کتابخانه‌ای بین زندگی و مرگ | کافه داستان


موفقیت برای شما چه معنایی دارد؟ تا به حال به این فکر کرده‌اید؛ چه خواهد شد اگر در یک ساعت بتوانید زندگی خود را با تصمیم‌های متفاوت تجربه کنید؟ فرزندانی که خواهید داشت یا نخواهید داشت؛ خانواده‌ای که از آن خبری نخواهد بود. تصمیمات نادرستی که اصلاح خواهید کرد. در «کتابخانه نیمه‌شب» [The midnight library] هرکس مالک کتابخانه خودش است. هر شخص کتاب زندگی خودش را می‌نویسد؛ کتابی که می‌توانسته به هزاران شکل نوشته شده‌ باشد. به تعداد پشیمانی‌ها و حسرت‌های زندگی.



انسان‌ها به طور میانگین در زندگی روزمره‌ی خود چند بار از تصمیماتی که گرفته‌اند یا روابطی که داشته و نداشته‌اند، اندوهگین و پشیمان شده‌اند؟ در «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» کوچک یا بزرگ‌بودن پشیمانی و حسرت‌های زندگی اهمیتی ندارد. زیرا همان پشیمانی‌های کوچک و حسرت‌های کم‌رنگ، قدرت آن را دارند که حسرت و پشیمانی‌های پررنگ‌تر و بزرگ‌تری را به‌وجود بیاورند.

چه کسی می‌داند تا مرگش چقدر مانده و ته‌مانده‌ی زندگی‌اش چقدر است؟ نوزده سال، بیست وهفت ساعت، نه ساعت و نیم؟ واقعاً چقدر زمان وجود دارد برای کارهایی که نکرده‌ایم؟ خواندن «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» باعث می‌شود با دید وسیع‌تری به زندگی نگاه ‌کنیم. مهربان‌تر باشیم. عمیق‌تر عشق بورزیم و دیر نکنیم. شاید همین حالا هم برای خواندن این کتاب دیر شده ‌باشد!

همه‌ی آدم‌ها، ای‌کاش‌هایی را بر دوش می‌کشند. ای‌کاش‌هایی که تبدیل به «کتاب حسرت‌ها» در کتابخانه‌ی نیمه‌شب می‌شود. دوست دارید کدام تصمیم زندگی‌ خود را عوض کنید؟ و دوباره کدام زندگی و موقعیت جدید را انتخاب و تجربه کنید؟ «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» این امکان را به شما می‌دهد که زندگی را چندین بار و به شکل‌های متفاوت، تجربه کنید؛ اگر برنده شوید یا بازنده، بازهم تجربه‌ای جدید پیش روی خود خواهید داشت.

به هر حال، حدس زدن اینکه چه چیزی می‌تواند ما را خوشحال کند بسیار سخت و دشوار می‌نماید. به همین جهت در کتابخانه‌ی نیمه‌شب می‌توان جلوی هر حسرتی را در گذشته گرفت؛ هر حسرتی را به جز مرگ و نیستیِ موجودات اطرافمان. چرا که کتابخانه‌ی نیمه‌شب، کتابخانه‌ی ارواح و اجساد نیست. کتابخانه‌ی نیمه‌شب، کتابخانه‌ی احتمالات و مرگ دقیقا نقطه‌ی مقابل امکان و احتمال است.

زمانی که با تصمیم‌های جدید، زندگی گذشته را در کتابخانه‌ی نیمه‌شب مرور کنیم؛ احتمال اینکه یک حسرت باقی بماند کم خواهد بود. شک نکنید که در هر زمان از زندگی هر تصمیمی که اتخاذ ‌کرده‌اید؛ بهترین تصمیمی بوده که گرفته‌اید.

رمان «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» به مخاطب این آگاهی را می‌دهد که همیشه می‌توان درباره‌ی انتخاب‌ها تصمیم گرفت اما باید دانست که دست ما در مورد نتایج هر انتخاب بسته است و این مطلب را آن‌چنان در قالب انتقال تصاویر و برخورد شخصیت‌ها بیان می‌کند که راه هرگونه تردید و شک و شبهه‌ای را بر مخاطب خود می‌بندد.

کتاب، داستانی فانتزی، غنی و در عین حال رویایی دارد که خواننده را در خود غوطه‌ور خواهد کرد. داستانی که در «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» می‌خوانیم، همان چیزی است که برای فرار کردن به دنیاهای دیگر می‌توان به آن پناه برد. زمانی که شخصیت اصلی داستان تصمیم می‌گیرد بمیرد، جایی بین مرگ واقعی و زندگی اصلی خود معلق می‌ماند و درمی‌یابد که می‌تواند در آن مکان، زندگی‌های موازی با تصمیمات جدید و سرانجامی متفاوت را تجربه کند.

در کتاب گیرا و سحر کننده‌ی مت هیگ [Matt Haig]، «نورا سید» شخصیت اصلی کتاب در پی پاسخ به سؤالاتی که برایش پیش می‌آید، این انتخاب را دارد که زندگی خود را با زندگی جدیدی عوض و برای شغل جدیدی تلاش کند؛ روابط از بین رفته‌ی پیشین خود را اصلاح و مجدداً برقرار نماید یا بر حسب آرزوهایی که در گذشته داشته در پی رسیدن به علایق و رویاهای خود تلاش کند. در همین مسیر او باید خودش را بشناسد؛ به درون خود نگاه کند؛ آگاه باشد که موفقیت و شادی را در چه چیزی می‌بیند و آنچه واقعاً به زندگی‌اش معنا و ارزش می‌بخشد را پیدا کند.

در هر فصل از کتاب، با برخورد جدید «نورا» با هر یک از حسرت‌های زندگی گذشته‌اش روبه‌رو می‌شویم. هر فصل که به پایان می‌رسد، مخاطب به این مسئله نزدیکتر می‌شود که هر تصمیمی که در زندگی روزمره‌ی خود می‌گیریم، بهترین تصمیم و روشی بوده که در آن برهه از زندگی اتخاذ کرده‌ایم. «نورا» در هر نسخه از کتاب زندگی پیشین خود و تصمیمات جدیدی که می‌گیرد، با شکست و ناامیدی بیشتری مواجه می‌شود و به زندگی اصلی خود باز می‌گردد. در حقیقت «نورا» به عنوان شخصیت اصلی داستان، همیشه با پذیرش خودش مشکل داشته و از زمانی که یادش می‌آید، احساس کمبود می‌کرده است. در «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» شخصیت اصلی داستان، سعی می‌کند تصور کند که پذیرفتن کامل خودش و تمام اشتباهاتی که در زندگی کرده و تمام زخم‌هایی که در او برجای مانده و نیز تمام رویاهایی که به آنها نرسیده بود و همه هوس‌ها و امیالی که سرکوب کرده، چه حسی می‌تواند داشته باشد.

رمان «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» نوشته‌ی «مت هیگ» داستان‌نویس و روزنامه‌نگار انگلیسی است. کتاب مت هیگ در مدت زمان کوتاهی بعد از انتشار به فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز راه یافت و سال ۲۰۲۰ نیز توانست جایزه‌ی «گودریدز» را در نگاه مخاطبان، از آن خود کند. محوریت داستان بر این جمله است که «هرگز اهمیت بزرگِ چیزهای کوچک را دست کم نگیرید.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...