عاشقانه‌ای در دنیای کتاب‌بازها | ایران


مهم‌ترین دلیلم برای برداشتن این کتاب از قفسه کتابفروشی اردیبهشت سعادت‌آباد، نام آقای مترجم یعنی بیوک بوداغی روی جلد آن بود. انتخاب‌هایی که بوداغی برای ترجمه از ادبیات لاتین داشته است، همیشه مرا راضی کرده بود. داستان بلند «خانه کاغذی» [Das papierhause] نوشته کارلوس ماریا دومینگس [Carlos María Domínguez] و منتشر شده توسط نشر آگه است.

خانه کاغذی» [Das papierhause] نوشته کارلوس ماریا دومینگس [Carlos María Domínguez]

در اولین مواجهه با داستان زندگی زنی به نام «بلوما لنون» آغاز می‌شود، که استاد رشته ادبیات انگلیسی است. و روزی هنگام عبور از عرض خیابان، در حالی که مشغول خواندن شعری از «امیلی دیکنسون» بوده، با ماشینی تصادف می‌کند و می‌میرد. اما در واقع داستان از اینجا به آهستگی وارد زندگی دیگران می‌شود؛ استاد دیگری که جایگزین بلوما می‌شود. در دفتر کار بلوما ساکن می‌شود و کتابی مرموز به دفترش ارسال می‌شود. کتابی که از طرف بلوما به «کارلوس بروئر» اهدا شده بوده و حالا برای بلوما بازپس فرستاده شده است. کم‌کم با داستان زندگی مردی به اسم «کارلوس بروئر» آشنا می‌شویم که به گونه‌ای جنون آمیز، عاشق و دل‌مشغول کتاب خواندن است و با شوق بی‌پایان کتاب‌ها را می‌خواند؛ همین عشق بی‌پایان به مطالعه کتاب‌ها، زندگی او را دگرگون می‌کند.

کتاب، یک داستان بلند است. و یکی از ویژگی‌های درخشان این اثر، فشردگی آن است. تقریباً می‌توان به جرأت گفت که نمی‌توان هیچ جمله اضافه‌ای در کتاب پیدا کرد. داستان به طور مستقیم، در دنیای کتاب‌بازها و علاقه‌مندان به کتاب پیش می‌رود. در طول مطالعه کتاب، حتماً به کرات زیرلبی با خودتان زمزمه می‌کنید که: «راست میگی! دقیقاً همینطوره...». در جایی از کتاب می‌خوانیم که: «معمولاً وقتی صاحب کتابی می‌شویم، دل‌کندن از آن برایمان سخت می‌شود‌. به عهدی می‌ماند که میان نیاز و فراموشی بسته شده باشد. کتاب‌ها پاره‌ای از وجود ما می‌شوند، مثل شاهدان لحظات بی‌بازگشت زندگی ما.» البته یک گره اصلی و اساسی در داستان به وجود می‌آید. کتاب برای آدم کتاب‌باز، در حکم وسیله‌ای برای رشد و نجات و رستگاری است. اما همین کتاب‌ها، برای کارلوس دردسر درست می‌کنند و شخصیت مرموز داستان را به جایی می‌رسانند که برای رهایی از نگرانی‌ها و آسیب‌های روحی، دست به تصمیمی بی‌بازگشت می‌زند. و البته که باز هم پای عشق در میان است. خاطرم هست کتاب را که تمام کردم، آن نیم‌بیت سایه آمد پشت زبانم که: «آه از آن رفتگان بی‌برگشت...»

این کتاب حتماً برای من و شمایی که شیدای کتاب‌ها هستیم پیشنهاد خوبی است. خواندن از آدم‌هایی که شب و روزشان را لابلای کتاب‌ها می‌گذرانند شیرین است. آدم‌هایی که کتاب، نقش مهمی در زندگی‌شان، در عاشق شدنشان، در تعاملاتشان و حتی در مرگشان دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...