مدرنیته از‌جمله بزرگراه و آزادراه و راه‌آهن را رد و انکار می‌کرد و آنها را از عوارض غرب‌زدگی تلقی می‌کرد. احمد فردید پس از یک عمر مطالعه فلسفه غرب، به‌ویژه تفکر و تعمق در فلسفه دکارت و کانت و هگل و هایدگر و شناخت آنها، اصطلاحی وضع کرد به اسم «غرب‌زدگی» و این کار او مسبوق به سابقه‌ای است بلند.

غرب‌زدگی جلال آل‌احمد

فردید با این اصطلاح فلسفی می‌خواست نسبت ما با غرب یا نسبت همه جهان با غرب را تبیین و تفسیر کند. معنا و مفهوم «غرب‌زدگی» فردید قرار بود در بحث دشوار فلسفی روشن شود؛ اما فردید در تمام عمر هرچه کوشید آن را توضیح دهد، به ابهام و غموضش افزود و خودش نیز در دهه پایانی عمر ادعاهایی غیرفلسفی و سخنانی عجیب‌و‌غریب به زبان آورد. همین اصطلاح «غرب‌زدگی» در دستان آل‌احمد، بدون هیچ مبنای فلسفی، به انگ و برچسبی بدل می‌شود برای کوبیدن تمام اشیا و اشخاص و اموری که آل‌احمد در روزگار خویش ناپسند و نادرست و ناراست و نانجیب و ناسالم و ناخوشایند می‌پندارد و به انگ و برچسبی بدل می‌شود برای حمله به تمام کاستی‌ها و زشتی‌ها و نقایص و مشکلات و محدودیت‌هایی که آل‌احمد تصور می‌کند. آل‌احمد نام کتابش را «غرب‌زدگی» می‌گذارد. مسئله این کتاب و روش و رویکرد آن بیشتر جامعه‌شناختی و ایدئولوژیک است تا فلسفی و نظری.

در فقدان اثری مکتوب از فردید، «غرب‌زدگی» آل‌احمد دهه‌هاست که مانند مانیفستی برای غرب‌ستیزی در دستان طرفداران سنت و مخالفان نوزایی و نواندیشی و روشنگری قرار گرفته است. «غرب‌زدگی» بیانیه‌ای است سیاسی ضد توسعه تازه‌پا و مدرنیزاسیون نوظهور و نورسیده که افتان و خیزان به راه افتاده بود‌. آل‌احمد «غرب‌زدگی» را به تعارف «صفحات مشوش» و «اباطیل» می‌خواند؛ اما بدون تعارف، واقعیت همان است و اوراق «غرب‌زدگی» بسیار پریشان و فاقد هرگونه نظم و نسق عقلانی و انسجام و انضباط فکری است. نثر او کاملا خطابی و اقناعی و تا حدودی کوبنده و پرخاشگرانه و عصبی است که گویی قرار است مانند پتکی بر سر عده‌ای شاگرد سر‌به‌راه و فروتن و گروهی مرید وفادار و حرف‌شنو فرود آید. در «صفحات مشوش» کتاب همه چیز پیدا می‌شود، به گفته خود آل‌احمد، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، از تاریخ و اکنون و آینده تمام کشورهای آسیایی و آفریقایی و از مواد خام، فرهنگ و ادب و مذهب و موسیقی آنها گرفته تا وضع همه کشورهای اروپایی و آمریکایی؛ از جنگ‌های صلیبی که مسیحیان جهادگر علوم و فنون اسلامی را اقتباس می‌کنند و پس از پنج، شش قرن به خداوندان سرمایه و فن و پس از هفت، هشت قرن به صاحبان صنعت و ماشین بدل می‌شوند، گرفته تا صفویه و عثمانی و جنگ‌های خونین‌شان؛ از اوضاع و احوال روستاهای ایران گرفته تا جزئی‌ترین وقایع سیاسی و اقتصادی کشور.

