با خرده‌ریزهای دیروز... | سازندگی


«رمز عبور بر بال‌هایم» نُهمین مجموعه‌شعر روجا چمنکار است که انتشارات نگاه در سال 1400 منتشر کرده. برای بررسی این کتاب، می‌توان دو محور را در نظر گرفت: نخست محور درون‌مایه یا مضمون که پیوندی است از عاطفه، خیال و در برخی موارد نیز اندیشه.

رمز عبور بر بال‌هایم  مجموعه‌شعر روجا چمنکار

اشعار چمنکار در این کتاب، بیش از هرچیز بر مفهوم خاطره و ریشه‌های زمانی و مکانی آن متمرکز شده‌اند. در جای‌جای کتاب و حتی نام بعضی شعرها می‌توان تلفیقی از مفهوم خاطره و - دو مفهوم بسترساز آن - زمان و مکان را دید: «از خواب‌هایم بپرس» (خاطره)، «آخرهای اردیبهشت» (زمان)، «فردا» (زمان)، «آب و خاک» (مکان)، «آیرین» (خاطره)، «بابک» (خاطره)، «تصویر» (خاطره)، «تداعی» (خاطره)، «دیروز» (زمان)، «بازگشت» (خاطره) و شعرهای دیگر.

از حیث تلفیق این سه مفهوم، بازنمایی اندیشه شاعر و زاویه دید او به مفاهیم شاعرانه مدنظر، شعر «فردا» را می‌توان بهترین نمونه در مجموعه «رمز عبور بر بال‌هایم» دانست. این شعر، یکی از طولانی‌ترین اشعار کتاب نیز هست و شاعر مجال بیشتری را برای پرداختن به ذهنیات خود در آن یافته است:
امروز خاطرات را از انبار بیرون آوردم
دریا
فردا
ضربان‌های پیچیده لای ساعت
آسمان
پاییز
جاده
نه
نمی‌توانم
خرده‌ریزهای دیروز را
دور بریزم...

در همین نمونه شعر نیز، شاعر کماکان با همان سه مفهوم دست‌وپنجه نرم می‌کند. در سطرهای یادشده می‌توان توالی مفاهیم مدنظر را این‌گونه فهرست‌بندی کرد: «زمان (امروز)، خاطره (خاطرات)، مکان (انبار)، مکان (دریا)، زمان (فردا)، زمان (ساعت)، مکان (آسمان)، زمان (پاییز)، مکان (جاده)، خاطره (خرده‌ریزهای دیروز)، زمان (دیروز)»
در میان این مفاهیم کلی که درون‌مایه اشعار را جهت‌دهی می‌کنند، سطرهایی نیز وجود دارد که در دل شعر اصلی، خبر از برخی تفکرات و اندیشه‌های شاعر می‌دهد: «میان جنگ تا جنگ یک پیروزی فاصله است»، «و نام مرا شکسته بخوان/ پرنده‌ها از صدا افتاده‌اند/ ما / از درخت‌هایمان»، «ماه/ اگر در دلت بلرزد/ منم» و...

اگر عاطفه و خیال را به‌عنوان دو فاکتورِ مضمون‌ساز در شعر در نظر بگیریم، می‌توان گفت شاعر لحظاتی را که در سه محور اصلی مضمونی (خاطره، زمان و مکان) حرکت می‌کند، بیش از هر چیز بر «عاطفه» متمرکز است و در لحظاتی دیگر که خرده‌پاره‌های اندیشه خود را در لابه‌لای سطرها می‌گنجاند، نیم‌نگاهی به «خیال» دارد و درحقیقت این تخیلِ شاعرانه اوست که در شعرش به خلقِ اندیشه می‌پردازد.

از این گذشته، یکی از دغدغه‌های مهم شاعر در این مجموعه، کشاکش او با زبانی است که برای سرایش هر مفهوم بهتر و مناسب‌تر جلوه می‌کند. بدیهی است که او برای سرایش در خصوص خاطراتی که در وجودش ته‌نشین شده و به شهادتِ اکثر شعرها نتوانسته آنها را فراموش کند، به زبانی ساده و همه‌فهم احتیاج دارد. خاطره، امری درونی است و به تعداد انسان‌ها متفاوت. از این منظر، تعریف یک خاطره آن‌هم در پرده‌ رازگونه شعر، یعنی بدون اینکه خواننده اصل واقعه را بداند، نیازمندِ دقایقی است که رشته ارتباطی بین مولف و خواننده را نگسلد. این دقایق با ابزاری به نام زبان قابل تحقق است.

شاعرِ آگاه به این ظرافت‌ها، سعی می‌کند در اکثر شعرها به زبانی یک‌دست، همه‌فهم و تا حدی امروزی متمسک شود تا پیام او بیشتر و بهتر به خواننده انتقال یابد. این مساله سبب شده که گاه حتی شاعر به توضیح بیشتر یک مفهوم بپردازد و واضحات شعری خود را نیز از بیم خواندن و نفهمیدن مخاطب شرح دهد. شعر «آخرهای اردیبهشت» نمونه‌ای از همین توضیحات اضافه را در خود دارد. تکرار مفهوم «بیدارشدن از خواب» و «خواندن نامه» در ابتدا و انتهای شعر، تلاشی است از سوی شاعر برای از بین‌نرفتنِ خطِ روایی اثر و گم‌نشدن خواننده در هزارتوی مفاهیم.
آغاز: یک روز صبح/ از خواب بیدار خواهی شد/ و نامه سرگشاده مرا/ در پُک‌های طولانی قهوه خواهی نوشید...
پایان: یک‌شب/ بیدار خواهی ماند/ آخرهای اردیبهشت/ نبش خرداد (توضیح)... / نامه سرگشاده مرا خواهی گشود...

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...