کهن‌ترین تعصب جهان | شرق


«ما اکنون، در عصری نسبتا متمدن زندگی می‌کنیم، دورانی که سرانجام پدیده‌ زن‌ستیزی نه‌تنها منبع ظلم و بی‌عدالتی است، بلکه مانعی در برابر توسعه‌ انسانی و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی شناخته شده است. با این‌حال در مجموع، زنان همچنان کمتر از همتایان مردشان دستمزد دریافت می‌کنند و در ایالات متحده، حقوق زاینده‌ای که دهه‌ها پیش به‌دست آمده بود، در‌ حال تضعیف است. برابری جنسیتی واقعی همچنان دور از دسترس است و در بسیاری از نقاط جهان جاهایی که مسائل جنسیتی با فقر، جهل بنیادگرایی و بیماری ترکیب شده وضعیت زنان در طول قرن‌ها چندان بهبود نیافته است».

«‌تاریخ مختصر زن‌ستیزی» [A brief history of misogyny: the world's oldest prejudice] نوشته‌ جک هالند [Jack Holland]

کتاب «‌تاریخ مختصر زن‌ستیزی» [A brief history of misogyny: the world's oldest prejudice] نوشته‌ جک هالند [Jack Holland]، روزنامه‌نگار و مقاله‌نویس ایرلندی تاریخ کهن‌ترین تعصب جهان است و هالند در این کتاب تلاش می‌کند تا به یک سؤال دلهره‌آور پاسخ دهد که چگونه ظلم و خشونت نیمی از جمعیت جهان را در طول تاریخ توضیح می‌دهید. قرن‌ها، قاره‌ها و تمدن‌ها، دستمایه هالند برای این گزارش هولناک است.

او از پسِ اعصار در تمدن‌های مختلف جهان به نگرش‌های تاریخی و نیز معاصر نسبت به زنان پرداخته است. از نظر هالند، زن‌ستیزی گستره وسیعی دارد و دامنه‌اش به کلیسا، شکار جادوگران، نظریه‌های جنسی، نازیسم، مبارزان حامی زندگی و دنیای در‌ حال‌ توسعه‌ امروزی می‌رسد؛ جایی‌که زنان به‌دلیل اعتقادات افراطی، قحطی، جنگ و بیماری به‌طرز فزاینده‌ای در معرض خطر هستند. در بخشی از پیشگفتار کتاب، دختر هالند که از نزدیک در جریان نگارش تاریخ زن‌ستیزی بوده می‌نویسد: «پدرم عاشق تاریخ و زن‌ها بود. این دو عامل سبب شد او به موضوع زن‌ستیزی علاقه‌مند شود، موضوعی که با حرفه او در خصوص مسائل سیاسی ایرلند شمالی به‌کلی متفاوت بود. او در سال 2002 کار روی کتاب زن‌ستیزی کهن‌ترین تعصب جهان را آغاز کرد. این مسئله کاملا باب گفت‌وگو را در این زمینه باز می‌کرد. وقتی به مردان دیگر می‌گفت که روی چه موضوعی کار می‌کند، واکنش عمومی آنها این پیش‌فرض بود که او در‌ حال نوشتن نوعی دفاعیه برای این موضوع است، واکنشی که برایش حیرت‌آور بود. واکنش رایج دیگر شگفتی از این بود که مردی درباره چنین موضوعی کتاب بنویسد و برای این مورد او پاسخی ساده داشت و می‌گفت: چراکه نه؟ مگر نه این که ما ابداعش کردیم».

هالند ردیابی پیشینه هر نوع نفرت را کاری پیچیده می‌داند و معتقد است در ریشه تمام اشکال نفرت، چه نفرت طبقاتی باشد یا نژادی، چه نفرت مذهبی باشد یا قومی، می‌توان تعارضی یافت. اما در فهرست ناامیدکننده نفرت‌هایی که انسان‌ها به یکدیگر احساس می‌کنند، تنها زن‌ستیزی را تا این اندازه پیچیده کرده است، زیرا تعرض مردان را با خودشان در برمی‌گیرد و در حقیقت در بیش‌تر مواقع، این تعارض حتی تشخیص داده نمی‌شود. هالند برای رمزگشایی از زن‌ستیزی این مسئله را در تاریخ پیگیری می‌کند و معتقد است مقصد زن‌ستیزی نوعی «انسان‌زدایی از زنان» است که ریشه تاریخی و فلسفی دارد. اما «اگرچه زن‌ستیزی یکی از سخت‌ترین تعصب‌هاست، طی سده‌ها تکامل یافته و تغییر کرده است و به‌وسیله جریان‌های غالب اجتماعی، سیاسی، و از همه مهم‌تر، مذهبی تشدید یا تعدیل شده است». هالند معتقد است نفرت از زنان به‌گونه‌ای ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد که قابل مقایسه با هیچ نفرت دیگری نیست، زیرا به درونی‌ترین بخش خویشتن ما ضربه می‌زند. «زن‌ستیزی در نقطه‌ای قرار می‌گیرد که محل تلاقی دنیای خصوصی و عمومی است. ممکن است تاریخ این نفرت به پی‌آمدهای اجتماعی آن بپردازد، اما هم‌زمان این امکان را به ما می‌دهد تا در مورد این موضوع فکر کنیم که رابطه پیچیده مردان با زنان چگونه به رشد آن کمک کرده است. در نهایت، چنین گمانه‌زنی‌هایی باید به ما این امکان را بدهد که ببینیم برابری بین جنسیت‌ها چگونه می‌تواند سرانجام زن‌ستیزی را از بین ببرد و به قدیمی‌ترین تعصب جهان پایان دهد».

