خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر


گریز از رویای آمریکایی | آرمان امروز


«واشینگتن سیاه» [Washington Black] مهم‌ترین اثر اِسی ادوگیان [Esi Edugyan] تا به امروز، خوانندگان سراسر جهان را وادار می‌کند تا از طریق این رمان‌نویسِ خارق‌العاده‌ی سیاه‌پوست از خوابِ غفلت بیدار شوند. اِسی ادوگیان، نویسنده کانادایی‌ که والدینش از مهاجران غنایی هستند، با «واشینگتن سیاه» رمان سومش (2018)، موفقیت‌های بین‌المللی بسیاری کسب کرد. کتاب علاوه بر نامزدی جایزه بوکر، جایزه بین‌المللی دابلین، جایزه آتوورد گیبسون، برنده جایزه گیلر، جایزه راجرز و مدال اندرو کارنگی در داستان شد. همچنین به فهرست ده کتاب برتر سالِ نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست و تایم راه یافت. این رمان با ترجمه یوسف سلیمان‌سالم در نشر روزنه منتشر شده است.

خلاصه رمان واشینگتن سیاه» [Washington Black] اسی ادوگیان [Esi Edugyan]

«واشینگتن سیاه» ترکیبی جذاب از ماجراجویی قرن نوزدهم و تیزبینی قرن حاضر است، داستانی هیجان‌انگیز از مخاطرات که با همیشگی‌ترین منازعات ما آمیخته است. این داستان در قالب خاطرات برده‌ای به نام جُرج واشینگتن سیاه نوشته شده است، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد. وقتی اولین‌بار با واش آشنا می‌شویم- منظور جُرج واشینگتن- نوجوانی یازده‌ساله است و در مزارع باربادوس کار می‌کند. اربابش حتی با معیارهای برده‌‌داری کارائیب به‌طرز تکان‌دهنده‌ای بی‌رحم است. ولی وقتی برادر ارباب از انگلستان به آنجا می‌آید، واش با مرد سفیدپوستی آشنا می‌شود که به‌نظر می‌رسد جوهره وجودی او کاملا متفاوت است.

این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود. تیچ رها از مسئولیت روزانه و به‌زعم خود مسئولیت اخلاقی اداره تجارت خانوادگی، خود را وقف علم کرده است. آخرین پروژه او اختراع عجیب هوا ناوی است که آن را «کلود کاتر» می‌نامد و اتفاقاً، وزن واش دقیقاً وزنه مناسبی برای ایجاد تعادل در آزمایش پایداری بالون است. به‌نوعی یک شراکت متولد می‌شود.
بی‌تجربگی نوجوانی واش جای خود را به خردمندی می‌دهد که به دشواری به دست آمده است تا صدای روایتی باشد که به یک اندازه شگفتی و اندوه به همراه دارد. در هفته‌های اولیه شاگردی، او از مهربانی استاد جدیدش مبهوت است. واش می‌گوید: «چه مرد عجیبی بود. لبخند زد و عجیب‌بودن آن لبخند، عدم بدخواهی آن، مرا گیج کرد. او خودش را برای برخی خشونت‌ها یا سواستفاده جنسی ناگهانی آماده می‌کند، اما تیچ نگران سلامت و امنیت اوست و همچنین مشوق. او حتی استعداد هنری پسر را می‌ستاید و او را با مطالعه طبیعت آشنا می‌کند.

زمان اما اوایل قرن نوزدهم در یکی از وحشی‌ترین مناطق جهان است: مهم نیست که واش و تیچ چقدر در اوج هستند، ارتباط آنها همچنان پر از موانع است که ممکن است نادیده بگیرند، اما نمی‌توانند از آن فرار کنند. و این تنش‌های شکننده بین افراد ممتاز و افراد ضعیف است که ادوگیان در «واشینگتن سیاه» با ظرافت تمام آن را مورد بررسی قرار می‌دهد.

