در ستایش سمفونی ششم بتهوون | آرمان ملی


کشیشی خوش‌قلب از اتاوا به روستایی در آنتاریوی جنوبی می‌رود، به جایی که یک صومعه به او برای اولین بار واگذار شده است. امیدوار است «چوپانی قابل» برای اهالی بارو، بخش لمبتون، با جمعیت 1100 نفری باشد. اما آیا او قادر خواهد بود تا این مردم روستایی را از تردیدشان به او را از بین ببرد؟ آیا او قدرت و نفوذ لازم برای سرکوب تردیدهای مداوم درباره اعتقادات معنوی و حتی خرافات مردم روستا را داراست؟ آیا اصلا این تردیدها خدشه‌ای به اعتقادات او وارد می‌آورند؟ یا شهامتی را پایه‌ریزی می‌کنند که انسان‌های راستین روحانیت از آن ساخته می‌شوند؟ با هارمونی موزونی از احساس یگانگی و جسارت و تسلطی بس چالاکانه «چوپانی» [Pastoral] ما را - درحالی که در حاشیه محیطی اجتماعی با عیوب عادی و آرامش روستایی کافی و وافی جهت تاثیرگذاری بر ایمانی هرچند کوچک به تامل بر امر متعالی گشت می‌زنیم - به ایراد این پرسش‌ها دعوت می‌کند.

چوپانی» [Pastoral]  آندره الکسیس [André Alexis]

«چوپانی» هفتمین رمان آندره الکسیس [André Alexis]، نویسنده ترینیدادی-کانادایی، ادای احترامی به سمفونی ششم بتهوون معروف به پاستورال است - ژانری فراموش‌شده در موسیقی و البته در ادبیات. اما الکسیس این رمان را همچنین ادای احترامی به بخش لمبتون می‌داند، جایی که رشد یافت و برای اولین بار از طبیعت به معنای کانادایی آن آموخت. (خود شهر بارو در داستان شهری تخیلی است). اگر ژانر پاستورال یا چوپانی سنتاً به معنای تقدیس سادگی زیستن در کنار طبیعت باشد، دلبستگی الکسیس به مردم شهری کوچک، داستان‌ها و کشمکش‌هایشان، خورد و خوراک­شان و قرارهای مسافرخانه‌ایشان، هوشمندانه هرگونه امکان آرامش را به هم می‌زند. بی‌شک، زیبایی پاستورال در دعوت و نیایش و آرامش آن است، اما توصیف­های روان و مجسم الکسیس از عجایب این منطقه­ روستایی حول بارو چیزی بیش از یک حس نوستالژیک برای دوران صادقانه کودکی یا رویایی محض است.

«چوپانی» درباره زندگی در کنار مجهول‌بودن لحظه مرگ، وفاداری در عشق، وجود خدا یا بی‌تفاوتی طبیعت است. ناگهان نقطه­ تحولی به وجود می‌آید که در آن پنانت - در نقش نقطه­ امنی برای اعترافات به لحاظ رسالتش - خود را در موقعیت اعتراف به یک راز (یک خواست خرابکارانه) می­بیند: خرسندگشتن و رضایت‌یافتن با این جهان آن­گونه که هست، زندگی‌کردن بی‌هیچ انتظاری از کمک دیگریِ دست‌نیافتنی ذاتا آسمانی.

«بدون معجزه این زمین تنها یک تابوت است.» اما آیا واقعا اینطور است؟ آیا طبیعت شکوه و عظمت کافی بدون ارجاع به الوهیتی جهت آفرینش آن را ارائه نمی­دهد؟ اگر خدایی وجود دارد، آیا او طبیعت را خلق کرده یا برعکس؟ آیا خدا یک باغبان است؟ آیا یک گلخانه نیازهای معنوی همگانی یک شهر را به اندازه یک کلیسا رفع خواهد کرد؟ این رمانی است که سرانجام به چندگانگی به‌عنوان تنها منطق سلیم در پاسخ به جهانی ابزورد احترام می­گذارد. با نزدیک‌شدن داستان به پایانش، به‌نظر نمی­رسد که شخصیت اصلی داستان چالش­های ذهنی-ایمانی خود یا اسرار بازتولیدشده اهالی روستا را حل کند.

«چوپانی» یکی از موفق‌ترین آثار الکسیس است که در سال 2014 منتشر شد و نظرات مثبتی دریافت کرد: برخی نشریات آن را اثری رضایت‌بخش و ارزشمند توصیف کردند و برخی هم آن را شگفت‌آور و اثری فوق‌العاده که نشان از قدرت قلم آندره الکسیس می‌دهد. الکسیس از همان رمان اولش، معلوم بود چه در چنته دارد و روزی به یکی از صاحب‌سبک‌ترین و برجسته‌ترین و دقیق‌ترین نویسنده‌ها بدل می‌شود و در نقطه‌ اوج، همچون آخرین پاراگراف نفسگیرش در «چوپانی»، می‌شود دید که جملاتش همرده‌ بهترین نواهای موسیقی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...