مسئله مهمی که کتاب هالند آن را مطرح می‌کند این است که ماجرای زن‌ستیزی به تاریخ دور و دوران قدیم منحصر نمی‌شود. او می‌نویسد در بخش عمده‌ای از تاریخ بشر، زن‌ستیزی بخشی از آن چیزی بوده است که مورخ نسل‌کشی نازی‌ها، دانیل گلداگن آن را «عرف عام جامعه» نامیده است. زن‌ستیزی به‌تعبیر هالند، آشکارتر از آن بوده که مورد توجه قرار بگیرد. «برای مردان کاملا عادی تلقی می‌شد که علیه زنان سخن بگویند یا تنها به دلیل زن‌بودن از آنها ابراز انزجار کنند. همه ادیان مهم جهان و مشهورترین فیلسوفان دنیا چنان با تحقیر و سوءظنی به زنان نگریسته‌اند که گاه به پارانویا می‌رسید. در دوران باستان، زمانی که زنان آتنی مجبور می‌شدند بیش‌تر عمرشان را در خانه بگذرانند، یا وقتی در اواخر قرون وسطا زنان را به‌عنوان جادوگر زنده‌زنده می‌سوزاندند، این‌ها نتیجه تعصبی علیه زنان تلقی نمی‌شد، با وجود آن‌که هر دو جامعه پیشینه‌ای طولانی در بدنام کردن و اهریمن‌سازی از آنها داشتند». هالند از جورج اورول نقل قولی می‌آورد که روایتگر تاریخ زن‌ستیزی است، اینکه «دیدن آن‌چه در برابر چشم‌مان است، به مبارزه‌ای طولانی نیاز دارد».

از نظر هالند، تعصب‌ها می‌توانند مدت‌های مدید دوام بیاورند، بی‌آنکه نام معینی داشته باشند. روایت هالند از زن‌ستیزی هولناک است اما به دوران معاصر می‌رسد بیشتر مایه شگفتی است، وقتی درمی‌یابد، زن‌ستیزی هم‌چنان در برخی نقاط غرب و نیز دیگر کشورها مرسوم است و زنان قربانیان عمومی‌اند. نتیجه‌ای که هالند از این تحقیق تاریخی می‌گیرد این است که زن‌ستیزی به هیچ نزاع عینی یا اجتماعی ویژه و خاصی برنمی‌گردد. سرانجام جک هالند با تکیه بر میراث عصر روشنگری و ظهور دموکراسی مدرن برای تغییر این «عرف عام جامعه» یعنی زن‌ستیزی امداد می‌طلبد. «از زمان روشنگری و ظهور دموکراسی مدرن که بر استقلال فردی تأکید دارد و حق افراد را برای دست‌یابی به خوش‌بختی به رسمیت می‌شناسد، هم خود زنان و هم مردانی که در مبارزه برای رسیدن به حقوق برابر از آنها حمایت کرده‌اند، این باور را که زنان نظم اخلاقی جهان را بر هم می‌زنند به چالش کشیده‌اند، باوری که زن‌ستیزی به آن متکی است. زنان به شکلی فزاینده بخشی اساسی از این نظم اخلاقی در نظر گرفته می‌شوند، حتی در کشورهایی که نگرش‌های سنتی در برابر این تغییر مقاومت می‌کنند. زن‌ستیزی دیگر بخشی از عرف عام جامعه نیست. شاید زمان بیداری ما از خیالی طولانی که هسته اصلی آن زن‌ستیزی است نزدیک شده باشد و در نهایت، می‌آموزیم که با کهن‌ترین تعصب جهان با چنان تحقیری رفتار کنیم که شایستگی‌اش را دارد».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...