کتاب «عشق و اسلحه» [Gun Love] نوشته جنیفر کلمنت [Jennifer Clement] با ترجمه میچکا سرمدی توسط نشر چشمه راهی بازار نشر شد.

عشق و اسلحه» [Gun Love] جنیفر کلمنت [Jennifer Clement]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این کتاب در سال 2018 منتشر شده است.

این کتاب روایت جوانی است که همراه مادرش در یک اتوموبیل کهنه در محوطه کنار کاروان‌های اقامتی زندگی می‌کنند. مادر به فلوریدای آمریکا آمده و قرار بود فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدم‌هایی مانند خودشان است. طردشدگانی که در آن محوطه بزرگ زندگی می‌کنند.

جنیفر کلمنت، زاده ۱۹۶۰، شاعر و نویسنده مکزیکی است که تحصیلات خود را در رشته ادبیات در شهرهای پاریس و نیویورک به پایان رسانده و با نوشتن رمان «دعا برای ربوده شدگان» موفق به دریافت دکترای افتخاری انجمن استعدادهای ملی شده است. او پیش از این کتاب، رمان «داستانی واقعی بر پایه دروغ» را نوشته که در فهرست اولیه جایزه ارنج جا دارد. کلمنت در جایی گفته است: «همیشه باور داشته‌ام که ادبیات می‌تواند دنیا را تغییر بدهد.» این نویسنده در حال حاضر در مکزیک زندگی می‌کند و رئیس انجمن پن این کشور است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«قد و قواره هلن از نزدیک خیلی کوچک‌تر از چیزی بود که از پنجره دیدم. با اینکه هشت سال داشت، پنج ساله به نظر می‌رسید.
به من لبخند زد. بوی مارشملو سوخته می‌داد. آن بو را خوب می‌شناختم. توی ماشین، چون اجاق نداشتیم، مارشملو را با آتش فندک برشته می‌کردیم. یک ریز حرف می‌زد. بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم که اصلاً نمی‌داند کجا بوده و از کجا آمده می‌گفت یک مادر سیاه پوست و یک مادر سفید پوست داشته. بعد گفت که ده تا برادر و یازده تا خواهر داشته. گفت همه جور جایی زندگی کرده، نزدیک ساحل، نزدیک پارک. هم فنلاندی است و هم اتیوپیایی. در یک خانه به دنیا آمده در بیمارستان به دنیا آمده. یک برادر و خواهر دوقلو دارد و دوتا خواهر دوقلو. در خانه کاتولیک‌ها، مورمون ها و حتی شاهدان یهوه زندگی کرده.
به تمام معنی بچه بی سرپرستی بود بارها از این خانه به آن خانه رفته، با همه جور آدم زندگی کرده و تغییرات بسیاری را در زندگی کوتاهش از سر گذرانده بود. با این حال هیچکس به او یاد نداده بود چه طور پوسته روی زخمش را بردارد یا دندان شیری اش را با تکه نخی بکشد.
در بعضی از خانه‌هایی که زندگی کرده بود غذا فقط غلات صبحانه به او می‌دادند در یکی از خانه‌ها می‌بایست نخ دندان استفاده شده دیگران را لای دندان‌هایش می کشیده و کیسه چای مصرف شده را توی لیوان چایش می انداخته و یک تکه کوچک دستمال توالت سهمیه یک روزش بود در یکی از خانه‌های موقت توی راهرو کف زمین می خوابیده.
درباره خودش به صورت سوم شخص حرف می‌زد و کسی هم اشتباهش را تصحیح نکرده بود.
هلن می‌گفت «هلن آرزو داره یه سال کریسمس توی فلوریدا برف بیاد. هلن بوسه روی پیشونی دوست داره هلن به اندزه کافی آب نمی خوره. هلن گاهی دلش می خواد برای همیشه بخوابه. هلن بعد از حموم حس خوبی داره. هلن می دونه اگه تو لباست حشره باشه کافیه بذاریش تو مایکروویو. این طوری همه شونمی میرند، حتی بید.»

رمان «عشق و اسلحه» با ۲۴۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۰۵ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ................

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...