کتاب «زندگی روزمره در سایه استالینیسم» [Everyday Stalinism: Ordinary Life in Extraordinary Times : Soviet Russia in the 1930s] به قلم شیلا فیتزپاتریک [Sheila Fitzpatrick] اثری درباره زندگی روزمره مردمان عادی در زمانه غیرعادی است. نویسنده در این کتاب سعی کرده است با ارایه شواهد و آمار، ‌جنبه‌های مختلف زندگی شهری انسان شوروی را به ویژه در دهه 1930 مورد کند و کاو نقادانه قرار دهد. زندگی روزمره برای مردمان شوروی یک رویداد عادی تلقی نمی‌شد بلکه زندگی عادی به متاعی تجملی و کالایی لوکس بدل می‌شود. دشواری‌ها و فراز و فرودهای دهه 1930، امکان زیستن در وضعیتی متعارف و بهنجار را از میان می‌برد و در چنین شرایطی برخورداری از یک زندگی عادی آرزویی دور و دست نیافتنی می‌نمود؛ آرزویی که شهروندان اتحاد جماهیر شوروی در تکاپوی آن بودند و اغلب در رسیدن به آن ناکام می‌ماندند. این کتاب کند و کاوی است درباره اینکه شهروندان شوروی چگونه باید به فعالیت‌های روزمره و عادی خود ادامه دهند. اینکه آنان چگونه تلاش می‌کردند تا در گرداب آشوب‌ها و نابسامانی‌های استالینیسم، زندگی روزمره خود را به شکلی عادی ادامه دهند. به این‌ترتیب، اثر پیش رو، تصویری از انسان شوروی با ویژگی‌های خاص در فضای استالینیسم را ترسیم می‌کند.

زندگی روزمره در سایه استالینیسم» [Everyday Stalinism: Ordinary Life in Extraordinary Times : Soviet Russia in the 1930s]  شیلا فیتزپاتریک [Sheila Fitzpatrick]

اصطلاح روزمره در این کتاب به معنای پرسش‌هایی درباره خانواده، خانه، پرورش کودکان، اوغات فراغت، دوستی و جامعه‌پذیری را در بر می‌گیرد و هدف از تالیف این کتاب، توضیح و تبیین نظریه کلی پیرامون روزمرگی نبوده بلکه موضوع اصلی این نوشتار روزمرگی غیرعادی است. غیرعادی‌ترین جنبه زندگی شهری از دید شهروندان شوروی، ناپدید شدن ناگهانی کالاها از انبارها و فروشگاه‌ها در اوایل دهه 1930 و آغاز تنگناها و کمبودهای مزمن اقتصادی بود. هر چند شهروندان در ابتدا فکر می‌کردند که این تنگناها گذرا و موقتی هستند اما با گذر زمان روشن می‌شود که کمیابی نه پدیده‌ای گذرا بلکه پدیده‌ای سیستماتیک و ماندگار است. این کتاب اثری است درباره زندگی شهری در روسیه در اوج قدرت استالینیسم.

درباره آپارتمان‌های اشتراکی پر ازدحام، زنانی که همسران‌شان آنها را ترک کرده بودند و شوهرانی که از پرداخت هزینه کودکان خود ناتوان بودند. درباره کمبود آذوقه و لباس و صف‌های طولانی و بی‌پایان. درباره نارضایتی عمومی هر روزه در این شرایط نامطلوب و اینکه واکنش حکومت نسبت به این شرایط چگونه بود. درباره شبکه‌های دیوانسالاری و تشریفات زاید و دست و پاگیری که بارها زندگی روزمره را به کابوس بدل می‌کردند. درباره شیوه‌هایی که شهروندان عادی به کار می‌گرفتند و تلاش می‌کردند تا این تشریفات و مقررات زاید را دور بریزند و بر آنها پیش‌دستی کنند.

این کتاب درباره این موضوع است که در جامعه استالینیسم برخورداری از امتیازات و انحصارات و عدم برخورداری از آنها به چه معناست. درباره تجسس و کنترل شدید نیروهای امنیتی و پلیس و درباره سرایت و شیوع ترور و وحشتی که این جامعه را به ورطه نابودی می‌کشاند. زندگی روزمره در سایه یک نوع دولت فراگیر و جامع معنا پیدا می‌کند. دولت در تمام عرصه‌های زندگی خصوصی و عمومی انسان شوروی حضور دارد. حضور دولت چه در عرصه اقتصادی به عنوان توزیع‌کننده رسمی کالاها به شکل انحصاری و چه در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی به عنوان شکل‌دهنده زندگی خصوصی آنها نمود پیدا می‌کند. بنابراین زندگی شهروندان متاثر از سیاست‌های کمونیستی دچار تلاطم و آشوب می‌شد. راه گریزی از آن وجود نداشت.

فهم زندگی روزمره آن روزگار، مستلزم درک روشنی از واژه استالینیسم دارد. استالینیسم تجلی ایدئولوژی فراگیری بود که از سوی یک فرصت طلب برجسته و سیاستمداری بی‌رحم طراحی شد. برای کمونیست‌های منتقد، استالینیسم ماهیت و عمل رژیمی است که از اواخر دهه 1920، یعنی همزمان با قدرت مطلقه استالین آغاز و تا زمان مرگش به شکل‌های مختلف در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به اجرا درآمد. کولاکوفسکی در کتاب «جریان‌های اصلی مارکسیسم» معتقد است که استالینیسم نوعی نظام سیاسی و اقتصادی و یک ایدئولوژی منسجم است که هدف‌های خاص خود را در ساحت اندیشه یا نظریه مطرح و آنگاه در بستر جامعه و حاکمیت به اجرا در می‌آورد.