هنگامی که یک بحران خانواده تیچ را درگیر می‌کند، واش خود را گرفتار درگیری پلید بین برادران می‌بیند که سرنوشتش را رقم می‌زند. تیچ با کلود کاتر واش را از مزرعه فراری می‌دهد و سیر رمان هم آغاز می‌شود- ابتدا به سمت «آمریکای بزرگ و شگفت» و سپس به کل دنیا، به مکان‌هایی که پسر سیاه‌پوستی اهل باربادوس تصورش را هم نمی‌‌کرد، از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش. واش و محافظش باهم دوست شده و قانون‌شکنی کرده بودند و از سوی شکارچی برده مدام تحت تعقیب بودند. اما واش هرگز از این واقعیت غافل نمی‌شود که فقط تا زمانی که در کنار تیچ باشد آزاد است، تا زمانی که تیچ او را ترک نکند خطری وجود نداشت.

واقعا چه چیزی این مرد سفیدپوست کنجکاو را ترغیب می‌کند؛ محبت، تعهد، پشیمانی؟ از نظر تیچ، آیا واش صرفاً «چیزی است برای پیشبرد جنگ ایدوئولوژیک خودش و حس نیک‌سرشتی‌اش»؟ ادوگیان هیچ پاسخ ساده‌ای را برای این معضل مشخص نمی‌کند؛ زیرا او ما را به جریان‌های متناقض و مبهم نژادپرستی، همدلی، محکومیت لیبرال و خوددرست‌انگاری می‌کشاند. واش درحال فرار از سراسر جهان، نشانه‌های دلسردکننده از اینکه تیچ چقدر دچار تعارض شده را، درک می‌کند. عرفی که زندگی واش را درهم شکست، موجب ازهم‌گسیختگی ذهن تیچ هم شد. البته «واشینگتن سیاه» نشان نمی‌دهد که برده و ارباب به یک اندازه رنج می‌برند، اما پرسش‌های بحث‌انگیزی را درباره اثر سوگذاشتن بر امتیازِ حتی کسانی که از آن سود می‌برند، ایجاد می‌کند.

در این رمان ردی از «راه آهن زیرزمینی» اثر کولسن وایتهد نویسنده برنده جایزه پولیتزر وجود دارد، هم در حرکتِ پیش‌برنده داستان و هم پرداختن به سوررئالیسمش. اما در «واشینگتن سیاه»، شگفتی‌ها آنقدر خارق‌العاده و غیرتاریخی نیستند که فن‌آوری و بدیهیات هستند. تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر. پسر می‌گوید: «من به اندازه کافی چیزهای عجیب‌وغریب دیده بودم، درک دنیا غیرقابل فهم بود.» اما شگفت‌انگیزتر از همه، موجودات دریایی هستند که قوه تخیل و ذهن هنری او را تسخیر می‌کنند. چه چیزی اسرارآمیز‌تر از بدن عروس دریایی «مشتعل از رنگ» یا بازوهای چالاک اختاپوس است؟ واش به‌مثابه یک انسان سیاه‌پوست برجسته و درخشان در یک فرهنگ سفید‌پوست وحشی، خود را یکی از این حیوانات دریایی شگفت‌انگیز می‌بیند که به‌تنهایی در بی‌ثبات‌ترین شرایط رو به رشد است و از خود می‌پرسد که آیا می‌تواند جان‌پناهی برای خودش یا آنها ایجاد کند؟ واش می‌گوید: «موجودی مثل من به هیچ‌جا تعلق ندارد، پسری سیاه‌پوست با ذهن علمی و استعدادی آماده، جاری و پویا، همیشه درحال دویدن، از تاریک‌ترین سایه‌ها.» اما نه این کلام آخر در این ماجراجویی متفکرانه و فوق‌العاده هیجان‌انگیز نیست. آنچه را که بقیه دنیا می‌دانند کشف کنید: ادوگیان نویسنده‌ای جادویی است!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...