چرکی و سیاهی یک شهر | الف


ادوارد کرِی [Edward Carey]، متولد 1970، نویسنده انگلیسی است که در دو حوزه رمان و نمایش‌نامه فعال بوده است. او هم نمایش‌نامه‌هایی اقتباسی از آثار دیگر نویسندگان نوشته و هم با قصه‌های مستقل خود متن‌های نمایشی را خلق کرده و به صحنه برده است. گرچه زمینه‌ی تخصصی‌اش سال‌ها تئاتر بوده اما در حیطه‌ی رمان‌نویسی نیز حضوری پررنگ نشان داده است. وسعت تخیلش او را به سمت نوشتن آثار فانتزی و سورئال نیز سوق داده و کتابی بر مبنای قصه‌ی پینوکیو نوشته که اقبال فراوانی به خود جلب کرده است.

خلاصه رمان عمارت رصدخانه» [Observatory mansions] اثر ادوارد کری [Edward Carey]

کرِی به مادام توسو، خالق بزرگ‌ترین موزه‌ی مجسمه‌های مومی جهان نیز علاقه‌ی خاصی داشته و او را دستمایه‌ی نوشتن رمانی به نام «کوچولو» قرار داده است. در بین آثارش «عمارت رصدخانه» [Observatory mansions] به سبب پیچیدگی‌های روایی و نگاه متفاوت او به پوچی بیش از بقیه مورد توجه منتقدان بوده است.

ادوارد کرِی در «عمارت رصد‌خانه» نگاهی شبیه ساموئل بکت به جهان پیرامونش دارد. عمارت رصدخانه جایی است که از فرط تراژیک بودن تبدیل به مکانی کمیک شده است. بازار مکاره‌ای که انواع عجایب و غرایب را در آن می‌توان یافت و ارتباط میان این پدیده‌ها نیز چنان از معنا و منطق خالی است که حیرت مخاطب را برمی‌انگیزد. کرِی می‌کوشد تمامی دنیا را در عمارت رصدخانه بگنجاند و با دیالوگ‌های ابزورد و چرخه روابط معیوب آن را بازسازی کند. دنیایی که در آن معنای روشنی برای هیچ پدیده‌ای نمی‌توان یافت.

نویسنده داستان را با صحنه آغاز نمی‌کند، بلکه به توصیف ظاهر انسان‌ها، آن هم به شکلی کج و معوج و آشفته از زبان راوی‌اش می‌پردازد. راوی در ابتدا از خودش می‌گوید، اما این خوداظهاری نه تنها به روشن شدن چیزی درباره‌ی او نمی‌انجامد، بلکه به ابهام‌ها دامن می‌زند و یکی از مسائل اساسی داستان نیز همین است که قهرمان آن مدام در حال بازتولید ابهام است. او مدام درباره‌ی عمارت، آدم‌ها و اشیاء آن توضیح می‌دهد، اما شرح حال‌های او سرشار از پراکندگی و شلوغی‌اند. خواننده از همان آغاز باید خود را برای مواجهه با این اغتشاش و به‌هم‌ریختگی آماده کند و به تدریج با آن خو بگیرد، چون شیوه‌ی کار ادوارد کرِی آفرینش دنیایی پر از آشفتگی است.

شخصیت‌هایی که به اندازه‌ی قهرمان‌های بکت پریشان‌گو و عزلت‌گزین هستند، یکی از کلیدی‌ترین عناصر سبکی ادوارد کرِی را در این کتاب می‌سازند. شخصیت اصلی داستان «عمارت رصدخانه» مردی است که با وسواس جنون‌آمیزی به ساختن موزه‌ای در داخل عمارت دست زده است. او به موزه‌اش بسیار حساس است و اجازه‌ی بازدید آن را به کسی نمی‌دهد. در طی سال‌های متمادی مرد کوشیده موزه را وسعت بدهد و اشیایی خاص را در آن نگهداری کند.

