جمهوری ناتورال | شرق


«زنی به نام ترز با همدستی مردی به نام لوران همسرش کامی را به قتل می‌رسانند و قتل را یک غرق‌شدن تصادفی جلوه می‌دهند اما بعدا پشیمان می‌شوند و با هم خودکشی می‌کنند». این خلاصه داستان «ترز راکن» [Thérèse Raquin] (1876) سومین رمان امیل زولا و اولین اثر ناتورالیستی است. مشابه این داستان مکرر اتفاق افتاده و تازگی ندارد، اما زولا آن را طور دیگری تعریف می‌کند.

خلاصه کتاب معرفی ترز راکن» [Thérèse Raquin] امیل زولا

در زولا «مزاج» جای «شخصیت» را می‌گیرد و مناسبات میان آدم‌ها نه مناسباتی توأم با اندیشه، احساس و وجدان، بلکه میان جاندارانی با تن، خون و عصب تصور می‌شود که هر یک می‌توانند مزاجی متفاوت یا شبیه به هم داشته باشند، به همین دلیل زولا درباره آنها می‌گوید حیواناتی بدون روح‌اند و چندان اختیاری از خود ندارند، زیرا آنچه است روابط تنگاتنگ میان خون و عصب است و همان هم طبیعت انسانی است. «در ترز راکن قصد من مطالعه طبع انسان‌ها بوده و نه منش آنها. من شخصیت‌هایی را انتخاب کرده‌ام که تا بیشترین حد ممکن در سلسله اعصاب و خونشان باشند و هر عمل زندگی‌شان را تهی از اختیار بنا بر جبریتشان انجام دهند».1

زولا ترز و لوران را انتخاب می‌کند، آنها جاندارانی انسان‌گونه‌اند و نه چیزی بیشتر. لوران دمدمی‌مزاج است و ترز طبیعتی خشک و عصبی دارد. این طبیعت در عین حال متأثر از محیط است، ترز در کودکی احساساتش سرکوب‌ شده است و بعد از ازدواج با کامی در مغازه تاریک و نمور با مادرشوهر لجوج خود زندگی و کار می‌کرده، او همواره منقبض و عصبی است. از نظر زولا او تنها به علت یک واکنش کاملا شیمیایی به سمت لوران که خشن و قوی است کشیده می‌شود و لوران که دمدمی‌مزاجی است ناگهان خود را در حالت آسیب‌پذیری حاد می‌یابد که مزاجش رفته‌رفته شباهت به مزاج دخترک رنجور پیدا می‌کند. همه این فعل و انفعالات به خون و عصب ارتباط پیدا می‌کند که تغییراتش آناً به مغز انتقال می‌یابد و سپس کل وجود را فرامی‌گیرد. به این ترتیب، از نظر زولا ترز و لوران در نهایت حیواناتی انسان‌گونه‌‌اند و نه چیزی بیشتر و چنان‌که خود در مقدمه چاپ دوم می‌نویسد، کار او تنها به عنوان نویسنده آن است که «...جزء به جزء فعالیت ناملموس امیال استیلای غریزه و اختلالات ذهنی‌ای را که در پی تشنج عصبی روی می‌دهد در این حیوانات بررسی کند».2

«طبیعت» و «محیط» مهم‌ترین کاربردهای زولا برای توجیه و حل پیچیده‌ترین رفتار آدمیان است و واکنش شیمیایی نقطه تلاقی ارتباط آنان با یکدیگر است، به مجموعه اینها ناتورالیسم زولایی گفته می‌شود. زولا، ناتورالیسم را برای توصیف تن آدم‌های داستانی‌اش به کار می‌برد. تن در زولا مضمونی کاملا طبیعی دارد، اجبار به رعایت ناتورالیسم او را وامی‌دارد که در طبیعت باقی بماند و با انبوهی از داده‌ها که بیشتر به طبع، وراثت و محیط برمی‌گردد به توصیف تن‌ها بپردازد و از این نظر تن را به بخشی از خود طبیعت بدل کند، حتی تنی که در رنج و فلاکت غوطه‌ور است!

