گرسنه کسی است که می‌جوید | الف


فابین کلر نوتومب متخلص به آملی نوتومب نویسنده‌ی بلژیکیِ فرانسوی زبان متولد ژاپن است. او به دلیل شغل پدرش که دیپلمات بلژیک بود؛ دوران کودکی و نوجوانی را در کشورهای مختلف به سر برده و تجربیات متفاوت و مختلفی را از سر گذرانده است. همین امر سبب و دستمایه‌ی بیشتر نوشته‌های اوست و شرایط انسانی، نویسندگی و زندگی محور اصلی رمان‌های او به شمار می‌آید. آملی در دانشگاه آزاد بروکسل در رشته‌ی متن‌شناسی زبان لاتین عامیانه تحصیل کرده و همچنین عضو هیئت داوران جایزه‌ی دسامبر است. او با نخستین رمانش «بهداشت قاتل» جایزه‌ی ادبی فدور را به دست آورده و تا کنون برنده‌ی چندین جایزه‌ی ادبی شده است.

آملی نوتومب زندگی‌نامه‌ی گرسنگی» [The Life of Hunger (Biographie de la faim)

رمان «زندگی‌نامه‌ی گرسنگی» [The Life of Hunger (Biographie de la faim)] که به نظر می‌رسد پاره‌هایی از زندگی کودکانه‌ی نویسنده را در بردارد، از وفور نعمت و از ولع سخن می‌گوید. از جهان ناشناخته‌ی درون کودکی که بزرگتر از خود می‌اندیشد و فراتر از روابط عادی می‌خواهد. جهانی که گرسنگیِ درونی و میلی گریزناپذیر برای دریافت همه چیز در آن موج می‌زند؛ از شکلات و شیرینی گرفته تا امنیت حضور انسان‌ها و میل به خواستن و خواسته شدن. او با گرسنگی‌ای که محدود به جسم نیست، ذرات هستی را چنان محتاطانه می‌بلعد که چاره‌ای جز خیره و غرق شدن در کلمات و جهان او باقی نمی‌ماند.

در واقع کتاب نوعی دیگر از زیستن و نگاه به زندگی را نمایش می‌دهد و واقعیت‌های وارونه‌ی دنیای بیرون را طوری تشریح می‌کند تا به حقایق پنهان آن دست یابیم. آنجا که می‌گوید: «دلم می‌خواست به آنها بفهمانم چه کسی‌ام؛ متقاعد شده‌ام چه کسی باشم؛ من هجوم امواج بودم. هستی، فقدان اساسی نیستی؛ رود در بالاترین میزان آب، توزیع‌کننده‌ی وجود، قدرتی مورد تمنا».

«مبتلا به ابر گرسنگی» به معنی امکانی بیشتر برای خوشی نیست، بلکه تملک اصل لذت و همان بی‌نهایت است. نوتومب در این کتاب ما را با شکل دیگری از نیاز آشنا می‌کند. آنجا که تقابل بین کمیت و کیفیت اغلب احمقانه به نظر می‌رسد. گویا فقط این نیست که ابر گرسنه اشتهای بیشتری دارد بلکه اشتهایش سختگیرتر است. مقیاسی برای ارزیابی خودمان و این را تنها «دلدادگان بزرگ و هنرمندان وسواسی» می‌دانند. او می‌داند بهترین متحد برای اوج ظرافت طبع، همانا وفور نعمت است و ما را با جهانی غنی مواجه می‌کند تا ظرافت طبع‌مان را بیازماییم و فراتر از نیازهای بدن خویش به پرواز درآییم. جایی که امیال نه‌تنها رفع نمی‌شود بلکه شدت می‌گیرد و آن‌قدر پیش می‌رود که تبدیل به بیماری می‌شود.

«زندگی‌نامه‌ی گرسنگی» ماجرای بیمار رنجوری است که مزه‌ی رنج‎ها را می‌چشد و در داستان‌سرایی خود را و ذهن جستجوگرش را دچار اضطرار لذت‌جویی مدام می‌کند. او اولوهیت خود را در این لذت‌های کوچک باز می‌آفریند: «آیا کافی نیست تکه‌ای شکلات خوب در دهان داشته باشیم تا نه‌تنها به پروردگار معتقد شویم بلکه خود را در حضورش احساس کنیم؟» پروردگار شکلات نیست بلکه رویارویی شکلات است با کامی که قادر باشد به ارزش آن پی ببرد. پروردگار خودِ اوست در حالت التذاذ و یا در موقعیت بالقوه‌ی لذت بردن. اما او تنها الوهیت را در این باز نمی‌یابد. او گرسنه‌ی ترکیب زبان فرانسوی و ژاپنی است و همچنین لحظات شگفت‌انگیز پرش در خلأ و آن سرخوشی بی‌پایان دهکده‌های کوهستانی که جز فتوحات او و در پی آن جزئی از اقلیم وجود ما خواهد شد تا در کشف آزادی او سهیم باشیم. گریختن از هر چیز دلپذیر اما خفقان‌آور زندگی معمول.

نویسنده ما را به خلوت خود می‌برد تا در کنار کوچه و خیابانی بنشینیم و شاهد دگردیسی جهان باشیم و با شهامت منظره‌های خصمانه را بدل به زیباترین‌ها کنیم. روایت او از کودکی و جهان‌بینی ساده‌دلانه‌اش ما را تبدیل به قاصدکی سبک در برابر شکوه و عظمت زندگی می‌کند؛ اما شیدایی چندان نمی‌پاید و زمین قصد پرتاب او به دوردست‌ها را دارد. ترک سرزمین آفتاب تابان خوشایند نیست و او ورود به چین را مثل یک آخرزمان طولانی در مقابل ما قرار می‌دهد. تجربه‌ی آخرزمان نقطه‌ی مقابل ملال است. کسی که شاهد فروپاشی دنیای خویش است، همان‌قدر که متأثر می‌شود سرگرم هم می‌شود. کابوس‌گونگی دائم شبیه نمایش است و غرق شدن، نیرویی دوباره می‌دهد تا با او داستان را دنبال کنیم و کشف و شهود حقایق دیگر را به سهم خود بچشیم و نوع دیگری از گرسنگی را کشف کنیم: «گرسنه‌ی دیگران بودن». دیگرانی که پرچم عشق و امنیت را در ویرانی سرزمین تازه برمی‌افرازند و زیباترین بوسه‌ها را در بحبوحه‌ی جنگ، بر جا می‌گذارند.

این کتاب زندگی‌نامه‌ی کودکیِ نویسنده‌ای است که از همان آغاز، تجربیات بکر زندگی را در قلب کوچکش جا داده و ما را با نگاه شگفت‌اش به دنیا آشنا می‌کند. هر چیزی که تا کنون موفق به دریافت آن در لحظات مشقت‌بار زندگی نشده‌ایم با قلم نوتومب و نگاه تیزبینش به کام ما سرازیر می‌شود و شاید بعد از آن گمان کنیم که چیزی دیگری باقی نمانده است که بخواهیم بازش بیابیم جز اینکه بخواهیم دوباره از زندگی لذت ببریم و این بار آگاهانه شاهد خود باشیم و لذت مضاعف دیدن خود در حین التذاذ را به خویشتن ببخشیم.

[رمان «زندگی‌نامه گرسنگی» با ترجمه فریده مشتاقی و توسط نشر قطره‏‫ منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...