رنج تحمل اکنون | شرق


«صبر سبز» [نوشته‌ فاطمه حسن‌پور] با صبر نوشته شده، با رنج تحمل اکنون. صبر در این کتاب، همانند کتاب‌های قبلی نویسنده یعنی «صبر زرد» و «تعلیق»، مؤید وجهی از زمان است که نوعی ناخرسندی یا اگر مایلید ملال را در خود حمل می‌کند. نویسنده خوب توانسته این رنج عبور زمان را روایت کند و این رنج معاصریت با خود، این رنج بودن را به دوش شخصیت‌ها و کلمات بگذارد. راستش را بخواهید در این زمانه تهی‌شده از معنا و ربط، در این زمانه که ربط من و تو را تنها می‌توان بر اساس معیارهای کمی سنجید، در این زمانه بی‌سیاست (بی‌ربط) اصلا کار دیگری نمی‌توان کرد جز همین شیردادن به سکوت کلمات، جز بازنویسی و شاید شهادت بر همین ملال.

خلاصه رمان صبر سبز» فاطمه حسن‌پور

والتر بنیامین در جایی گفته بود «هرگونه پیدایش فاشیسم نشان یک انقلاب شکست‌خورده است» و شخصیت‌های «صبر زرد» نشان این شکست را بر خود دارند. آنها همگی شخصیت‌های تروماتیک‌اند. و همگی نشان یک ضربه مهلک را در خود حمل می‌کنند. ضربه‌ای که ریتم زندگی‌شان را مانند هملت از لولا درآورده، طوری که دیگر قادر به بازگشت و مصالحه با زخم‌هایشان نیستند. قهرمانان قصه، جز بهمن که از قضا خوب می‌داند چه می‌خواهد و برای خواسته‌های نامشروعش در تکاپو و سند‌سازی است، اصلا نمی‌دانند چه می‌خواهند، چه چیزی را دارند ذره‌ذره می‌بازند و چه چیزی را به شکل فاجعه‌گونی تکرار می‌کنند. لحظه آشنایی مرد قصه، که یک استاد دانشگاه تحصیل‌کرده در پاریس است، با همسرش این نقطه ترماتیک را به خوبی نشان می‌دهد. او همسرش را برای اولین بار وقتی می‌بیند که هنگام ورود به کلاس درس تعادلش به هم می‌خورد و زمین می‌خورد. و همین عدم‌تعادل پاشنه آشیل توضیح وضع او، پدرش که یک انقلابیِ شکست‌خورده بوده، و همسرش است.

آنها تعادل ندارند و قدر زمینی که بر آن ایستاده‌اند را نمی‌دانند و در نتیجه هر کدام به چیزی (یا کسی) پناه می‌برند یا بهتر است بگوییم فرار می‌کنند. می‌توان گفت آنها در یک دور باطل گرفتار شده‌اند، و از همین‌روست که فرشید در فرستادن اجباری فرزندانش به فرانسه همان کاری را تکرار می‌کند که پدرش و این چرخه سرگیجه و تروما بین قهرمانان قصه دست به دست می‌شود. آنها همگی، شاید مثل خود ما، عمل جمعی را از دست داده‌اند، قدرت این‌که به‌صورت جمعی کاری کنند و لاجرم هر کدام به سوی نوعی اعتیاد می‌گریزند و به افراط در فردیت خویش مشغول‌اند.

روایت قصه هم در فصل‌های کتاب بین شخصیت‌ها دست به دست می‌شود، و توزیع منظر روایت به صورتی است که می‌توان گفت همه حق دارند و هر‌کدام به نوعی. آنها حق دارند که برای ناکامی‌های‌شان دلیل بیاورند و قصه‌هایی سر هم کنند اما کاری از دست‌شان برنمی‌آید. آنها جدا‌جدا بدون هیچ فصل مشترکی، بدون هیچ ربط درونی، در محیط روایت خود، در جغرافیای زخم‌ها و ناکامی‌هایشان، ایستاده‌اند اما شجاعت امیدواربودن، توان دل‌بستن و حتی رمقی برای دل‌کندن کامل را ندارند. نه می‌روند و نه می‌مانند و گویی چون آینه‌ای تمام‌قد آن‌جا ایستاده‌اند و زل زده‌اند به ما.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...