اشیاء در این رمان جایگاه ویژه‌ای دارند و اصولاً ادوارد کرِی نویسنده‌ای است که به حضور اشیاء در داستانش و روحی که پشت آن‌ها نهفته اهمیت خاصی قائل است. در پشت هر یک از اشیای موزه‌ی فرانسیس در این کتاب هم دنیایی قصه پنهان شده است. فرانسیس آن‌ها را ربوده تا صاحبان‌شان را با این فقدان بیازارد و از این آزار لذت ببرد. این موزه متعلق به اشیایی است که فارغ از ارزش مادی برای مالکان‌شان از نظر معنوی اهمیت فوق‌العاده‌ای داشته‌اند و این موضوع فرانسیس را خشنود از عملکرد خود نگه می‌دارد؛ او ارزشمندترین چیزهای آدم‌ها را تصاحب کرده است و این قضیه به او احساس قدرت عجیبی می‌بخشد.

در کنار فرانسیس باقی اعضای عمارت نیز ویژگی‌های غریب بسیاری دارند و جالب این‌‌که از نظر فرانسیس عجیب‌تر هم به نظر می‌آیند. گرچه این مرد به همه‌ی آدم‌ها و اشیا به عنوان سوژه‌ای برای تکمیل موزه‌ی خود نگاه می‌کند، اما گاه می‌توان در نوع توصیفش از آن‌ها جنبه‌هایی انسانی نیز یافت. این جنبه‌های انسانی نیز در طول داستان درگیر بحران‌های معنایی عمیق می‌شوند. برای فرانسیس و پدر و مادرش و هر کسی که به عمارت وارد می‌شود شکلی تازه از روابط به وجود می‌آید که به سادگی و روشنی قابل درک نیست و نیاز به عبور از هزارتوی ماجراها دارد تا بتواند تحلیل‌پذیر شود و از تاریکیِ ابهام بیرون بیاید.

عمارت رصدخانه گرچه مکان و محملی برای وقوع اتفاقات داستان است، اما خود به تنهایی نیز گویی یکی از شخصیت‌های آن را می‌سازد. عمارتی که پیچیدگی‌های بسیاری دارد و تاریخچه‌ی پرفراز و نشیبش حاکی از غرایب فراوانی است که بر سرش آمده است. عمارتی پر نقش و نگار که زمانی در حومه‌ی شهر واقع شده بوده و اکنون با دنیایی از چرک و سیاهی در میان شهر قرار گرفته است. فرانسیس به راحتی قادر به ارائه‌ی توصیف روشنی از آن نیست. در آنِ واحد می‌تواند وسعتی به اندازه‌ی تمام دنیا داشته باشد یا به اندازه‌ی اتاقی تنگ و محدود تصور شود که گویی ماهیتی سیال دارد و سیالیتش به حال و اوضاع ساکنانش بستگی دارد.

اما مهم‌ترین ویژگی کتاب که شاید آن را بیش از باقی مشخصاتش برای خواننده جذاب می‌کند، وضعیت ابزرودی است که بر فضای ذهن و روابط آدم‌ها حاکم است. آن‌ها مانند تمامی آثار کمدی ظرایف حیرت‌انگیزی برای جلب توجه مخاطب‌شان دارند، اما علاوه‌براین از جنبه‌ی تراژیک‌شان نیز خوانندگان را جذب خود می‌کنند. وضعیت‌هایی از تیره‌روزی نیز در این رمان دیده می‌شوند که در حد نهایت خود قرار دارند، به‌گونه‌ای که از باور هر ناظری پا را فراتر می‌گذارند و همین مطلب است که موجب می‌شود در اوج تلخی‌شان کمیک و خنده‌آور به نظر بیایند. این کتاب سرشار از صحنه‌هایی است که از شدت تاریکی و تراژیک بودن‌شان مخاطب را به حیرت و خنده وامی‌دارند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...