ترجمه فرزام کریمی | ستاره صبح


ادموند ویلسون [Edmund Wilson] زاده‌ی هشتم می‌1895 رد بنک نیوجرسی [Red Bank] بود، او از نویسندگان و منتقدین سرشناس آمریکایی به شمار می‌رفت که در طول عمرش اتکای ویژه‌ای به مضامین فرویدی و مارکسیستی داشت. وی بر نویسندگان بسیاری از جمله اسکات فیتزجرالد تاثیرگذار بود، ادموند در دانشگاه پرینستون تحصیل کرد و پس از آنکه به عنوان خبرنگار در روزنامه‌ای در نیویورک مشغول به کار شد و به کسب تجربه پرداخت. با سنگین تر شدن بار تجربیاتش در منصب‌های دیگر به عنوان کمک ویراستار و سرویراستار هم فعالیت نمود، ویلسون پس از این تجربیات به عنوان منتقد کتاب در مجله نیویورکر (1944-1948) مشغول به کار شد.

ادموند ویلسون [Edmund Wilson]

اولین اثرش در زمینه نقد، بازنگری در باب نمادگرایی بود، در این کتاب به نقد و تمجید از نویسندگانی همچون ویلیام باتلر ییتس، پل والری، تی. اس. الیوت، مارسل پروست، جیمز جویس و گرترود استاین پرداخت و دلیل اصلی این تمجید توجه نویسندگان مذکور به امر زیبایی شناسی در آثارشان بود. اثر برجسته بعدی وی پژوهشی تاریخی در باب متفکرانی بود که در شکل گیری سوسیالیسم و انقلاب روسیه نقش داشتند، بخش‌های زیادی از این دو کتاب در هفته نامه نیو ریپابلیک به چاپ رسیدند. وی تا اواخر دهه چهل میلادی با این هفته نامه همکاری کرد و بخش عمده‌ای از کارهای وی شامل گفتگوها، مقالات و داستانهای کوتاهش در این هفته نامه به چاپ رسید.

او دارای آثار دیگری همچون سفرهایی به دو دموکراسی (1936)؛ متفکرین سه گانه (1938)، زخم و کمان (1941) و... است. نظرات وی گهگاه جنجال برانگیز بود تا جایی که در مقاله‌ای آثار اچ. پی. لاوکرافت نویسنده ژانر وحشت را بی‌ارزش خواند و وی را به نویسنده‌ای تشبیه کرد که تنها برای پول می‌نویسد، او همچنین به خاطر نقد تند و تیزش بر مجموعه‌ی «ارباب حلقه‌ها» اثر جی. آر. آر. تالکین شهره است چرا که به زعم وی دکتر تالکین مهارت بسیار کمی در داستان سرایی دارد و هیچ استعدادی در زمینه بکارگیری فرم‌های ادبی ندارد. از نگاه ویلسون ارباب حلقه‌ها "مزخرفی کودکانه" بود.

بسیاری از نوشته‌های ویلسون از قلمروی نقد ادبی فراتر می‌‌رفتند، آثار نخستین وی شدیدا تحت تاثیر عقاید فروید و مارکس نوشته شده بودند و بیانگر علاقه شدید وی به آثارشان بود. وی نظرات جالبی در باب نویسندگان گوناگون داشت، ویلسون قلم ارنست همینگوی را زمانی که شروع به نوشتن در قالب اول شخص می‌کرد را فاجعه می‌دانست اما در نقطه‌ی مقابل کاترین آن پورتر را علی رغم گیج کننده بودن مفاهیم آثارش در نوشتن داستانهای معاصر آمریکایی نمونه‌ای بی‌همتا می‌دانست چرا که کاترین را مسلط به فرم و مسلط به بکارگیری درست فرم می‌دانست. به زعم وی پورتر داستانهایش را زیبا به پایان می‌رساند و از این حیث او را هنرمندی درجه یک قلمداد می‌کرد.

وی همچنین والاس استیونز را فردی صاحب سبک می‌دانست که هدفش از نوشتن و بیانش مشخص بود، از نگاه ویلسون حتی زمانی که در فهم سخنان استیونز با مشکل مواجه می‌شوید اما مطمئن هستید که وی سخنش را به خوبی بیان می‌کند. نمیتوان به سادگی از کنار نظریات ویلسون درباره‌ی جیمز جویس فقید عبور کرد، وی معتقد بود که جویس احترامی برای ظرفیت خوانندگان قائل نیست، از منظر ویلسون رمان «اولیس» جویس بیشتر از نبود طرح از تعدد طرح رنج می‌برد، با توجه به این دیدگاه وی باور داشت جویس داستانش را در سایه سبک نوشتار فاخر و هنرمندانه‌اش محو کرده است.

آثار ویلسون در زمینه نقد منجر به شناخته شدن چندین رمان نویس و رمانهایی نو شد که می‌توان در این دسته بندی آثار ارنست همینگوی، جان دوس پاسوس، ویلیام فاکنر، اسکات فیتزجرالد و ولادیمیر نابوکوف را گنجاند. وی در شکل گیری نگاه مدرن به آثار دیکنز و کیپلینگ نقش ویژه‌ای داشت.

ادموند یکی از دوستان رمان نویس و نمایشنامه نویس مشهور سوزان گلسپل و همچنین فیلسوف سرشناس آیزایا برلین بود.

ویلسون و فیتزجرالد در دانشگاه پرینستون با یکدیگر هم دوره بودند و فیتزجرالد ویلسون را "وجدان منطقی" خود می‌نامید، پس از مرگ زودهنگام فیتزجرالد (در سن 44 سالگی) بر اثر سکته قلبی در دسامبر 1940، ویلسون دو کتاب او را ویراستاری کرد و به دست چاپ سپرد و دستمزد خود را به خانواده فیتزجرالد اعطا نمود. ویلسون به علت دوستی با ناباکوف نقش بسزایی در آشنایی خوانندگان غربی با آثار ناباکوف داشت هرچندکه رابطه شان پس از مدتی به علت واکنش تند ویلسون نسبت به کتاب «لولیتا»ی ناباکوف خدشه دار شده بود.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...