آل‌احمد در وصف آدم غرب‌زده می‌گوید: «آدم غرب‌زده معمولا تخصص ندارد. همه‌کاره و هیچ‌کاره است (ص ۱۴۵). این توصیف دقیقا درباره خود آل‌احمد صادق است که معلوم نیست چه‌کاره است و درعین‌حال در باب همه چیز داد سخن می‌دهد. معلوم نیست مردم‌نگار است یا مردم‌شناس یا تاریخ‌شناس یا جامعه‌شناس یا آفریقاشناس یا غرب‌شناس یا شرق‌شناس یا ادب‌شناس یا فلسفه‌شناس، در‌عین‌حال درباره همه این رشته‌ها با یقین و قاطعیت می‌گوید و می‌نویسد! آل‌احمد از «وجود عقل کل‌ها و معلم اول‌ها» انتقاد می‌کند و آنها را «حشرات» می‌خواند (ص ۲۱۶)؛ اما خودش مثال بارز عقل کل است و لحنش حاکی از آن است که همه چیز را می‌داند و همه چیز را باید بنویسد تا همگان بیدار و بینا شوند؛ ولی اظهاراتش از سطح بسیار نازلی برخوردارند و او صرفا به شیوه ژورنالیستی می‌تواند مطالبش را بیان کند. آل‌احمد مظهر بارز ایدئولوژیک‌اندیشی و ناتوانی در اندیشیدن در زمانه خطیر ماست. در زمانه‌ای که جامعه به متفکرانی ژرف‌اندیش و پرسندگان و جویندگانی نکته‌سنج نیاز داشت، روشنفکر سیاست‌زده‌ای مانند آل‌احمد همه رشته‌های گذشتگان را پنبه می‌کند و با شمشیر چوبین سیاست می‌تازد؛ بی‌آنکه به هیچ مقصد و مقصودی برسد.

ایدئولوژی بزرگ‌ترین مانع اندیشیدن و به کار بستن عقل و فهم است. تنها مسئله‌ای که در کتاب «غرب‌زدگی» درست و بجا طرح شده، مسئله استعمار و وابستگی به غرب است و این مسئله در آغاز کتاب توجه خواننده را به خود جلب می‌کند: استعمار قدرتمند و ثروتمند و سیر مر ضعیف و فقیر و گرسنه را و استعمار صاحب ماشین مر مصرف‌کننده ماشین را. غرب، از دیدگاه آل‌احمد، مقتدری است زورگو و ظالم و استعمارگر که از مواد اولیه شرقیان ماشین می‌سازد و به آنها می‌فروشد.

استعمار (کولونیالیسم) واقعیتی است غیرقابل‌انکار و تلخ و نابخشودنی‌ و بیشتر کشورهای غربی مستعمرات (کولونی)هایی در شرق عالم داشته‌اند یا سیاست‌هایشان را به کشورهای توسعه‌نیافته تحمیل می‌کرده‌اند اما استعمار، به تعبیر عبدالهادی حائری، یک روی غرب است و روی دیگرش علم، فن، کارشناسی و تخصص است. کشورهای ضعیف و فقیر برای دست‌یافتن به قدرت و ثروت یک راه در پیش داشتند و آن آموختن همان علم و تکنولوژی غرب و توان کاربست آن بود، نه مبارزه ایدئولوژیک و ستیزه صرف سیاسی، آن‌گونه که آل‌احمد می‌پنداشت و می‌خواست. از نظرگاه آل‌احمد و برخی دیگر از هم‌نسلانش، در برابر استعمار تنها راه چاره انکار غرب و پس‌زدن دستاوردهایش و مجاهدت برای نابودی غرب است‌ و این، در نظر من‌ یعنی خودکشی.

در برابر غرب باید به ابزارها و سلاح‌هایی مسلح شد که منبع و مصدرشان غرب است. شناخت غرب و آموختن از آن شرط اول قدم مبارزه با غرب است و‌گرنه کورکورانه و ناآگاهانه نمی‌توان با غرب جنگید. زیرا غرب جدید نوعی نگاه به هستی و نگرش به عالم و آدم است که در آن بشرانگاری و علم‌مداری و فناوری آشکارا دیده می‌شود. غرب نسبتی است با وجود موجودات‌ و این نسبت نخست در فلسفه (متافیزیک) عصر جدید پدیدار می‌شود.

این نگاه و این نسبت در فلسفه رنه دکارت فرانسوی و فرانسیس بیکن انگلیسی به‌خوبی به بیان درآمده است. این فیلسوفان انسان را مالک و صاحب و سرور طبیعت و تمام جهان قلمداد می‌کردند. در فلسفه دوره جدید انسان، من (اگو)، کوگیتو و سوژه امر واحدی‌اند و سایر موجودات برابرایستا (ابژه) و متعلق شناخت و مهار و تصرف و تسخیر، به‌واسطه اراده معطوف به قدرت. ظهور و بروز و بسط و توسعه غرب امری اجتناب‌ناپذیر بود و مسلما همه نقاط جهان از جمله کشورهای مفلوک و مستعمره را نیز درگیر کرد و دیگر غرب و شرق، شمال و جنوب، قوی و ضعیف و سیر و گرسنه نمی‌شناخت. دوره کنونی عالم دوره بسط و سیطره غرب و اندیشه و عمل غربی است و در‌واقع شرقی باقی نمانده است، اگر هم پاره‌ای مآثر و ودایع از شرق به جای مانده باشد، پوشیده و پنهان و بی‌اثر است.