درهم‌آمیزی خون و عصب در زولا به ارائه تاریخ بیولوژیک منتهی می‌شود، مجموعه داستان «روگن ماکار» نمونه‌ای از آن است. کار زولا در اصل ارائه تاریخ تغییرات بیولوژیک دو خانواده روگن- ماکار در دوران امپراتوری دوم فرانسه است. این دو خانواده از نظر فیزیولوژیک نماینده توالی تدریجی عوارض مربوط به خون و اعصاب‌اند که در هر نژادی بنا بر امر طبیعی رخ می‌دهد. اما نگاه به غایت تیزبین زولا3 باعث می‌شود که او به تاریخ اجتماعی امپراتوری دوم نیز بپردازد، شاید از آن جهت که نمی‌تواند خود را در درون «خون» و «عصب» فرو کند، هرچند «خون» و «عصب» پارامترهای اصلی و انکارناپذیر زولا در درک و تبیین مسائل پیرامون خود است. زولا در بسیاری موارد و به‌خصوص در کالبدشکافی جامعه بورژوایی، زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی را با یکدیگر تلفیق می‌کرد و مرزی میانشان قائل نمی‌شد. این از روح حاکم بر زمانه او ناشی می‌شد. کیش پرستش واقعیات یا همان داده‌ها و فکت‌ها و سپس تفکیک و فهرست‌بندی و شیوه توصیفی آنها که در اولویت زمانه‌اش بود، باعث آن شده بود که زیست‌شناسی نه‌تنها اسرار ماده زنده، بلکه اسرار رفتار اجتماعی انسان را نیز آشکار سازد، کاری که نمونه آن را در داروین (1882-1809) و به صورت حاد در جریان موسوم به داروینیسم اجتماعی مشاهده می‌کنیم.

شیفتگی زولا به علوم طبیعی و فرط علاقه‌ای را که به خرج می‌دهد، می‌توان از جهات گوناگون بررسی کرد. از یک جنبه به خاطر آن است که برای هر سؤال پاسخی پیدا کند، اما زولا در علوم طبیعی متوقف نمی‌ماند و به‌عنوان نویسنده اشتیاق خود را به علوم اجتماعی نیز تسری می‌دهد و در آثار خود به دوره تاریخی که در آن زندگی می‌کند می‌پردازد و ضمن آشکارسازی روندهای تعیین‌کننده اجتماع به دامنه موضوعات خود وسعت می‌بخشد و جنبه‌هایی از واقعیت را عیان می‌سازد که در گذشته به هیچ وجه در ادبیات مسبوق به سابقه نبوده و از این نظر زولا نقطه عطفی در ادبیات جهان است: علمی‌کردن ادبیات کاملا به زولا می‌آید و اتفاقا خوش‌بینی زولا4 با افق‌هایی که علم وعده می‌دهد در همسویی کامل قرار می‌گیرد.

بیولوژی یا تبارشناسی بیولوژیک که زولا آن را سرلوحه کارهای خود قرار می‌دهد البته همه ماجرا نیست، به نظر می‌رسد چیزی در زولا غایب باشد و آن پیچ‌وخم‌های روح است، روح نه به معنای مجرد یا متافیزیکی، بلکه حتی به معنای متداول مانند روح ملل یا روح تاریخی و مواردی مشابه در زولا وجود ندارد و مزاج‌های بشری جای آن‌گونه روابط روحی را گرفته است، مزاج‌هایی که چنان‌که گفته شد مستقیم به خون و عصب ربط پیدا می‌کنند. از نظر زولا حتی عوارض‌ روحی همچون پشیمانی، عذاب وجدان و حس گناه و مواردی مشابه که در بسیاری از شخصیت‌های داستانی و از جمله در ترز و لوران نیز مشاهده می‌کنیم، چیزی جز اختلال طبیعی نیست که صرفا به خاطر غلبه خون و عصب پدید آمده و ربطی به شخصیت پیدا نمی‌کند. جهان زولا، جهان روشنی است که به‌واسطه جبر علم هرگونه ابهام یا پیشامد را موکول به حل مسئله می‌کند، تا به آن حد که زولا با خوش‌بینی زیاد پیش‌بینی می‌کند که جمهوری آینده یا جمهوری ناتورالیستی خواهد بود یا اصلا وجود نخواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:
1، 2. «ترز راکن»، امیل زولا، ترجمه محمد نجابتی
3. آلفونس دوده، نویسنده هم‌عصر با زولا، او را نویسنده‌ای با چشمانی تیزبین معرفی می‌کند که گویی از پشت یاقوت به چیزها می‌نگرد.
4. ناتورالیست‌ها معمولا به بدبینی شهره‌‌اند، اما زولا در مجموع با وجود بیان زشتی‌ها در زندگی، نویسنده‌ای خوش‌بین به حساب می‌آید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...