رنج‌ها و مشتاقی‌های راوی مطرود | اعتماد


«خانە گربەها» [ماڵی پشیلەکان] مانند آنچه در ادبیات مهاجرت همواره وجود داشته، بر اساس نسبت فرد و محیط شکل می‌گیرد. نسبتی که بر سه اصل: رهاشدگی، پذیرفتن و خارجی بودن بنا شده است. در این محور «یوسف» در نقش راوی یا همان فرد رها شده که از زیستی دیگر پا به فضای جدید گذاشته، معرف حضور فردی است که بهانه حضور و پذیرشش در اصل جرمی است که مرتکب شده. در نتیجه محکوم به خدمتی اجباری در خانه گربه‌ها می‌شود.

خانە گربەها» [ماڵی پشیلەکان] اثر هیوا قادر [Hiva Ghader]

محکومیت یا به عبارتی بهتر، توفیق اجباری یوسف که در شناخت خود و البته فضایی که به آن پناه برده، بدنه اصلی روایت «خانه گربه‌ها» را می‌سازد. از این‌رو گناه یا جرم یوسف از منظر آگوستینی همان گناه طبیعت یا گناه اولیه است که تمام زیست او و هم‌زیستانش را تحت تاثیر خود قرار داده . از این جهت شاید بتوان ادبیات مهاجرت به خصوص ادبیات کرد را به عنوان شاخصی در نمونه ادبیات مهاجرت قلمداد کرد، چراکه اکثر راوی‌های ادبیات کرد، مهاجر، طرد شده و همواره متاثر از گذشته‌ای هستند که با وجود رنجوری، مشتاق به نظر می‌رسند. یا به عبارتی روح غمگین و نوستالژیک این نوع ادبیات، درد مشترک رنج‌دیدگان بی‌سرزمین است. به تعبیری دیگر، شبیه داستان هبوط آدمی از عرش به فرش که روایتش را در آیات الهی و کتب مذهبی به کرات شنیده‌ایم. در واقع راویان ادبیات مهاجرت، هبوط یافتگانی هستند که به خاطر طبیعت هویت‌شان نه تاب ماندن در سرزمین خود را دارند و نه مکان جدید را سرزمین خود می‌دانند. آنها همواره غریبه‌اند؛ چه در کشور مبدا خود و چه در کشور متبوعی که به آن پناه برده‌اند.

اما در «خانه گربه‌ها» آغاز، پایان و همه با یوسف است. یوسف شخصیتی است که در طول و عرض داستان حضور دارد؛ هر چند که در نسبت دادن، شخصیت به یوسف باید با احتیاط سخن گفت. وقایع از منظر او گفته می‌شود؛ زاویه‌ای که در دوری و نزدیکی با یوسف قرار گرفته تا اشخاص دیگر را از جانب خویش بیان کند. با این وجود یوسف گوینده یا نظاره‌گری بیش نیست که خود را کنار گذاشته تا با دیگران کنار بیاید. کنار گذاشتن خود یعنی وجود یک جای خالی بزرگ در تعریف آنچه یوسف هست و دقیقا از همین‌جاست که گربه‌ها به جریان روایت وارد شده، هر کدام خرده‌روایتی را به عهده می‌گیرند تا یوسف قطعه‌ای از خود را در وجود آنها بیان کند. شاید به این خاطر است که همینگوی اعتقاد داشت: «گربه صداقت عاطفی مطلقی دارد. انسان‌ها به دلایلی ممکن است احساس خود را پنهان کنند، ولی گربه چنین کاری نمی‌کند.» به همین دلیل یوسف علاقه دارد وجه پنهان خودش را در وجود این موجودات ببیند. ما به ازایی اهلی در ازای نبود خودش!

گربه، حیوانی دست‌آموز است که نزد انسان‌ها یا نزدیک آنها زندگی می‌کند. موجودی که از منظری نیچه‌ای در کنار آدم‌هاست ولی جزو جمعیت بشری به حساب نمی‌آید! همین باعث می‌شود، این موجود را نه متعلق به جنگل و نه به زندگی انسانی دانست. او متعلق به همه ‌جا و ساکن هیچ کجا‌آباد است. به همین دلیل انتخاب گربه یا سگ در چنین داستان‌هایی نشانی از هویت گمشده بوده و انتخابی مناسب است. اگرچه باید مورد سگ‌ها را متمایز دانست؛ زیرا که سگ نمود یک نوع زیست (زندگی سگی) یا نماینده طبقه‌ای خاص است؛ ولی در مورد گربه‌ها چنین نیست. از این‌رو انتخاب گربه هوشمندانه است که می‌توان به آن توجه خاص نشان داد و «خانه گربه‌ها» را استعاره از سرزمینی دانست که گربه‌های آواره را پناه می‌دهد. گربه‌هایی که هر کدام به سرزمین و نژادی دیگر تعلق دارند. گربه ایرانی، گربه مالایی، گربه سیاه و روسی و ... که نماینده مهاجرین هستند و هر کدام با وجود نگهداری مناسب هنوز دلتنگ جایی هستند که به آن تعلق دارند. به قول بودلر «زمان را چشم گربه می‌بینید، بله ابدیت را می‌بینید.»

