رمان ناتمامی که از گراهام گرین نویسنده مشهور انگلیسی به جای مانده است، به زودی در یک مجله جنایی به صورت پاورقی منتشر می‌شود.

به گزارش ایبنا به نقل از لس‌آنجلس تایمز، رمان «صندلی خالی» کتاب ناتمام و طبیعتا منتشر نشده‌ای از گراهام گرین
است که او آن را در 22 سالگی نوشته است.

این رمان که پنج ‌فصل آن نوشته شده، قرار است از هفته آینده به صورت پاورقی در مجله «استرند» منتشر شود.

«اندرو گولی» ویراستار این نشریه می‌گوید آنچه برای ما اهمیت دارد این است که در زمان حیات گراهام گرین چند داستان کوتاه او در این مجله منتشر شد و حالا ما می‌خواهیم ادامه دهنده این راه باشیم.

این نوشته‌ها به وسیله متخصص آثار گرین «فرانسواز گالیس» در دانشگاه تگزاس یافت شده است. او پس از یافتن این دست نوشته‌ها با همکاری گروهی از متخصصان از این اثر نسخه برداری کرد.

فصل نخست این رمان در یک خانه اسرارآمیز محلی می‌گذرد و با آغاز صبح میهمانانی که به آنجا دعوت شده‌اند جای یکی از میهمانان را که به او لقب «شیطان تنبل» داده‌بودند، خالی می‌بینند. آنها با در بسته اتاق او مواجه و مجبور می‌شوند در را بشکنند.

بر مبنای نظر «فرانسواز» به عنوان متخصص آثار گرین، این داستان کاملا به سبک داستان‌های «آگاتا کریستی» نوشته شده است.

مجله استرند تاکید کرده که نویسنده‌ای برای به پایان رساندن این داستان پیدا خواهد کرد. به این ترتیب انتشار کتابی از «گراهام گرین» سال‌ها پس از درگذشت او خیلی غیرقابل انتظار نحواهد بود.

گراهام گرین از سال 1929 با نوشتن داستان‌هایی چون «مرد سوم» ، «قدرت و پیروزی» و «عامل انسانی» به شهرت دست یافت.

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...