انسانی به مثابه یک کتاب | مرور


آدم‌هایی هستند که نه تنها می‌توان درباره زندگی‌شان کتاب نوشت بلکه خودشان به مانند کتابی ارزشمند و خواندنی هستند و شریف لطفی یکی از آنها است. کسی که سال ۱۳۵۱ با بورس تحصیلی دولتی به آلمان رفت و پداگوژی(فن آموزش) موسیقی آموخت و سال ۱۳۵۶ به میهنش بازگشت و در سالهایی که موسیقی و موسیقیدان مطرود بود؛ همچون یک کنشگر مرزی با پایمردی نخستین دانشکده موسیقی ایران و ارکستر فیلارمونیک تهران را بنیان نهاد.

 زندگی و آثار شریف لطفی بردباری و اندیشه امین حق‌ره

جایگاه والای وی و تلاشهایش برای ارتقای فرهنگ موسیقایی ایران، امین حق‌ره نویسنده و پژوهشگر و هنرمند عرصه موسیقی گیلان را بر آن داشت که کتابی در باب زندگی و آثار شریف لطفی را با نام «بردباری و اندیشه» بنویسد.

حق‌ره در پیشگفتار این کتاب در وصف این پویشگر بزرگ فرهنگی کشورمان نوشته است: «استاد شریف لطفی در سپهر موسیقی معاصر ایران شخصیت یگانه‌ای است. تاثیر او در ساختارمندی موسیقی ایران، با کوشش پیوسته برای میل به یک نظام آکادمیک، در امتداد قرن‌ها سنت‌گرایی و علم‌گریزی، به واقع قابل ستایش و غیرقابل چشم‌پوشی است. جدای از خیل دانشجویانی که در دهه‌های گذشته از محضر ایشان آموخته‌اند و حالا خود در کسوت هنرمندی یا معلمی‌اند، و هم کنش‌های موثر ایشان در امر نوازندگی، رهبری ارکستر و آهنگسازی، واقعیت این است که اگر در کارنامه‌ی او هیچکدام از این‌ها نبود و تنها همان تاسیس نخستین دانشکده‌ی موسیقی ایران به دیده می‌آمد، کافی بود تا نام ایشان بر تارک هنر این سرزمین تا همیشه بدرخشد.»

شریف لطفی در خصوص آموزش موسیقی چنین بیان کرده است: «در ارتباط با مساله هنر، بعضی از ما می‌گوییم هنر برای هنر است. بعضی هم می‌گوییم انسان برای هنر است. من اما می‌گویم هنر برای انسان. این سومی دغدغه فکری من هست و بوده و خواهد بود.»

او بر این باور است که موسیقی به عنوان برترین هنر در انسان تحولی همه‌جانبه ایجاد می‌کند و این تحول نه تنها در موضوع تعقل و عقلانیت فرد بلکه در عاطفه او هم تاثیرگذاری‌های بسیاری دارد.

او در کتاب «بردباری و اندیشه» در مورد کاربرد درمانی و فراتر از آن پیشگیرانه‌ی موسیقی می‌گوید: «اتفاق‌های خیلی خیلی بزرگی در موضوع تصحیح رفتارها، در فضاهای روانشناسی و در فضاهای تعلیم و تعلم و تربیتی، و مقرر شدن ذهن انسان به موارد متنوع، به‌طور خیلی خیلی مشهود از راه موسیقی قابل انجام است و این‌ها در کلاس‌های آموزشی خود من همواره مطرح می‌شوند.»

شریف لطفی خود را نه یک آهنگساز که یک پداگوژیست موسیقی و رهبر ارکستر می‌داند و خاطرنشان می‌کند: آثاری را هم که آهنگسازی کرده به اتکای ذوق، سلیقه و دانش عمومی اش از اصول آهنگسازی است.

این انسان فرهیخته که شش دهه از عمرش را صرف اعتلای آموزش موسیقی در ایران کرده است با طرح مثالی ملموس تجارب خود را در مسیر کار و زندگی چنین بیان می‌کند: «خیلی از اوقات سال‌های نوجوانی من، در کوه گذشت. کوه به من یک چیز خیلی مهمی را در آن سن و سال اندک یاد داد؛ که ما همیشه نگاهی به قله داریم. همیشه! برای این که بدانیم مسیر را به سمت قله چگونه باید برویم و از آن هدف غافل نشویم. طبیعی است که اگر جلوی راهمان به سمت قله، دره‌ای باشد، دیگر جلو نمی‌رویم. می‌رویم به چپ یا راست و یا … نگاهی به چپ و راست‌مان می‌اندازیم و این تغییر نگاه و مسیری که پیدا کرده‌ایم، انحراف از مسیر اصلی و آرمانی ما نیست؛ روشی برای دور زدن و عبور از مانع است چون ما همواره مقصد و مقصودمان همان قله است. حالا در این میان یک نگاهی هم باید به عقب داشته باشیم. منتهی نگاه خیلی کوچک! با نگاه کردن به ماشینی که از آن پیاده شده‌ایم و الان در نظر ما خیلی کوچک شده قوت قلب می‌گیریم که اگر تا حالا این همه راه توانسته‌ایم بیاییم پس بقیه راه را هم تا رسیدن به قله می‌توانیم طی کنیم.»

در پایان شریف لطفی می‌گوید: آرزو دارم تا زمانی که زنده هستم شاهد این باشم که موسیقی ایرانی از یک فضای جامع و کامل آموزش آکادمیک برخوردار باشد.

شریف لطفی

شریف لطفی متولد سال ۱۳۲۹ در شهر رشت است. او دوره دیپلم و لیسانس خود را در ایران گذراند و سال ۱۳۵۱ با بورس تحصیلی دولتی به عنوان دانشجوی ممتاز به آلمان رفت و پس از گذراندن دوره تحصیلات عالی موسیقی سال ۱۳۵۶ به ایران بازگشت. سال ۱۳۷۳ نخستین دانشکده موسیقی کشور را تاسیس کرد. سال ۱۳۷۸ ارکستر فیلارمونیک تهران را بنیان نهاد. سال ۱۳۸۲ با تالیف کتاب «روش نوین مبانی اجرای موسیقی» جایزه کتاب سال را کسب کرد. سال ۱۳۹۰ جایزه انجمن ترویج علم را از آن خود نمود. این استاد موسیقی سال ۱۴۰۱ موفق به دریافت لوح یونسکو شد.

کتاب «بردباری و اندیشه» به کوشش امین حق‌ره توسط نشر فرهنگان به چاپ رسیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...