استالین با تبلیغ نوعی ایدئولوژی خود کامه در پی دستیابی به اهدافی چون صنعتی شدن سریع و اشتراکی کردن کشاورزی بود و این سیاست‌ها نمی‌توانست بدون تمرکز قدرت و سرکوب نیروها و نهادهای جامعه مدنی عملی شود. حتی هنر و تمام عرصه‌های فرهنگی جامعه تحت ایدئولوژی رئالیست سوسیالیستی درآمد. این ایدئولوژی رئالیست سوسیالیستی نوعی زیباشناسی توتالیتری محسوب می‌شد. با تبلیغ این نوع از ایدئولوژی، دیگر یکسان‌سازی برآمده از توزیع مساوی فقر و نادیده گرفتن نیازهای واقعی مردم کاری دشوار نبود. از این لحظه، دوران منحصر به فرد و اسفناک حیات سیاسی و فرهنگی بلشویک‌ها آغازیدن گرفت که عموم از آن به شب دیجور استالینیسم یاد می‌کنند.

بنابراین عرصه جامعه و فرهنگ از جمله حوزه‌هایی بودند که هر چه سریع‌تر باید دچار دگردیسی شوند و رئالیست سوسیالیستی ایدئولوژی‌ای بود برای تاثیرگذاری بر اذهان توده‌ها و وسیله‌ای برای ترور روانی. از مولفه‌های اصلی آن، دستگاه حزب و حکومت توتالیتر، برنامه‌ریزی بوروکراتیک، سازمان‌های توده‌ای، تبلیغات و پلیس مخفی بودند. در درون این فضای ایدئولوژیک، وظیفه دستگاه فکری به ویژه روشنفکران، فایده رساندن به همین ساختار توتالیتر و کمک به ساختن جامعه کمونیستی وعده داده شده با ارایه گزارش‌های اغراق آمیز از زندگی جدید انسان نوین بود. ساختن کارخانه‌ها، مزارع اشتراکی، نیروگاه‌ها، غذا و لباس‌های یکدست، خانه‌های پر ازدحام و کاملا یک شکل و از همه مهم‌تر به نمایش گذاشتن جنبه‌های مختلف زندگی شاد، نیکو، ساده و استاندارد. البته ناگفته نماند که این امر از طریق نوعی اسطوره‌سازی و داستان‌پردازی از سوی حزب حاکم صورت می‌پذیرفت.

یکی از شناخته‌ترین این داستان‌ها، داستان «آینده درخشان» به تقلید از کتاب الکساندر زینوویف بود. بر اساس داستان «آینده درخشان» مردمان شوروی می‌توانستند مطمئن باشند که به دلیل آگاهی از قوانین تاریخی که از ایده علمی مارکس سرچشمه می‌گرفت، در آینده پاداش‌ها و مواهب بسیاری را نصیب خود خواهند ساخت. رویای آینده نه تنها بخشی از استالینیسم بود بلکه در عین حال در دهه 1930، قسمتی از تجربه روزمره هر کسی محسوب می‌شد. یک شهروند شوروی شاید به آینده درخشان باور داشت یا نه، اما نمی‌توانست از این امر بی‌اطلاع باشد که چنین آینده‌ای محتوم و ناگزیر است. بینش آرمانی دهه 1930، تصویری از آرمان‌هایی متافیزیکی و آن جهانی ترسیم نمی‌کرد بلکه آرمان‌های این دهه به دنیایی تعلق داشت که انسانی و طبیعی بودند. دنیایی که از طریق صنعتی شدن و فناوری مدرن، تحول و دگردیسی در آن روی داده بود. این تحول، «ساختن سوسیالیسم » نامیده می‌شد. مردمان شوروی در یک چنین فضای آرمانی و وحشت‌آمیزی در دهه 1930 زندگی می‌کردند که فصل پنجم کتاب شیلا فیتزپاتریک با عنوان «آزردگان» به روشنی از این فضای طاعونی و خفقان‌آور سخن می‌گوید.

در سال 1934 استالین هر نوع مخالفتی را به‌شدت سرکوب می‌کرد. در این برهه زمانی، بسیاری از روشنفکران و هنرمندان جامعه اعدام یا زندانی شدند. آیزایا برلین در کتاب «ذهن روسی در نظام شوروی» آن را به شب تیره و تار «سن بارتولومی» تشبیه می‌کند که کمتر کسی می‌تواند آن را به فراموشی بسپارد. به‌طور خلاصه، این کتاب، طیفی گسترده از کارهای روزمره را در روسیه استالینی به تصویر کشیده است. کارهایی چون گیر آوردن اجناس از راه قانونی یا غیرقانونی، به کار کرفتن ولی نعمتان رده بالا و پارتی بازی، محاسبه فضای زندگی با مقیاس متر مربع، مشاجره در آپارتمان‌های اشتراکی، ازدواج آزاد، نوشتن دادخواست، تهمت زدن به دیگران، خبرچینی، شکایت از ماموران رسمی دولت، صعود از نردبان ترقی، تصفیه و بسیاری مسائل دیگر. این کتابی است درباره حوادث و تحولات تکان‌دهنده جامعه شوروی در دهه 1930 که به خوبی توانسته است مسائل زندگی روزمره مردمان این جامعه را به تصویر بکشاند.

پی نوشت:
برلین، آیزایا (1392)، ذهن روسی در نظام شوروی، ترجمه رضا رضایی، تهران، ماهی.
فیتزپاتریک، شیلا (1394)، زندگی روزمره در سایه استالینیسم، ترجمه نگین نوریان دهکردی و محمد تقی قزلسفلی، تهران، انتشارات امید صبا.
کولاکوفسکی، لشک (1387)، جریان‌های اصلی مارکسیسم، ترجمه عباس میلانی، تهران، اختران.

اعتماد

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...