آل احمد غرب‌زدگی را نوعی بیماری به‌شمار می‌آورد و ماشین را نوعی هیولا. او از استیلای غرب‌زدگی سخن می‌گوید و اینکه صنعت غرب ما را غارت می‌کند و سرنوشت ما را در دست دارد (ص ۸۷). ماشین با خودش مهندس، متخصص، مشاور، مستشار، مستشرق، کارگر، فیلم، سینما و ادبیات می‌آورد‌ و این یعنی غرب با کلیتش وارد جامعه ما می‌شود؛ چرا‌که ما در برابر ماشین بی‌اراده و بی‌عرضه‌ایم و تنها مصرف‌کننده (ص ۱۱۷). آل‌احمد به رادیو و سینما و روزنامه‌ها («رنگین‌نامه‌ها») که اندیشه مردم را شکل می‌دهند، حمله می‌کند و معتقد است که رادیو و تلویزیون و سینما جای مسجد و محراب را گرفته است (ص ۱۶۴). به زعم او، همه مدیران و مسئولان و دست‌اندرکاران کشور غرب‌زدگانی بی‌شخصیت، بی‌اصالت، بی‌اراده، نان به نرخ روز خور، متملق و قرتی‌اند (ص ۱۴۱- ۱۵۵). تعابیر او در‌این‌باره بسیار تند و گزنده‌اند. او به دستگاه فرهنگی کشور، آموزش‌وپرورش، حمله می‌کند زیرا که فقط غرب‌زده می‌پرورد و هیچ اثری از سنت گذشته و ادب و معارف ایرانی - اسلامی در هیچ جای فرهنگ موجود نیست.

در زمره نتایج غرب‌زدگی فارغ‌التحصیلانی را می‌توان به شمار آورد که از دبیرستان غرب‌زده بیرون آمده‌اند و ارتباطشان را با مذهب و اعتقادات قطع کرده‌اند‌؛ نیز دخترانی که اهل تظاهر و خودنمایی‌اند (ص۱۷۷- ۱۸۸). به گمان او، ورود ماشین و صنایع تازه‌وارد به روستاها، اوضاع‌و‌احوال روستا و روستاییان را به هم ریخته است (ص ۹۸- ۹۹). در اینجا پرسش عبارت از آن است که آیا آل‌احمد می‌خواست روستایی فلک‌زده ایرانی تا قیام قیامت در حد صنایع محلی و صنایع دستی و ابزار و آلات یدی بماند؟ کشاورز همواره با داس و خیش و گاوآهن و بیل و کلنگ کار کند و هیچ‌گاه روی تراکتور، کمباین، خرمن‌کوب، بولدوزر و جرثقیل را نبیند؟ آیا زن روستایی برای این خلق شده است که با دستش کارهای خانه را بکند، گلیم و جاجیم ببافد و قالی ببافد و هیچ‌گاه روی جاروبرقی و ماشین لباسشویی و ظرف‌شویی را نبیند؟ از قضا، تاریخِ پس از آل‌احمد نشان داده که روستایی هم با ماشین کنار آمده و دیگر هیچ کشاورزی به مرز زمین‌های کشاورزی دیگر تجاوز نمی‌کند و هیچ کشاورزی به سبب کارهای ماشین سر کشاورز دیگری را نمی‌شکافد! و هیچ‌کدام از باورها و ارزش‌های مذهبی روستاییان بر اثر ورود ماشین خدشه‌دار نمی‌شود.

راه‌حلی که آل‌احمد عرضه می‌کند، آن است که می‌گوید زمانی از غرب‌زدگی خارج می‌شویم که خودمان به ماشین دست پیدا کنیم، ماشین بسازیم و مصرف‌کننده صرف نباشیم (ص ۲۸، ۳۵). «باید جان این دیو ماشین را در شیشه کنیم و آن را به اختیار خویش درآوریم‌... باید ماشین بسازیم و ماشین داشته باشیم. نباید گرفتار ماشین باشیم» (ص۱۱۸). این کلی‌گویی‌ها، این توصیه‌ها و بایدها در باب مهار ماشین و در‌اختیار‌گرفتن آن، یاوه‌ای بیش نیست. هیچ کشور شرقی با تولید و ساخت ماشین از غرب‌زدگی خارج نشد؛ حتی ژاپن. حتی تولید و ساخت ماشین‌های بهتر و باکیفیت‌تر از سوی برخی ممالک شرقی، چیزی از غرب‌زدگی آنها فرونکاست؛ زیرا پیوند غرب و ماشین بنیادی ژرف‌تر دارد و به صرف ساختن یک ماشین کسی از غرب بی‌نیاز نمی‌شود. غرب و علم و تکنیک‌ آن با هم و از نسبتی خاص با عالم و آدم پیدا شده‌اند. این علم و تکنیک در هر کجای عالم هم پیدا و ساخته شود، باز غربی است. اساس هستی‌شناسانه و جهان‌نگرانه علم، تکنیک و ماشین، غرب است.

