چگونه از فرسایش جامعه جلوگیری کنیم | اعتماد


برای استیصال دو معنی آورده‌اند؛ یکی درماندگی است و دیگری از ریشه‌ کندن. چطور می‌شود که این دو معنی در یکجا جمع می‌شود؟ نزدیک‌ترین جوابی که به ذهن می‌رسد این است که ما هر قدر که بیشتر در شرایط درماندگی قرار گرفته باشیم، بیشتر برای برکندن و خروج از آن شرایط تلاش و تقلا می‌کنیم؛ یا اینکه بیشتر از همیشه مترصد فرصتی برای برکندن هستیم؛ و گویی این برکندن به هر قیمتی می‌تواند رخ دهد؛ حتی به قیمت زندگی؛ یعنی با پذیرش مرگ به جای زیستن در استیصال یا با پذیرش استیصال همیشگی به عنوان مرگی تدریجی.

مبانی استیصال

این گزاره غیر از اینکه در مورد افراد می‌تواند مصداق داشته باشد، در مورد جوامع نیز قابل تصور است. جوامعی که توان اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خود را در یک فرآیند فرسایشی از دست می‌دهند و نقش‌شان در تعیین سرنوشت خود به حداقل می‌رسد، دیر یا زود برمی‌آشوبند یا اینکه در افسردگی و ناامیدی سهمگینی فرو می‌روند. وقتی که به‌ طور ساختاری قدرت تصمیم‌گیری به شوراها، مجالس، دولت‌ها و افراد محدودی با حیطه اختیارات زیاد در بازه‌های زمانی نسبتا بلند (یا بعضا دایمی) تفویض شود و وقتی که امکان بازپس‌گیری قدرت اعطاشده به شکلی ساختاری از دست می‌رود،جامعه در شرایط استیصال قرار می‌گیرد. شرایط استیصال، شرایطی است که ساکنین یک محله یا یک شهر اختیار تصمیم‌گیری برای کم و کیف محل زندگی و خانه خود را از دست داده و آن را به شوراهای شهر، شهرداری‌ها، بسازبفروش‌ها و از این ‌دست سپرده‌اند و در مقابل ناکارآمدی و فساد فردی و نظام‌مند توانی برای بازپس‌گیری اختیار زندگی خود ندارند؛ شرایطی که کارکنان یک سازمان یا یک بنگاه اختیار تصمیم‌گیری برای پربارترین ساعات و سال‌های کار را از دست داده و آن را به مدیران، سهامداران، بورس‌بازها و از این ‌دست سپرده‌اند و در مقابل ناکارآمدی و فساد فردی و نظام‌مند توانی برای بازپس‌گیری اختیار کار خود ندارند؛ شرایطی که یک ملت اختیار تصمیم‌گیری برای کم و کیفِ آب، نان، هوا، اقتصاد، رفاه و فرهنگ را از دست داده و آن را به مجلس، دولت، سازمان‌ها، سرمایه‌دار‌ها و از این ‌دست سپرده‌ و در مقابل ناکارآمدی و فساد فردی و نظام‌مند توانی برای بازپس‌گیری حیات خود ندارد. شرایط استیصال، شرایط تفویض قدرت به افراد و نهادهای محدود و درماندگی در بازپس‌گیری قدرت و به دست‌گرفتن سرنوشت خود است.

«مبانی استیصال» نوشته عبدالرضا حسینی فارغ‌التحصیل دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه علامه، ریشه‌یابی نظری و روشی چنین شرایطی است تا از این طریق راهی برای بازپس‌گیری اختیار خود باز کند. در فصل انتهایی کتاب، اصول اولیه‌ای برای گام برداشتن در این راه پیش کشیده است. در یکی از این اصول می‌خوانیم: «هر یک از نیروهای اجتماعی فرودست به‌ نحوی و در سطحی به مصادره نیروهای اجتماعی فرادست درمی‌آیند. هر کس در کاری که می‌کند، در مناسبات اقتصادی و اخلاقی‌ای که با سایرین دارد، در مشارکت اجتماعی و سیاسی‌اش، در همرنگ‌ شدن‌ها، خشم ‌گرفتن‌ها، ترس‌ها، سکوت‌ها، ندیدن‌ها، بی‌التفاتی‌ها و... به بخشی از (یا حتی کلِ) آنچه به آن باور ندارد یا در آرمان‌های حقیقی و انسانی و اجتماعی‌اش جایی نداشته تن داده است. تن ‌دادن به وضع موجود، در سطوح مختلف، درواقع تن‌ دادن به مصادره‌ای تاریخی است. وقتی شرایط نادرستِ کاری را به ‌اجبار یا به‌ عادت می‌پذیریم، به نظامی که آن را ممکن و قانونی کرده است، به تداوم آن و تداول سودجویی و بهره‌کشی و بی‌اخلاقی‌هایش تن داده‌ایم. وقتی در جدل‌های اقتصادی و سیاسی نیروهای حاکم، به دلیل شرایط امنیتی یا امید به بهتر بودنِ بد از بدتر، به یکی از نیروها می‌پیوندیم یا تنها یکی از نیروها را نقد می‌کنیم، به هر دو طرف نیروها و جدال بین آنها مشروعیت داده‌ایم و مشروعیت کنشگری را از خود گرفته‌ایم. مصادره تاریخی طبیعتِ وضعِ موجودی است که طبیعی انگاشته شده است و امکان تغییر را از خود سلب کرده است. این اصل، با پذیرش حضور تاریخی و با پذیرش مصادره تاریخی به عنوان طبیعتِ وضع موجود، فرد را به خصوص آن هنگام که در موضع ضعف است بر آن می‌دارد تا در برابر این مصادره موضعی صریح بگیرد. تصریح موضع نه به معنای نفی آنارشیستی وضع موجود، بلکه به معنای تعیین حدود استقلال و وابستگی، تعیین حدود توانایی و ناتوانی، تعیین حدود و شرایطی که در آن زیست می‌کنیم و با این هدف است که در فرآیند خروج از موضع ضعف به‌ تدریج امکان صراحت ‌بخشیدنِ عملی به مواضع‌مان را در برابر مصادره تاریخی بیشتر کنیم. از این‌رو، تعیین موضع در برابر مصادره‌ شدن و نه لزوما در برابر مصادره‌کنندگان، علاوه بر اینکه نیروهای قرار گرفته در مواضع مشابه را در کنار یکدیگر مشخص خواهد کرد، راه تحقق و تصریح عملی خود را نیز خواهد ساخت.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...