البته هستند مواردی که هیوا قادر می‌توانست از آن بهره بیشتری ببرد، نکاتی که دلیل توجه و ارتفاع نزدیک و دور روابط را توجیه کند اما زمانی که این مهم حادث نشود، جوانب روایی به روابطی اتفاقی متصل می‌شوند. همان که در داستان‌نویسی به آن کنش سطحی گفته می‌شود.

حال دوباره بازگردیم به یوسف؛ تنها مرد یا شاخص‌ترین مرد روایت «خانه گربه‌ها». حداقل انتظار مخاطب از یوسف این است که خود را در وقایع شریک، موثر یا متاثر بداند؛ اما او موجودی همیشه مشاهده‌گر است. مردی بدون اندام، هویتی بدون زیست و گذشته که به خاطر گناهی مختصر و همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، گناه طبیعتش محکوم شده تا در میان زنان مشتاق و تلاشگر «خانه گربه‌ها» حضور یابد!

به خوبی می‌دانیم که چنین روایاتی اغلب درگیر راویان خودشیفته‌ای می‌شوند که زن‌های متعددی کنار خویش می‌بینند که همیشه حضور آنها را طلب می‌کنند. در این‌گونه روایات مردسالار، مردهای دیگر در حد اسمی گذرا حضور دارند. مانند دکتر یا آقای شریفی. با این وجود اما یوسف «خانه گربه‌ها» قرار است جنبه‌ای متفاوت از شیفتگی را نشان دهد. به همین خاطر در طول داستان، مخاطب بارها با این عبارت مواجه می‌شود: «یوسف؛ شما مرد خوبی هستید.» از چنین منظری مرد خوب مردی است که به زنان تعرض نمی‌کند، انتظاری ندارد و پیشاپیش مرده. همچون گربه‌ای در قفسی پیش‌ساخته که همیشه منتظر است تا زنی تنها و مستاصل او را نوازش کند یا به او پناه ببرد. مانند آنچه در مشاهده کارینا و گربه سیاه یا ماجرای گونیلا می‌خوانیم.

در چنین روایاتی، یوسف یا همان مرد خوب و شریف، بدنی بدون اندام را حمل می‌کند. بدنی فارغ از جنسیت، شهوت و زیاده‌خواهی حتی فارغ از زیست! به همین دلیل می‌توان گفت که ادبیات مهاجرت ذاتی اخته در درون خودش دارد. بر اساس چنین رویکردی است که می‌توان در این نوع ادبی، ادبیات کرد را پیشرو دانست. گونه‌ای که در آن زندگی، بدن، گذشته و هویت راوی پیشاپیش ربوده شده. مواردی که پیش از «خانه گربه‌ها» در «حصار و سگ‌های پدرم»، «آخرین انار دنیا»، «حاشیه‌نشین‌های اروپا»، «سگ دانمارکی» و ... شاهدش بودیم.

از منظر تحلیلی و تا حدی تشبیهی می‌توان گفت ادبیات کرد به مثابه همان آدمی است که از سرزمینی که هیچ ‌وقت به آن تعلق نداشته به سرزمینی که دیگر هیچ چیزش به او تعلق ندارد، هبوط کرده. هبوطی که وجودش را تبدیل به موجودی بی‌اندام و حداکثر پاره‌پاره می‌کند که به درستی نمی‌داند خود را متعلق به کجا بداند. از این‌رو «خانه گربه‌ها» پیش از آنکه دربردارنده وجه خاصی از روایت یا ساختار داستانی باشد، شاخص نوعی از ادبیات است که با وجود نزدیکی به ادبیات بومیان امریکا یا مهاجرین آفریقایی یا هندی، نوع متمایزی از روایت را ارایه می‌دهد. ادبیات بدن‌های بدون اندام یا راویان بی‌سرزمینی که تنها به دنبال جایی هستند که از آنها نگهداری کند. دقیقا همین‌جاست که ماهیت راویان بی‌سرزمین ایجاد می‌شود و ادبیات مهاجرت شکل و بویی تازه به خود می‌گیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...