از این‌ر‌و، برخلاف تصور و گمان آل‌احمد، غرب‌زدگی صرفا استفاده و مصرف ماشین‌آلات غرب نیست. غرب‌زدگی بیماری نیست. غرب‌زدگی حوالت تاریخی همه ساکنان روی زمین از 300 سال پیش است. این حوالت تاریخی همه جوامع کنونی با هیچ‌گونه اراده جمعی یا جنبش و خیزش گروهی و با هیچ‌گونه مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک از بین نمی‌رود، بلکه با حمله ایدئولوژیک ممکن است مضاعف و مرکب هم بشود. صرفا با شناخت اعماق تاریخ غرب و با فهم کنه و باطن فلسفه غرب است که غرب‌زدگی را می‌توان اندیشید. با درک غرب‌زدگی و با پی‌بردن به این معنا که همه انسان‌ها و جامعه‌های کنونی خواه‌ناخواه غرب‌زده‌اند، شاید بتوان اندکی با آن کنار آمد و کمتر به غرب، غربی و غرب‌زده ناسزا گفت. اگر بدانیم تکنولوژی چیزی نیست که بشر با خواست و اراده‌اش بتواند بر آن سلطه و سیطره داشته باشد و اگر بدانیم که تکنولوژی است که بر بشر غلبه کرده، او را راه می‌برد و بشر در مقابل آن دیگر اختیاری از خود ندارد، در آن صورت، متوجه می‌شویم که راه‌حل‌های آل‌احمد چقدر ساده، سطحی، نسنجیده و نیندیشیده است. شاید بتوان گفت هیچ‌کدام از آثار آل‌احمد عمق و اصالتی درخور ندارد؛ زیرا از اندیشه‌ای باریک و شناختی ژرف ناشی نشده‌اند.

به نظر می‌رسد تمام نکته در اینجا نهفته است که آل‌احمد از آغاز جوانی تا پایان عمر یک غرب‌زده غرب‌ستیز بود؛ یک غرب‌زده ناآگاه و یک غرب‌ستیز ناآگاه. او از سنت‌های خانوادگی بریدن و گریختن، به حزب توده پیوستن و مارکسیست دوآتشه‌شدن تا روشنفکر و ژورنالیست و مردم‌نگار و نویسنده و مقاله‌نویس‌شدن را از غرب و غربیان آموخت و از سر تا پا غربی شد و در عین حال علیه غرب جنگید و یک غرب‌ستیز تمام‌عیار شد. این یکی از ویژگی‌های زمانه ما در جوامع توسعه‌نیافته است که غرب‌زدگان بیشتر از دیگران با غرب ستیزه کرده‌اند و می‌کنند. به گفته روانشاد حسین منزوی، «چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم‌/ تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود».

در پایان مایلم به برخی از مخالفان و دشمنان کنونی آل‌احمد نیز اشاره‌ای کنم. بعض افراد و جریان‌های معتقد به مدرنیزاسیون و ناسیونالیسم افراطی صرفا با جنجال؛ هیاهو، هوچی‌گری، بی‌آزرمی و دشنام به آل‌احمد حمله می‌کنند. بدگویی‌ها و فحاشی‌های این افراد و جماعات به آل‌احمد به‌شدت روح‌فرسا، جانکاه و دل‌آزار است. بسیاری از آنان گمان می‌کنند تنها مانع مدرنیزاسیون جامعه ما آل‌احمد و امثال او بود. آنها هرگز فکر نمی‌کنند که بعید بود توسعه بنیادی و توانمند و مدرنیزاسیون نیرومند با مخالف‌خوانی‌های آل‌احمد و همفکران او متوقف شود؛ آنها هرگز فکر نمی‌کنند که الزامات و اقتضائات زمانه به ضرر و زیان مدرنیزاسیون نوپا بود؛ آنها هرگز فکر نمی‌کنند که ممکن است توقف یک امر متحرک به صدها علت و عامل بستگی داشته باشد؛ آنها هرگز فکر نمی‌کنند که آل‌احمد تنها یک عامل می‌تواند به شمار آید نه همه عوامل ضد غرب و ضد مدرنیزاسیون. راقم این سطور در مواردی این‌ گونه فحاشی‌ها و خصومت‌ورزی‌های آزارنده را رد و محکوم کرده‌ام و این گونه بی‌انصافی‌ها را از شأن و مقام ارجمند قلم دور دانسته‌ام، اما این رد و انکار من هرگز به معنای تأیید و تصدیق افکار سطحی و سست آل‌احمد نیست. من به‌عنوان یک دانشجوی فلسفه، هرگز از آثار و آرای آل‌احمد دفاع نمی‌کنم.

* تمام ارجاعات به کتاب «غرب‌زدگی» از این چاپ است: جلال آل‌احمد، غرب‌زدگی، تهران، انتشارات رواق، ۱۳۴۳

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...