اروپای آزاد | آرمان ملی


«پس از کمونیسم» مجموعه‌ای است متشکل از بیست‌وسه داستان کوتاه از نویسندگان معاصر بلغارستان. از آنجا که تا پیش از گردآوری و ترجمه‌ این اثر، مخاطب فارسی زبان هیچ‌گونه آشنایی با ادبیات بلغارستان نداشته، مترجم خود را ملزم به آوردن بیوگرافی کوتاه و تصویری سیاه‌وسفید از نویسندگان‌ موردنظر کرده. از این‌رو خواننده پس از آشنایی کوتاهش با نویسندگان و خوانش داستان‌ها به جهان فکری و ادبی این بخش از اروپای شرقی پا می‌نهد.

پس از کمونیسم

در نگاهی کلی عنصر برجسته و مشترک اغلب داستان‌های این مجموعه را که به‌زعم مترجم هریک دارای ارزش ادبی بالایی هستند می‌توان عنصر خیال نامید. از همین روست که تعدادی از داستان‌های این مجموعه، به‌دلیل پرداخت جزییات فراوان و خلق تصاویر برجسته، تابلوی زیبا و مسحورکننده‌ای را می‌مانند که حظ وافری نصیب ذهن و روان مخاطب می‌سازند. در این نوع روایت‌‌ها بسیاری از عناصر داستانی چون شخصیت‌پردازی، کشمکش و... حذف یا تلطیف شده‌اند.از این دست است داستان «پرواز مطرود» نوشته‌ بویان آسِنوف بیولچف. نویسنده در این داستان بسیار کوتاه روایت را از زبان راوی اول‌شخص بازگو می‌کند؛ یعنی مردی که در نزدیکی خانه‌اش شاهد چندباره‌ پرواز صدها هزار پرنده‌ای است که در امتداد جاده‌ باستانی «آریستوتل» به زمین می‌نشینند.

او از مزارعی سخن می‌گوید که به باند پرواز لک‌لک‌ها تبدیل شده‌اند و از توقف کوتاه و اوج کوتاه‌تر لک‌لک‌ها بر فراز روستای محل زندگی‌اش، و درست آنجا که خواننده در زیبایی حاصل از توصیف ساحل و جنباندن بال‌های فراخ و پهن لک‌لک‌ها غرق شده، راوی به لک‌لک‌های پیری اشاره می‌کند که از جمع همنوعان طرد می‌شوند. اینجاست که نویسنده با کمک‌گرفتن از عنصر خیال، فاصله‌ ذهنی راوی با لک‌لک پیر مطرود را کم‌‌وکمتر می‌کند، آنقدر که مخاطب راوی اول‌شخص را به دست فراموشی سپرده و گمان می‌برد که روایتگر لک‌لک پیر طردشده‌ای است که پس از جاماندن با فاصله‌ای احترام‌آمیز به‌دنبال قره‌غازها بال می‌گشاید. اما نویسنده به این فاصله نیز رضایت نداده و چنان ذهن مخاطب را با ذهن لک‌لک درهم می‌آمیزد که در پایان خواننده می‌پندارد شاید این خود اوست که پس از ناپدیدشدن در پس اولین ردیف درختان جنگل «استرینز» به قانون لک‌لک‌ها می‌اندیشد، به مُردن؛ زیرا که «نمی‌توانی چیزی باشی جز آنچه برای آن آفریده شده‌ای!»

برخی دیگر از داستان‌های این مجموعه علاوه‌بر برخورداری از عنصر خیال از پی‌رنگی منسجم و ارسطویی نیز بهره برده‌اند. به‌عنوان نمونه داستان «قمری چشم‌آبی» نوشته‌ امیل آندری‌یو؛ درباره‌ مردی است که شب‌ها در چمدانی قهوه‌ای و کهنه و پر از روزنامه و مجلات زردشده می‌خوابد و پیراهن کتان و کثیف صدوسه‌ساله بر تن می‌کند. گرچه نوادگان و نزدیکان بالکانسکی او را از این امر منع می‌کنند، اما بالکانسکی همچنان شب‌ها را در چمدان به‌سر می‌برد و روزهای خود را با دادن خرده‌های نان به پرندگان در میدان بزرگ مرمر و زیر بلندگوی رادیوی شهر به پایان می‌رساند. تعدادی از مردم «لُم» به او می‌خندند و عده‌ای حقیقت وجودی او را می‌پذیرند، اما هیچ‌یک نمی‌دانند که چشمان آبی خشمگین بالکانسکی در فوج پرندگان به‌دنبال کبوتر سفید و بزرگی است که گرچه کاکل یا پاهای پرپوش یا دُم‌طاووسی ندارد اما می‌تواند به او آرامش عطا کند. از همین روست که پیرمرد خرده‌نان‌ها را به‌طور مداوم روی زمین نمی‌ریزد زیراکه در این صورت نمی‌تواند در چشم‌های آنها نگاه کند و کبوتر سفید معمولی چشم‌آبی خود را بیابد.داستان با خواب‌ها، اشک‌ها، ناله‌ها و خاطرات کودکی بالکانسکی ادامه می‌یابد، با کششی که بخش عظیمی از آن مرهون شخصیت‌پردازی خاص و ویژه‌ پیرمرد ژنده‌پوش است. جذابیت این شخصیت البته با عنوانی که مستر کلارک به او می‌دهد افزایش می‌یابد.

کلارک، عکاسی انگلیسی‌ای که تصویر پیرمرد را با پس‌زمینه‌ای از غروب خورشید برداشته او را «فرزانه‌ای از شرق» می‌نامد و تصویر او را عکسی پارادوکسیکال می‌داند؛ زیرا در آن سمبل روح‌القدس را ژنده‌پوشی کثیف غذا می‌دهد. همین جمله کافی است تا خواننده آماده‌ پذیرش پایان شگفت‌انگیز و متفاوت داستان گردد، گرچه این آمادگی چیزی از زیبایی فرجام غیرقابل پیش‌بینی داستان کم نمی‌کند.«پس از کمونیسم» دریچه‌ای است به دنیای عجیب قصه‌هایی که گرچه ریشه در واقعیت دارند، اما نمی‌توان چشم بر برگ‌وبار خیالی‌شان بست، از همین روست که خواننده وقایع خیالی این روایت‌ها را با همه‌ شگفتی‌شان راست می‌انگارد و از خواندن آنها لذت می‌برد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...