داستان ضدتعریق؟! | شهرآرا


رمان «سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة]، یکی از رمان نویسان شاخص و برجسته عراقی نوشته است که بسیاری از منتقدان او را «پیش گام رمان امروز عراق» می‌دانند: غائب طُعمه فرمان، متولد ۱۹۲۷ در یکی از محله‌های قدیمی بغداد، دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های قاهره و بغداد، روزنامه نگار حرفه ای، و -شاید از همه مهم تر- یکی از کتاب خوان ترین نویسنده‌های معاصر عراق.

خلاصه رمان سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة] غائب طعمه فرمان،

وی که از سال۱۹۶۰ تا زمان وفاتش در ۱۷اوت۱۹۹۰ ساکن مسکو بود، مترجم آثار نویسندگان بزرگ روس، مانند پوشکین، تورگنیف، داستایفسکی، تالستوی و گورکی، از روسی به عربی است. در این نوشتار، تلاش می‌کنیم تا رمان درخشان و سهل وممتنع او را بدون لودادن پایان داستان مرور کنیم.

رمان «سایه‌هایی بر پنجره» داستانی بسیار سرراست و ساختاری فوق العاده منظم و مرتب دارد. گره اصلی داستان در همان صفحه نخست عیان می‌شود: عروس خانواده (حسیبه) که همسر پسر دوم عبدالواحد است، دیروز از خانه بیرون رفته، هنوز برنگشته و -از همه بدتر- معلوم نیست شب گذشته را کجا به صبح رسانده است. این عروس فراری که اصل ونسب درست و حسابی هم نداشته و با وجود مخالفت شدید پدرشوهرش به عقد فاضل، پسر دوم خانواده، درآمده است، در طبقه بالای منزلی سکونت دارد که محل زندگی عبدالواحد، زنش (رباب)، پسر بزرگش (ماجد)، پسر وسطی (فاضل)، پسر کوچکش (شامل) و تنها دخترش (فضیله) است. از آنجا که ازدواج فاضل و حسیبه بدون موافقت پدر پدرسالار صورت گرفته است، بدیهی است که زیستن این زوج جوان در کنار خانواده شوهر همراه با آرامش و احترام نبوده است؛ به عنوان مثال، در همان ساعات اولیه غیبت عروس، فاضل در گفت وگویی عتاب آمیز با پدرش، او و سایر اعضای خانواده را باعث وبانی فرار حسیبه می‌داند (ص۲۴)، هرچند که در ادامه متوجه می‌شویم که مادر خانواده و -از او بیشتر- دختر ازدواج نکرده و درخانه مانده عبدالواحد، یعنی فضیله، رفتارهای همدلانه تری با عروسشان داشته اند، البته بدین معنا که نه او را دوست می‌داشته‌اند و نه از او متنفر بوده اند (ص۵۱). پس از فرار حسیبه، شوهرش وضع وحال بدی پیدا می‌کند و عملا در مسیر خودویرانگری گام می‌زنَد. همچنین، به مرور متوجه می‌شویم که احتمال دارد رابطه‌ای پنهانی بین ماجد، پسر بزرگ خانواده که سال‌ها در فرنگ تحصیل کرده و تازه به عراق برگشته است، با عروس فراری وجود داشته باشد که این احتمال بر پیچیدگی و وخامت اوضاع خواهد افزود.

پس از نقل خلاصه داستان، برویم به سراغ شیوه تعریف کردن آن در کتاب که انصافا هنرمندانه، دقیق و مهندسی شده است. رمان چهار بخش بزرگ دارد که هریک از آن چهار بخش به سه فصل تقسیم می‌شوند با سه زاویه دید متفاوت. جالب است که این سه زاویه دید، با همان ترتیبی که در بخش اول به کار می‌روند، در بخش‌های دوم، سوم و چهارم نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند و عملا ساختار منظم رمان را شکل می‌دهند. راوی فصل اول هر بخش، یک راوی دانای کل همه چیزدان همه جاحاضر نیت خوان است که البته بیشتر بر پدر خانواده و تلاش‌های او برای یافتن عروس گم شده اش تمرکز دارد. این راوی که تلاش می‌کند بی طرف و بی غرض باشد، با نقل کردن گفتارها و کردارها (یا همان دو جنبه بیرونی شخصیت‌های درگیر در داستان) و همچنین افکار و اندیشه ها، احساسات و عواطف، و نیز امیال و خواسته‌ها (یا همان سه جنبه درونی شخصیت ها)، ما خوانندگان را با اصل ماجرا و حاشیه‌های مرتبط با آن آشنا می‌سازد و درعین حال، با اینکه همه چیز را می‌داند، حواسش هست که اصل داستان را لو ندهد، خواننده را معلق نگاه دارد و گره داستان را پیش از موعد مقرر باز نکند.

فصل دوم هر بخش را ماجد، پسر بزرگ عبدالواحد، روایت می‌کند؛ یک راوی اول شخص که عادت دارد هر شب، پیش از به رختخواب رفتن، خاطرات روزنوشت بنویسد. او در این یادداشت‌های شبانه رخدادهای مهم روزی را که پشت سر گذاشته است مرور می‌کند و البته در خلال این مرور ذهن خود را آزاد می‌گذارد تا به تداعی‌های احتمالی پروبال بدهد و به یاد خاطرات گذشته نیز بیفتد. او که چند سالی را خارج از عراق به تحصیل پرداخته است و ظاهرا، در کنار تحصیل، نرد عشق نیز باخته است، یکی از شخصیت‌های مهم درگیر با گره اصلی داستان است که بهتر است خودتان ماجراهای واقعی توأم با خیال ورزی او را در رمان دنبال کنید.

و اما شاید بتوان هوشمندانه ترین انتخاب نویسنده برای فرم بیان داستان را در فصل‌های سوم و پایانی هر بخش مشاهده کرد. این فصل‌ها که به شکل نمایشنامه نوشته شده اند، شرح فرایند شکل گیری یک نمایشنامه اند، در خلال گفت وگوی شامل، پسر کوچک و هنرمند خانواده که شیفته تئاتر است، با دوستان اهل نمایشش، جبار، جلال، علوان، لطیف، حسن (که تسلط عجیب و غبطه برانگیزی بر اشعار عصر جاهلی و نیز شعر کهن و معاصر عربی دارد)، سنا، امیره و شماری دیگر. این جوانان جویای نام که از تعریق (عراقیزه کردن و به رنگ محلی عراق درآوردن) نمایشنامه‌های خارجی خسته شده اند، به استقبال پیشنهاد شامل می‌روند: نوشتن یک نمایشنامه عراقی (ص۶۲). در ادامه، شامل شروع می‌کند به ارائه طرحش برای نگارش نمایشنامه که چیزی نیست جز همین داستان فرارکردن همسر برادرش، و در مقابل، دوستانش -که البته خبری از اصل ماجرا ندارند- شروع می‌کنند به اظهارنظر درباره این واقعه و شخصیت‌های درگیر در آن. دراین میان، دیالوگ شکل گرفته بین شامل و دوستانش که هر کدام جهان بینی مخصوص به خود را دارند، چونان منشوری چندوجهی، نورهایی رنگارنگ می‌تابانَد بر زوایای پیدا و پنهان این اتفاق خانمان برانداز و به ظاهر شخصی که نمونه‌ای است از تغییرات اجتماعی و فرهنگی در عراق نیمه دوم قرن بیستم.

[«سایه‌هایی بر پنجره» با ترجمه موسی اسوار منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...